تیتر امروز

سردار علایی: نابودی اسرائیل حتمی است، چون امام (ره) فرمودند
گزارش اختصاصی دیدارنیوز از مراسم چهل و چهارمین سالگرد شهادت محمد منتظرالقائم

سردار علایی: نابودی اسرائیل حتمی است، چون امام (ره) فرمودند

سردار حسین علایی در مراسم چهل و چهارمین سالگرد شهادت محمد منتظرالقائم ضمن بیان روایت خود از عملیات آمریکایی طبس و نحوه به شهادت رسیدن منتظرالقائم، در دفاع از عملیات ایران علیه اسرائیل گفت: اسرائیل...
در جستجوی روزنه‌ای حدفاصل ساختار حقیقی و حقوقی
عماد بهاور، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران در تنگنای بیست و نهم

در جستجوی روزنه‌ای حدفاصل ساختار حقیقی و حقوقی

در بیست و نهمین برنامه از تنگنا و فصل سوم آن، حامد شجاعی میزبان عماد بهاور، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران است و درباره تحولات درونی این تشکل و برخی مسائل مهم فضای سیاسی گفت‌وگو کرده است.
سیمرغ باریخ (۱)

سلبریتی، سرمایه نمادینِ شرافت انسانی/ آینده‌پژوهی؛ از تولد تا آینده / درباره نو واژه‌گرایی

اندیشکده سیمرغ باریخ با مدیریت دکتر مهدی مطهرنیا و همکاری موسسه رسانه‌ای دیدارنیوز، با رویکرد آینده پژوهی (باریخ شناسی) پرونده‌ای ویژه گشوده که در قسمت‌ها مجزا تحت شماره بندی مرتب در سرویس پرونده ویژه دیدار، برای سهولت دسترسی دانشجویان و پژوهشگران، قرار می‌گیرد.

کد خبر: ۱۳۳۴۴۴
۰۸:۵۹ - ۲۱ تير ۱۴۰۱

سلبریتی، سرمایه نمادینِ شرافت انسانی/  آینده‌پژوهی؛ از تولد تا آینده / درباره نو واژه‌گرایی

 

دیدارنیوز _ سرویس پرونده ویژه ـ شماره 1: امروز آخرین روز قرن است. آیا با روز‌های دیگر وجه تمایزی دارد؟ فردا یک یک یک از قرن پانزدهم ه. ش است. آیا فردا با روز‌های دیگر تمایز خواهد داشت؟ آیا زمان حاصل چسبندگی آن‌ها است؟ یا تبلور آنی است که در زمانه‌ی زیست و مکان زندگی ما بسیط می‌شود و پهنا می‌پذیرد؟ آیا دیروز به امروز و امروز به فردا اتصال پیدا می‌کند؟ تساعد زمان و پهنا پذیرفتن زمان در مکان و ابعاد وجودی موجودات گوناگون چگونه است؟ آینده و آینده‌ها برای فرزندانمان چگونه خواهد بود؟ آیا باید به ان‌ها بیاندیشیم؟ آیا باید به فردا اندیشه کنیم و امروز را رها نمائیم؟ آیا باید در امروز زیست کنیم و فردا را به زیور ترسیم بیارائیم؟

 

شماره (0) این مجله با عنوان «درآمدی بر انتشار پیش شماره سیمرغ باریخ (۰)» را در اینجا بخوانید

 

قرنی از پی قرنی دیگر می‌گذرد. زمانه زیست تجربی خود را در زمین و در وجود موجودیت‌های گوناگون طبیعی و اشیای غیر طبیعی، طی می‌کند. آیا بشرامروز در دیروزی زیست کرده است که امروز و فردا را بر اساس دانایی حاصل از انباشته‌های دیروز برسازد؟
با این همه انباشته‌ی تاریخی در قرون متمادی، چرا این همه دروغ؟ چرا این همه تهمت؟ چرا این همه غیبت؟ چرا این همه حسد؟ چرا این همه ریا؟ چرا این همه قضاوت؟ چرا این همه جدال؟ چرا این همه جنگ؟ زمان آن نیست که برخیزیم درون مایه‌ی چند وجهی خود را بپذیریم و با پذیرش درون مایه‌ی کثیر خویش خواهان بسط خود در امتداد زمان، زمانه‌ی دیگری را برسازیم؟
آیا زمان آن نرسیده است که زمانه‌ی دیگری برسازیم؟ پاسفیسم یا جزیره سلام و صلح بیارائیم؟ در درون به یکدیگر سلام گوئیم و مروت پیشه سازیم؟ و در بیرون با یکدیگر به مدارا و مردانگی روی آوریم؟ سلام را زیباتر از گذشته مشق کنیم و پرچم صلح را بلندتر و بالاتر برافرازیم؟ آیا می‌شود این قرن قرن راستی نام گیرد؟ مشق درستی در آن تمرین شود؟ محبت در آن موج گیرد؟ و امواج آن بر گلبرگ برگ‌های آینده غنچه‌های عشق بشکفاند؟ آیا می‌شود صریح، شفاف، بی واهمه با یکدیگر سخن گوئیم؟ داغ و درفش برهم فرود نیاوریم و درد و آزار یکدیگر را رها کنیم؟ آیا می‌شود از گذشته پند گیریم در امروز زندگی کنیم و برای فردا با هم و در کنارهم عاشقانه سلام گوئیم و مجّدانه به پندار نیک، گفتار نیک، رفتار نیک و کنش نیک‌تر روی آوریم؟ شکیبایی و رواداری را گسترش بخشیم؟ در بستر گسترش آسایش‌های مورد نیاز خواسته‌های زیبای خود را بسط دهیم و در آرامش زندگی را با عشق میان هم تقسیم کنیم؟ پاسبانی از این همه خوبی آیا مشق زندگی ما خواهد شد؟ قرن آینده آیا قرن سلام و صلح خواهد بود؟ قرن شکافت زمان و پایان زمانه‌ی غم رقم خواهد خورد؟ من در آخرین روز این قرن در ایران عزیزم و در بین مردمان بهتر از جانم، به این دوران می‌اندیشم.

سلبریتی، سرمایه نمادینِ شرافت انسانی

سلبریتی که در لغت به معنای ستاره و فرد مشهور است، دارای شخصیت و چهره‌ای محبوب و پرطرفدار در میان همه مردم دنیاست که مربوط به حوزه فعالیت خودش می‌شود. به این گونه سلبریتی Celebrity که چهره نیز ترجمه شده است؛ به شخصی اطلاق می‌شود که معمولاً در زمینه‌های هنر، جنگ، علم، ورزش، رسانه، مدل، سیاست، ادبیات، مذهبی و نظایر آن در یک جامعه یا فرهنگ عامه دارای نوعی سرشناسی و معروفیت خاص است. چنین شخصی به راحتی از طریق مردم به ویژه قشر جوان قابل شناسایی است و به رسمیت شناخته می‌شود. چهره‌ها اغلب از طریق رسانه‌های جمعی به ویژه تلویزیون، سینما، نشریات و شبکه‌های اجتماعی به سرشناسی‌شان افزوده می‌شود و علت آن، پرداختن زیاد به موضوعات چهره‌ها در رسانه‌ها در جهت تغذیه مطالب نشریات و پایگاه‌های خبری است. این اتفاق منجر به درآمدزایی آن‌ها نیز می‌شود.

سلبریتی از جهت چهره بودن فردی موثر و اثرگذار به حساب می‌آید. فردی که فراتر از فرد بودن قرار می‌گیرد و در این بستر اثرگذاری از تأثیر پذیری از جمع به فردی اثرگذار بر جمع تبدیل می‌شود. از این رو رسالت اجتماعی – فرهنگی پیدا می‌کند. اجتماع را در دو دریچه نگرش کلان می‌نگرم.

در نگرش نخست جمع و جماعت محصول به هم پیوستن فرد فرد آدمیان در محیطی فراخ‌تر و با آشنایی بیشتر و پیوند‌های فزون‌تر هستند.

در دریچه‌ی نگرش دوم اجتماع تبلور فرد است. به گونه‌ای که جمع و جماعت و اجتماع فرد بسط یافته و گسترش یافته‌ای است که خود را در قالب جمع متبلور می‌سازد.

هر سلبریتی‌ای در این دو دیدگاه دارای رسالت معناداری در قبال خویشتن خویش و جامعه‌ای است که در آن زیست می‌کند. اجتماع در درون حود فرهنگ زا است. افراد در کنار هم یا در تبلور معنادار یکدیگر با هم در درون اجتماع، در یکدیگر می‌تنند و با هم در بستر «دیالکتیک چالش و زایش همتایان» قرار می‌گیرند. «پهلوپدیدگی» "فرد" و " فردیت" آدمی بستری مناسب برای فرهنگ زایی و پرورش ذهنیت اجتماعی حاکم را برمی سازد. از درون همین ذهنیت تکاملی حاکم در مسیر کناکنش فرد با افراد و افراد با فرد است که فرهنگ برساخته می‌شود. از بطن و متن چنین فرآینده در زمانه‌های گوناگون حیات اجتماعی بشر امروز است که گروهی چهره می‌شوند و از درون مردم فراتر در سطح زبرین جامعه به چهره‌های محبوب و دوست داشتنی تبدیل می‌گردند. فرهنگ را در تعریفی در مقاله عناصر به هم پیوستگی دین و فرهنگ، بخش آدمی پرداخته حیات آدمی و جماعت پذیرفته دانسته ام.

بر اساس این معانی، در سه سطح معنادار و تعریف شده‌ی زیر می‌توان به رسالت معنادار سلبریتی‌ها در ارتباط با اجتماع و فرهنگ اجتماعی دست یافت.

سلبریتی‌ها تبلور ادراک فرهنگی یک جامعه و نماینده میزان دانایی آن‌ها و گستره‌ی علایق ایشان در هر زمانه‌ای از زمان زیست تجربی جوامع گوناگون می‌باشند.

سلبریتی‌ها نماینده‌ی گروه‌های اثرگذار و تمایلات زیستی – فرهنگی هر جامعه در زمان مشخصی از زمانه‌های زیست جوامع گوناگون هستند.

سلبریتی‌ها می‌توانند تبلور و عینیت بخش حیات فرهنگی هر جامعه برای بروز و ظهور فراجامعه‌ی خود در بین جوامع دیگر باشند. آن‌ها توزیع کننده فرهنگ یک جامعه و بالنده ساز این فرهنگ از طریق آفرینشگری‌های متمایز فرهنگی با فرهنگ دیگر جوامع به حساب می‌آیند.

سلبریتی‌ها نسبت به جامعه و فرهنگی که از آن برخاسته و آن را نمایندگی می‌کنند دارای رسالت ذاتی یا حداقل رسالت جانبی هستند. به این معنا که باید در عین بهره برداری از این جایگاه و نتایج و پیامد‌های ناشی از آن متوجه بهره وری بیشتر خود در این زمینه باشند تا با عبور از تنگنا‌های موجود در مسیر حیات تکاملی و پر فراز و فرود جوامع حیاتی و اسای خود که هویتشان را از آن‌ها برگرفته اند بتوانند “اثرگذار و تسهیل کننده و تسریع کننده”‌ی «رشد، پیشرفت، و توسعه پای پویای» جوامع خویش باشند.

سازمان‌ها و نهاد‌های رسمی، نارسمی، و کمتر رسمی در نظم موجود جوامع پیشرفته کنونی تلاش دارند از این چهره‌ها بیشترین بهره را در مسیر دستیابی به اهداف خود داشته باشند. در این جا است که چهره شدن می‌تواند آدمی را به کسب پرستسژ ریختاری برای اثرگذاریی برساختار‌های گوناگون هدایت کند. در این نگرش، سلبریتی‌ها به مثابه «سرمایه‌های نمادین» شناخته می‌شوند.

سرمایه نمادین (پرستیژ و منزلت) چیز‌هایی همچون پول، معرفت و دانش یا حمایت‌های دیگران نیست بلکه «احترام»، «شرافت» و «آبرو» است. یعنی داشتن پول، معرفت و دانش به تنهایی پرستیژ نمی‌آورد. نکته مهم در این جا آن است که اولا همه سرمایه‌های اجتماعی قابل تبدیل به یکدیگر هستند، و دوماً یک ویژگی در آدمی‌می‌تواند هم زمان شامل چند سرمایه باشد. برای مثال زیبایی می‌تواند هم سرمایه نمادین و هم سرمایه اجتماعی باشد.

اما با همه‌ی این احوال آن چه نمادین را محتوا می‌بخشد منزلت و پرستیژی است که سلبریتی‌ها در اجتماع برای انجام رسالت‌های مهم به عهده می‌گیرند. سلبریتی‌ها زمانی می‌توانند مدعی جایگاه و نقش اثرگذار باشند که اقدام و کنش‌های آن‌ها مبتنی بر رفتار‌ها و نشر اندیشه‌های نیکو در ایجاد، گسترش، و بلند بالا بخشیدن به «احترام، شرافت، آبرو و ...» باشد. آن‌ها به تنهایی نمی‌توانند با داشتن پو، هنر و دانش و معرفت مدعی منزلت و پرستیژباشند.
از این رو در نهایت و با تساهل می‌توان سلبریتی‌ها را به دو دسته‌ی کلان: سلبریتی‌های با پرستیژ یا بامنزلت و
سلیبریتی‌های نا پرستیز و دون منزلت تقسیم کرد. جهان پیشرو تلاش دارد از سلبریتی‌ها برای کسب پرستیژ و منزلت بهره برداری کند. از این رو باید از آن‌ها چهره‌هایی جهانی و دارای پرستیژ برسازد. این بستگی هر چه مبتنی بر طبیعت و درون مایه‌ی شرافتمنده‌ی شخصی سلبریتی‌ها باشد اثرگذارتر و هر چه از وضعیت صناعی و غیر طبیعی برخوردارتر باشد، کم اثرتر خواهد بود

ادعای این معنا را در جناج‌های گوناگون رقابتی در جوامع گوناگون شاهد هستیم. مثلا در جوامع انقلابی، چون بعضی جوامع خاورمیانه‌ای شاهد نفی شدید قرائت حاکم از سلبریتی‌های بین المللی جوامع غربی و نقد شدید نفی گرایانه‌ی آن‌ها هستیم. سفر اخیر انجیلینا جولی به یمن در زمانه‌ی بالا گرفتن جنگ روسیه بر علیه اوکراین از این نمونه بود. قرائت حاکم از سلبریتی و صناعی دانستن مطلق آن‌ها در ریختار و ساختار میدان اجتماعی و سیاسی از این نمونه اند.
این در حالی است که میزان اثرگذاری و پذیرش در صحن سرمایه نمادین در این ارتباط می‌تواند معیار سنجش و بیان کننده‌ی چشمداشت‌ها و چشم انداز‌های مورد نظر در این زمینه باشد.

نوواژه گرایی لازمه باریخ شناسی و آفرینش گر توسعه پای پویای علمی

باید با واژگان رقصید؛ آن هم تانگو؛ باید دست در کمرآن‌ها فرو برد و زمزمه‌های عاشقانه در گوششان زمزمه کرد.

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های بخش مهمی از زندگی نیم سده از زمانه‌ی زیست زمینی نگارنده؛ هم نشینی عاشقانه با واژگان بوده است. واژگان زیباترین عنصر تشکیل دهنده دانش، فهم، و ادراک آدمی اند که به او انگیزه بیشتر دانستن می‌دهند.
زمانی که با واژگان می‌نشینی و در پرتو بودن آن‌ها و رقص موزون شان در باند پرپهنای جملات در صحنه‌ی زندگی هم آغوش می‌شوی؛ زایشگر معنا و تعریف‌های جدیدی می‌شوی که به صحنه آرایی‌های نو و نشاط آفرین، ره می‌پوید.
واژه آفرینان؛ صحنه آرا‌ی توسعه علمی هستند. "استی" یا بودن آدمی در پرتو این دانایی به سوی شدنِ پیوسته پیش می‌تازد. همین پیوستگی در شدن است که آدمیت آدمی را استمرار می‌بخشد. واژه آفرینان، پیشگامان توسعه پای پویای دانایی، هستند. پایدار همان پایا است و به معنای ثابت، ابدی، دائم، باقی، و مقاوم؛ و پاینده است. پویایی به آن که حرکت می‌کند و دارای استعداد یا توان دگرگونی در جهت برتری و پیشرفت است، گفته می‌شود. پویایی؛ پایداری را در خود پنهان دارد، ولی پایایی ناگزیر این گونه نیست.

پس می‌توان با ترکیب معنادار و هدفمند واژگان "پایا"، و پهلوپدیده‌ی هم پیوند آن "پویا"؛ توسعه «پای پویا»، را برساخت؛ و به جای توسعه پایدار خانم باربارا وارد که در سال ١٩٧٠ بیان کرده است، آورد.
نوواژه گرایی و به پیروی از آن، نوواژه زایان، یا نوواژه آفرینان، بر آن هستند که توسعه پای پویای علمی را با تزریق نشاط و زنده دلی، کنش وری پای پویا نگاه دارند.

در آینده پژوهی، و مطالعه‌های آینده‌ها و ترسیم آینده‌ها واژه زایی و آفرینش واژه‌های نو؛ یک نیاز است. «پرش از زمان»، در پژوهش در باب آینده، «پرتاب به آینده»، در مطالعه‌های آینده‌ها و «جهش از آینده»، در ترسیم آینده ها، دریوزه‌ی واژه آفرینی است.

در این میان و با پروای لغزش واژگان در گستره‌ی آینده پژوهی و مطالعه‌های آینده ها؛ در ارتباط با دانشواژه‌هایی چون، پیش بینی، پیش نگری، پیش نگاری، پیش نمایی یا آینده بینی، آینده نگری، آینده نگاری، آینده پردازی و آینده نمایی ره گشای ما به سوی واژه آفرینی‌های گریزناپذیر است.

در این میان؛ به دلیل پرابهام بودن، و روان روی‌های پیوسته‌ی آینده زمان؛ خطا‌های تخمینی موجود در آن که با رمزواژه، «عدم قطعیت»، بیان می‌شود، نبود گزاره‌های دارای اطمینان در ارتباط با گذشته زمان و روایت‌های موجود در باب آن در این زمان – حال زمان –؛ عموم مردم آینده اندیشی را در زمره‌ی کوشش‌های اسرارآمیز و بیهوده باز می‌آرایند؛ و به سحر و جادو، رمّالی، و فال بینی، بازمی گردانند.

از همین رو؛ و برای خروج از این لغزندگی به عنوان آسیب جدّی پیشاروی گسترش آینده پژوهی به عنوان یک دیسیپلین یا نظم واره‌ی علمی است که «باریخ شناسی»، را به عنوان واژگانی مناسب برای پوشش دادن به تمامی واژگان پروادارِ مطالعه و پژوهش در آینده زمان بازیافته و برساخته است.

امروزه آینده پژوهی، و مطالعات آینده ها، به عنوان یک رشته جدید و پویا در مراکز علمی و مجامع آکادمیک مورد توجه قرار گرفته است. در ایران نیز این رشته علی رغم نوپا بودن با توجه به اهمیت آن در جهان پیچیده کنونی، علاقمندان بسیاری را جذب خود کرده است. کتابچه، حاضر حاصل درس نوشته‌ها و به ویژه تجارب گران بهای کلاس‌های دروس مختلف در حوزه سیاست، روابط بین الملل، ارتباطات و رسانه ها، تبلیغات و مدیریت افکار عمومی، امنیت، و مطالعات آینده‌ها است. هم اندیشی گروهی از دوستان جوان که جمعه صبح‌ها را به جای کوهنوردی با من به تفکر نوردی آمدند؛ به همراه مجموعه دانشپذیرانم در کلاس‌های منتوری «اوستا و شاگردی» باریخ شناسی کاربردی، به همراه شوق آن‌ها در این مهم به من نیز انگیزه داد تا این مهم را بیش از گذشته مورد پروا قرار دهم. امید دارد این نوشته کوتاه مقدمه‌ای بر برداشتن گامی بزرگ برای راه اندازی مکتب باریخ شناسی در میان جامعه جوان کشور و استفاده از آن در گستره‌ی توسعه پای پویاو شکوفایی ایران آینده و آینده ایران عزیزمان باشد.

در این جستار بر اساس آنچه در کلاس‌های هم اندیشی بیان شده است جداولی طراحی و به کوتاهی هر یک از آن‌ها توضیح داده خواهد شد. این جستار به مثابه یک کتابچه، ویژه کلاس‌های باریخ شناسی کاربردی یا آینده پژوهی کاربردی در موسسه آموزشی آتیه پژوهان عرفان؛ نگاشته شده است تا در موقعیت مقتضی به کتابی مورد توجه در این زمینه با توضیح‌ها و رفرنس‌های علمی بیشتر مزین شود. آرزو دارد این مجموعه کتابچه‌ها بتواند گامی هر چند کوچک در یک مسیر آینده اندیشانه برای مردمانمان باشد. مردمی که باید به آینده درخشان بیاندیشند از فشار حال و وزن گذشته؛ رها و تنها آن چه را که می‌تواند کشش آینده‌ی آن‌ها را به سمت پیشرفت و تعالی پرتاب کند؛ با خود حمل نمایند. در دنیای پرسرعت و فراشتاب آینده باید چابک‌تر از آهو؛ قوی‌تر از شیر؛ و باهوش‌تر و زیرک‌تر از روباه؛ و صبورتر از شتر بود.
- تبارشناسی باریخ شناسی در ایران

هنوز هم آینده‌پژوهی به دنبال یافتن هویت خود به عنوان یک رشته‌ی جدید دانشگاهی است. کار در این عرصه دارای دامنه‌ای از توسعه‌ی مدل‌ها و روش‌های بسیار مطلوب ریاضی تا فعالیت‌های عملی در «تبدیل جهان به مکانی بهتر برای زندگی» است. (ونل بل، ۷۱:۱۹۹۷).

جمله یی که که در آغاز این بخش آمده است، نشان می‌دهد که ونل بل نیز یه عنوان یکی از نام آورترین آینده پژوهان و عالمان حوزه مطالعات آینده ها، در جهان، گستره‌ی باند پرپهنای آینده پژوهی را با ارتفاعی فرارشته‌ای می‌نگرد که هنوز قله‌ی صعود خود را باز نیافته است.

آینده پژوهی اگر چه عنوانی جدید به دیسیپلین یا نظام واره یی فرارشته‌ای از علم است که تلاش دارد آینده‌های آکنده از عدم قطعیت را کشف، ساخت، و پرداخت نماید، اما، محتوایی مسبوق بر عنوانش دارا است.
علم اساسا رسالت غایی خود را در آینده پی می‌جوید. عالمان همگی تلاش خود را در کسب علم به هدف مجهز شدن برای

ساخت و پرداخت آینده یی بهتر با تکیه بر دانش موثر خود؛ نهاده اند. یک دانشمند فیزیک، یک زیست شناس یا شیمی دان؛ یا یک ریاضیدان، و سیاست دان، همگی به دنبال دستیابی به راه کار‌ها یا راه چاره‌های بنیادی برای مدیریت آینده‌ی سطوح گوناگون قعالیت خود؛ و در لایه‌های تخصصی خویش هستند.

آینده پژوهی و مطالعات آینده ها، اجتماع این علوم را با رسالتی معنادار دنبال و تلاش دارد با بهره برداری ممکن از تمامی علم‌ها و نشانه‌ها این رسالت را مبنا قرار دهد و روش‌های پژوهشی و شیوه‌های گوناگون موجود در این ساحت‌های عالمانه تلاش علمی را متوجه پررمزو رازترین و در همان حال پرجاذبه‌ترین وجه حیات آدمی یعنی «آینده»، می‌نماید.
اگر آینده پژوهی در برون از مرز‌های جغرافیایی حیات ملی ما کمتر از یک قرن سابقه دارد، در ایران عزیزمان از دهه ۱۳۵۰ و آن هم مانند جغرافیای تاسیسی آن در حوزه‌ی علوم اجتماعی و با پشتوانه‌ی عملیاتی مراکز نظامی، قوت پیدا می‌کند.
در سال‌های میانی دهه ۱۳۵۰ بود که گروهی از جامعه شناسان و متخصصان ارتباطی گردهم آمدند؛ و ایده انجام مطالعات آینده پژوهی را طرح کردند. مجید تهرانیان (۱۳۱۶ - ۱۳۹۱)، و علی اسدی (۱۳۱۴ – ۱۳۷۰)، افراد اصلی این گروه بودند. جامعه شناسان دیگری، چون هرمز مهرداد، علی منوچهر محسنی، مهدی بهکیش، و...، آنان را در انجام چنین تحقیقی یاری کردند (اسدی، تهرانیان، ۱۲: ۱۳۹۵).

کوشش شایسته‌ی این مجموعه آینده اندیش نادیده گرفته شد و به همین جهت است که در آوردگاه نیمه دهه‌ی ۱۳۹۰ عباس اسدی و محسن گودرزی تلاش دارند که آن را به جلوی دیدگان بیاورند و با پیش عنوانی تحتِ نام «صدایی که شنیده نشد»، آن را منتشر می‌نمایند (پیشین).
در نیمه دوم دهه هفتاد بود که فیلم نستر آداموس در بعضی از مجامع علاقمند به پیش گویی آینده به ویژه آینده انقلاب اسلامی، مورد پروا قرار گرفت. من خود این فیلم را در آن دهه دیدم و قرار بود گزارشی کارشناسانه به عنوان دانشجوی علوم سیاسی و کارشناس سیاسی برای آن بنگارم.

آن زمان نمی‌دانستم که همین فیلم و بعد‌ها آشنایی با مجموعه‌ای فعال از دوستان در این زمینه به آینده پژوهی روی خواهم آورد. در نیمه نخست دهه هشتاد – ۱۳۸۳ – بود که موسسه آموزشی وتحقیقاتی صنایع دفاعی در وزارت د. پش. ن تاسیس شد و در سال یایانی همین دهه بود که دانشگاه بین المللی امام خمینی ره با همکاری این موسسه دوره نخست دکترای آینده پژوهی را در ساحت آموزشی و در مقطع دکتری با مجوز وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، برپا ساخت.

اکنون آینده پژوهی در ایران بسی مورد توجه و پروا قرار گرفته است. اما تنها در حال عبور از مرحله «جنینی»، به «کودکی»، است. دانشگاه‌های تهران، صنعتی شریف، و ... به همراه مراکز متعددی به این کوشش همت نهاده اند. آموزشگاه‌های علمی نیز به عنوان یک اجتماع علمی - اجتماع علمی نهاد علم را در پرتو مناسبات اجتماع عمیق تر، اعتماد، هویت، ارزش‌ها، و کنش‌های روزمره و همبستگی و انسجام گروهی مورد بررسی قرار می‌دهد - بر آن شده اند تا این مهم را در گستره‌های اجتماعی – فرهنگی، فناوری، مدیریت، ارتباطات سیاسی؛ و... دنبال و هدف گذاری کنند.

ارتباط با انجمن جامعه شناسی ایران و تبدیل کارگروه آینده پژوهی اجتماعی و فرهنگی به گروهی علمی تخصصی در ۱۳۹۵ به همراه رأی اعضای گروه به نگارنده برای مدیریت این گروه تخصصی در انجمن جامعه شناسی ایران، همچنین عضویت در شورای علمی مرکز آینده پژوهی فرهنگی جهاد دانشگاهی دانشگاه تربیت مدرس، عضویت در شورای علمی سند چشم انداز ایران ۱۴۰۴ در مجمع تشخیص مصلحت نظام، ریاست کمیسیون نگارش آینده فرهنگی – اجتماعی و دانشجویی در دانشگاه آزاد اسلامی، و فعالیت در پژوهشکده علوم اجتماعی و انقلاب این دانشگاه؛ و همچنین آغاز دوره‌های باریخ شناسی، موسسه آزاد آموزش عالی ماهان؛ موجب شد تا نگارش این مجموعه به انگیزه آموزش آینده پژوهی کاربردی یا «باریخ شناسی کاربردی»، شکل بگیرد.

نوواژه گرایی آفرینش گر توسعه پای پویای علمی

نوواژه گرایی - نئولوژی - اغلب به طور مستقیم مربوط به شخص خاص، نشر موضوعی جدید، یا بیان حوادث دوره‌ای است. در فرایند تشکیل زبان، نئولوژیست‌ها بالغ‌تر از علم گرایان پروتولوژیست هستند.

نوواژه، واژه‌ی ابداعی یا واژه اختراعی معنا می‌شود. ‏ نوواژه گرایی، مکتبی است که در آن به ساختن واژه ه‌ای جدیدکه از یک یا چند واژه موجود ساخته شده‌باشد، یا معنایی نو به واژه موجود ببخشد، هدف گذاری شده‌است.

تمایل به پذیرش افق‌های جدیدی از دانایی و ادراک فزون تر، در پرتو آفرینش واژگان بدیع یا ترکیبی معنادار و هوشیارانه از کلمات کهن، ستون فقرات این مکتب را شکل می‌دهد؛ و خلاق بودن، یا آفرینشگری، مایع نخاعی این ستون فقرات است.
آفرینندگی یا آفرینشگری یا خلاقیت، مهم‌ترین و اساسی‌ترین قابلیت و توانایی انسان و بنیادی‌ترین عامل ایجاد ارزش است. آفرینندگی و نوآوری از والاترین ویژگی‌های انسان است. آفرینشگری، در همه‌ی ابعاد و جوانب زندگی آدمی نقش به تمام، حیاتی ایفا می‌کند. همهٔ علوم، تولیدات، فناوری‌ها، صنایع، ابداعات، اختراعات، هنرها، ادبیات، موسیقی، معماری و به طور کلی اساس انواع تمدن‌ها از ابتدا تاکنون و کلیه‌ی دستاورد‌های بشری، جلوه‌های گوناگونِ خلاقیت و نوآوری است. تمدن انسانی و زندگی وی بدون آفرینندگی امکان‌پذیر نیست.

این گرایش به واسطه هویت معنادار و مطلوبش؛ عقلایی است. Neo با چسبندگی با logos، و ism واژه نئولوژیسم را بر می‌تاباند که به آفرینشگری، ابداع، و ترکیب گرایی درساخت واژگان، و پرداخت تعریف یا شناسه‌های ویژه برای آن‌ها باز می‌گردد. به این گونه در نوواژه گرایی سه گانه‌های:
۱- آفرینشگری واژگان نو
۲- بازآفرینی یک معنای جدید برای واژگان موجود
۳- ترکیب واژگان در شکل آرایه‌ای جدید با معنا، و تعریف مشخص در چشم انداز این گرایش، قرار دارد.

نوواژه گرایی؛ پهلو پدیده‌ی علم نگاری یا Protologism است. علم نگاری خود یک نوواژه‌ی علمی جدید است. Protologism به معنای متون علمی است؛ و علم نگاران کاوش در ریشه ها، و بنیاد‌های پدیده‌ها و پدیدار‌ها را از آغازین گام شکل گیری واژگانی آن‌ها پی می‌جوید. این دانشواژه در گستره ادبیات مسیحیان متکلم، به خدا به عنوان هدف اساسی بشریت، اشاره دارد. آفرینش دانشواژه‌ی پروتلوژیسم در اوایل سال ۲۰۰۰ میلادی توسط یک نظریه پرداز ادبی آمریکایی به نام میخاییل ایپستین صورت گرفت. این واژه به یک کلمه جدید اشاره می‌کند که هنوز پذیرش گسترده‌ای در زبان ندارد. واژه پروتولوژیستی؛ جهت گیری‌ای را توصیف می‌کند که در آن یک دانشواژه پیشنهادی بسیار جدید در بستر روش نوافلاطونی و – در مرحله نخست - در یک گروه بسیار محدود از افراد مورد بهره برداری قرار می‌گیرد. اصطلاح پروتولوژی به صورت Auto logical یا خودتوصیف گر، است... اپستاین اصطلاح را با ترکیبی از واژه‌های یونانی protos و logos ترکیب کرد: یک پروتولوژیست با امید به پذیرش واژگان آفریده خویش، به یک کلمه پذیرفته شده؛ به هدف پر کردن شکاف‌های موجود در زبان ها، به آفرینشگری واژگان علمی روی می‌آورد. میخاییل ایپستین، در «پیش آموزش: تجربه و خلاقیت کلامی» و مایکل کوینیون، در «"علم نگاری" در واژه‌های جهانی»، به آن پرداخته اند.

برای اینکه یک واژه به ویژه دانشواژه به فهم درآید، و یا واژه قبل از آن، با تعریف کهن آن، دیگر به نظر نیاید، باید بخش قابل توجهی از مردم آن را ببینند و مهم‌تر از آن، به ادراک درآید. برای این که این مهم روی دهد، این کلمه باید برای تقریبا یک نسل - پانزده تا بیست سال به طور مشترک استفاده شود -، اما هیچ معیار پذیرفته شده جهانی در این ارتباط، وجود ندارد.

همچنین باید توجه داشته باشید که جهت گیری نوواژه گرایی، برتابشگر رویکرد "نوافلاطونی‌ها " است. ممکن است این رویکرد در محیط‌های گوناگون ادبی، علمی، معرفتی، و... به شکل محدود مورد پروا بوده، و استفاده از آن وجود داشته باشد، اما این استفاده در عرصه‌های گوناگون دیگر فقط به شکل محدود مشاهده می‌شود. با این حال، نئولوژیست‌ها بیشتر از پرولوژیست‌ها به این جهت گیری پایبند می‌باشند.

بر مبنای واژه آفرینی است که دانشواژه‌هایی چون، پیش تاریخ نگاری، و پیشاآدمی نگاشتی، یا به بیان دیگر نانویساشناسی، یا پیشاتاریخ نگاشتی، وارد ادبیات علمی و علم نگاری شده است.

به این ترتیب باید بپذیریم که علم نمی‌تواند؛ منتظر ماندگاری ما در زندان واژگان کلاسیک و کهن ماندگارِ ذهن ما شود. این ماندگاری، نه تنها موجب رکود علمی؛ که زمینه پرور انسداد‌های ذهنی و آفرینشگری‌های علمی می‌شود.

مقدمه‌ای برای نگاشت نوواژه گرایی در برگردان "مطالعه‌های آینده"، و "آینده پژوهی

پروتو هیستوری؛ واژه یی پارادکسیک؛ یا متناقض نما است. چرا که از یک سوی به پیش گویی اشاره دارد و از سوی دیگر به مرحله‌ای از مطالعه تاریخ توجه دارد که فضای میانِ آغاز زندگی تا زمان نگارش ریخت زمان در ثبت حافظه انسانی به طور رسمی را در بر می‌گیرد. به این ترتیب به مطالعه‌ی بخشی از تاریخ کوشش دارد که در آن هیچ ثبتی در هر شکل آن یافت نشده است. هر کدام از اقوام و ملت‌ها آغاز این دوره را با رویدادی خاص؛ به نمایش می‌گذارند. در ادبیات تاریخی هند، این دوره تاریخ، زمانی آغاز شد که مردم شروع به تولید غلات کردند. باقی مانده‌های تمدن در مکان‌های مختلف بلوچستان، سند، پنجاب، هاریانا، راجستان، و اماکن نزدیک قرار گرفته اند، این معنا ثابت می‌کند که پیش از تمدن دره هاراپپا و یا هند، تمدن روستایی در این مکان‌ها تا ۷۰۰۰ سال قبل از میلاد وجود داشته است.

هیچ مدرک کتبی در مورد این تمدن وجود ندارد، این اولین بخش از دوره روند تشکیل هند است.
از این رو اگر ثبت وقایع و رویداده‌ها را آغاز تاریخ بدانیم. تاریخ، را نه به زمان که به ثبت آنچه در زمان روی داده است؛ نسبت داده ایم. این ثبت در چارچوب زندگی آدمی، و در بستر حیات اجتماعی صورت می‌پذیرد و دو رد پای:
۱- نا محسوس، و نامستند.
۲- محسووس و استنادی
از خود به جای می‌گذارد. در نخستی آدمی آنجا که به گذشته زمان بازمی گردد تمایل به افسانه سرایی دارد؛ و آنجا که میل به آینده زمان دارد به رازگشایی از آینده و پیشگویی روی می‌آورد. در دومی با توجه به استنادات موجود؛ توان انجام پیش بینی بر اساس گزینش روش شناس و روش‌های اسنادی، در برابر حل مسئله آینده فراررویش باز می‌شود.
آینده از زمانی شروع می‌شود که زمان آغاز می‌شود. لحظه بعد از آفرینش زمان آینده‌ی پس از آفرینش است. چه آدمی باشد؛ چه نباشد؛ که نبوده است؛ آن وجود داشته است؛ و با موجودیت آدمی در زمان است که او در زمانه زمینی قرار گرفته است. آدمی، در این بستر ظهور است که در زمان موجودیت پیدا می‌کند؛ و درهم تنیدگی موجودیت او با وجود زمان؛ است که «زمانه»، را به وجود می‌آورد.
در این بستر است که زمانه نااسنادی، و نانویسا؛ همچنین زمانه نویسا و اسنادی، شکل می‌گیرد. دوران حیات آدمی در زمان، زمانه‌ی زمینی زندگی او را در دوران پیشانویسا و پسانویسا بر می‌سازد.
در چنین بافتی از زمان است که «گذشته، حال، و آینده»‌ی زمان معنا می‌یابد. گذشته یی از زمان که ما در آن ظهور داشته ایم؛ ولی حضور استنادسازانه و زمینه پرورانه‌ی فعال برای مدیریت آینده نداشته ایم دوران پیشانویسا و پیشا علمی نگاه به زمان، بوده است. این در حالی است که زمانه‌ی حضور استنادسازانه و پژوهش پرورانه‌ی ما در بستر زمانه همراه با موجودیت آشکارگونه آدمی در متن و بطن زمان؛ دوران مطالعه‌ی آینده ها، در بستر حضور آدمی در زمانه بوده است. مطالعه‌های این آینده‌ها در مرحله نخست از روش شناسی خاص، یا روش‌های خاص سازمان یافته برخوردار نبوده است. اما؛ بوده است. یعنی محتوای آن بر عنوانش پیشی داشته است. با شکل گیری این معنا در سامانه‌های معرفت شناختانه یا شناختی، روش شناشانه یا روشمندی، و روش‌های گوناگون مطالعه در ارتباط با آینده؛ توانسته است به عنوان یک نظام وراه یا چارچوب واره علمی خود را به نمایش گذارد. در بخش، پروای یک آینده محتمل برای پیش بینی اش به «آینده پژوهی»، یا Future Research پیدا کرده است. این در حالی است که به واسطه خطای تخمینی بالا در بستر آینده زمانه و به همچسبندگی زمان ها؛ به مطالعه‌های آینده‌ها Futures Studies، روی آورده است. در این بخش از پرواداری نسبت به آینده‌ی زمان است که آنچه عدم قطعیت؛ یا به واقع خطای تخمینی؛ و در حقیقت؛ «دانش ناکافی»؛ خوانده می‌شود؛ نمی‌تواند به یک آینده‌ی محتمل بسنده کند. از همین رو است که باید به آینده‌ها و مطالعات این آینده ها، نه پژوهش در این آینده ها، در وجوه محتمل، ممکن، و مطلوب پیشاروی اراده برانگیزاند. در امتداد این مطالعات و در مرز تصویر آینده در آینده نگاری، پیش نگاری و آینده نمایی است که می‌توان از مرز ترسیم «تصویر» و «تخیل» گذشت و به «آینده پردازی» روی آورده، و پای در «توهم»، نهاده؛ «آینده نمایی»، یا «آینده ورایی» نمود. این سه جهت گیری یعنی پیش نگاری، پیش پردازی، و پیش نمایی را می‌توان «ترسیم آینده‌ها» نامید. این بخش شاما ایمیجینگ، فنسینگ، و فیگمنتینگ، می‌شود.
آینده پژوهی، مطالعات آینده ها؛ و ترسیم آینده ها؛ هر کدام نه یک دانشواژه که بیان یک رهیافت در کاوش آینده‌ها هستند. این جهت گیری علمی نیازمند یک دانشواژه‌ی اثربخش در باند پرپهنای ادبیات علمی به ویژه در زبان پارسی است. واژگان اثر بخش به الزام علمی در گستره‌ی علوم ارتباطی؛ و ارتباطات به معنای وسایل و ابزار ایجاد ارتباط؛ نباید از ریشه شناسی واژگانی برخوردار باشد. از این رو و با توجه به آنچه آمد؛ و با پروای نگاه موشکافانه توده‌های مردم بر سخت بودن کاوش در آینده‌ها است که باید دانشواژگانی اثربخش و دارای قافیه‌ی وزنی و استناد معنایی و استعاره یی با «تاریخ» در ریخت شناسی گذشته زمان را برای ریخت شناسی آینده زمان در حال؛ برساخت.

آینده به مثابه یک راز

اندیشیدن درباب گابریل مارسل و فلسفه‌ی او در ارتباط با آینده ها؛ ابهام‌های نهفته در آینده؛ و تفکر در باب آن؛ برایم همواره مهم بوده است. میراث اصلی فلسفی مارسل یعنی " تمایز راز و مسئله" واستلزامات و پیامد‌های معرفت شناسانه آن در این گستره اهمیت پیدا می‌کند. این تمایز و طرفیتش را می‌توان شاهرگ‌های تفکر فلسفی مارسل دانست، چرا که با همه مباحث وی، مستقیم یا غیر مستقیم، مرتبط می‌شوند. برای مثال مسئله با داشتن و راز با بودن، مسئله با تفکر اولیه و راز با تفکر ثانویه، مسئله با معرفت علمی و راز با معرفت فلسفی پیوند می‌یابند. اما آنچه در این تمایز هم و غم مارسل را به خود معطوف کرده همانا آموزه " راز " اوست. شایدبتوان گفت غرض مارسل، از به میان کشیدن این تمایز و سخن راندن از مسئله، اشاره کردن به راز و نقش مهم آن در شکل گیری تفکر فلسفی اش است. مارسل با آموزه راز این جسارت و قدرت را پیدا می‌کند که مرز‌های عینیت علوم تجربی و بشری را درهم شکند و به ماورای آن‌ها سیر کند. اما نباید پنداشت که، چون راز ورای مرز‌های آفاقی و عینی علوم تجربی است، غیر قابل شناخت است، بالعکس از نظر مارسل در کتاب «راز وجود»؛ " آموزه راز " راهی جهت شناخت و معرفت می‌گشاید که استدلال فکری و تفکر عقلانی، آن را پنهان داشته بود. به عقیده او در مواجهه با راز، در اولین گام باید آن را " شهود " کرد، به عبارت دیگر، معرفت به راز، مبتنی بر شهودی است که درابتدا به نحو مبهم و به تدریج به درک می‌شود. اما " شهود " به تنهایی ابزار کافی و وافی فلسفی، برای شناخت راز، نیست یا حداقل بنظرمارسل چنین می‌نماید و از همین روست که در گام بعدی باید درراز مشارکت کرد. به عقیده وی راز‌ها را باید تجربه نمود و به آن‌ها مبتلا شد، همین تجربه نمودن راز و در بند آن شدن، ترجمانی است از مشارکت. اما از نظر مارسل، راز یک مفهوم صرفا ذهنی که هیچ ما بازاء و مصداقی در خارج نداشته باشد نیست. بلکه به عقیده او موضوعاتی، چون هستی، شر و اختیار که در فلسفه از آن‌ها سخن به میان می‌آید و نیز تجارب انضمامی، چون امید، عشق و وفا، جملگی از مصادیق "راز" هستند. فاعل شناسایی نمی‌تواند از منظری عینی و ابژکتیو به راز‌ها بپردازد، زیرا خود در بند آنهاست، اما اگر گمان کنیم که تمایز راز و مسئله حرف‌های من در آوردی مارسل برای وقت گذرانی فلسفی است، سخت در اشتباهیم، وی این تفکیک را به منزله دریچه‌ای می‌نگرد که از آن طریق، می‌توان به نقد اجتماع و فرهنگ غرب پرداخت. از نظر مارسل، این جهان در هم شکسته کارکردمحور و تکنیک زده به مثابه دامی است که انسان و انسانیت در آن اسیر گشته و تنها راه رهایی از آن، تقرب جستن به " راز" می‌باشد. به همین دلیل، مارسل شور واشتیاقی وصف ناپذیر برای توضیح و تفهیم مفهوم " راز" دارد. شاید او آموزه "راز" را نور باریکه‌ای می‌دیدکه در ورطه‌ی قرن تیرگی‌ها می‌توانست روزنه‌ای هر چند کوچک به سوی فضای معنوی و رستگاری بگشاید. اما، از این مهم که بگذریم برساختن فلسفه مارسل در این متن به هدف بیان این گزاره راست است که آینده خود یک راز است. رازی که نیازمند رازگشایی مدام است. آینده یک مسئله نیست که در بند تفکر روزمره درآید و اندیشه ورزی محدود به حل پرسش‌های موجود علوم مسئله محور را در پی داشته باشد. در آینده اندیشی - باریخ شناسی - بیش از هر سنت اندیشگی و تفکرانگیزی دیگری نیازمند رازگشایی از راز‌ها هستیم. در آینده نه مسئله یا پرسش که راز و سر به مثابه روح هستی بخش آن وجود دارد. باریخ شناسی بر آن می‌شود که راز‌ها و اسرار از آستین هزاردستان زمان به در می‌آورد. از این رو باید در هر آن؛ آینده اندیش آماده‌ی ساخت و پرداخت واژگان جدید و دارای شجاعت برپاداشتن سخنی نو باشد. آینده اندیشی نه فضای حل پرسش‌ها و مسئله‌ها که اتمسفری از تلاش برای کشف و شهود راز‌ها و اسرار است.

باریخ شناسی

باید به یاد داشته باشیم که گذشته رفته است، تنها خاطره اش با ما است. حال هم، بسیار گریزپا است. تنها این آینده مملو از عدم قطعیت و آکنده از عدم حتمیت - یا به عبارت صحیح‌تر مملو از خطای تخمینی، و دانش ناکافی- است که در اختیار ما است. سرنوشت به معنای قطعیت نیست. جهان را می‌توان تغییر داد. آینده را سرنوشت نام ننهیم.
زمان؛ و زمانه؛ دو دانشواژه‌ی پهلوپدیده‌ی یک دیگر "است"ند که در "هستی"، به هم تنیده اند، باید آدمی فرزند زمانه‌ی خویش باشد، ولی در زمان باقی نماند و به کنشگری «بر زمان»؛ نه «در زمان»؛ تبدیل شود.
پرسش این است که زمان یعنی چه و زمانه به چه معنایی است؟. اگر ریخت شناسی گذشته‌ی زمان؛ را تاریخ می‌خوانیم؛ آینده زمان به چه واژگانی باز می‌گردد؟ آیا به زمان به معنای time پی بن می‌دهد؟ و ...
در «باریخ شناسی سیاسی»، با گستره قابل قبول؛ و در «رساله‌ی زمان» به معانی گوناگون زمان و زمانه و ارتباط با آن از دریچه‌های نگرش متفاوت - گونه به گونه - موجود؛ کوشش داشته است. اما، در این جا و با پروای حوصله خوانندگان؛ در مقام بیان خلاصه آن بر می‌آید.
اگرکوچکترین واحد زمان را در زبان پارسی "آن"، بدانیم به گونه‌ای که پارسی زبانان می‌گویند: "درآنِ زمان حادثه رُخ داد"، می‌توانیم مطالعه‌ی "آنِ زمان" را "آریخ شناسی"؛ بخوانیم. پژوهش در گذشته‌ی زمان را "تاریخ شناسی"، بگوییم؛ و کنکاش پرگستره‌ی آینده‌ی زمان را "باریخ شناسی" بنامیم؛ چراکه از گذشته‌ی زمان، "تارخ" آنِ زمان است و از «گذشته "تا" اکنون» را در برمی گیرد.
در "تاریخ"، به دنبال ریخت شناسی گذشته‌ی زمان هستیم. آینده زمان، "بارخ" آنِ زمان است و از «آنِ زمان "به" آینده» را در بردارد. در باریخ"، به دنبال آن بر می‌آییم که به ریخت شناسی آینده‌ی زمان بپردازیم. پس می‌توان به قرینه‌ی خوشایندی برای گویش به زبان پارسی در موردآینده پژوهی دست یافت که در افق قرینه‌ای "تاریخ شناسی"؛ "باریخ شناسی"؛ را هم وزن و هم سنگ می‌سازد. نخستی، به ساخت گذشته‌ی زمان پروا دارد و دومی ساخت و پرداخت آینده‌ی زمان را مورد پروا قرار می‌دهد. اگر در زبان انگلیسی "History"به معنای تاریخ است؛ "Hue – story"، بامخفف"Huistory"، می‌تواند نشاندهنده‌ی باریخ باشد. در کنار این واژه و در مقام مترادف با آن با در نظرداشتِ مفهوم "لحظه"، و "آن "، می‌توان for instant را نیز در این زمینه مورد پروا قرار داد.
این واژه در گستره ارتباطات و تبلیغات حداقل یک واژه‌ی «اثربخش»، است. آنتونی پراتکانیس و الیوت آرُنسون در "عصر تبلیغاتِ" خود فصلی را به کلمات اثر بخش اختصاص داده اند. آن‌ها بیشتر به تبلیغات تجاری و اندکی هم به تبلیغات سیاسی پروا نشان داده اند. در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:"... شیوه‌ی توصیف یک محصول و نحوه‌ی معرفی عمل مناسب افکار ما را جهت می‌بخشد و واکنش شناختی ما را در باره‌ی آن پیام به سمت خاصی سوق می‌دهد. ما به وسیله‌ی برچسب‌هایی که برای معرفی یک شیئ یا رویداد به کار می‌بریم؛ می‌توانیم به گونه‌ای آن را تعریف کنیم که از پیش اقتاع شده باشد" (پراتگانیس و آرُنسون، ۵۷:۱۳۸۵).
باریخ شناسی واژه‌ای است که تلاش دارد این مهم را در عمومی کردن آینده پژوهی، و مطالعات آینده ها، به کار برد. چرا که در میان عموم کشف گذشته بسیار سخت؛ و ادراک آینده غیرممکن نشان می‌دهد. از این رو است که بسیاری از آن‌ها مطالعه‌های آینده ها، و پژوهش در آینده‌ها را امری غیر جدی می‌خوانند و گاه این نگرش در بین نخبگان، روشنفکران و سرآمدان – فراهمسنگان اجتماعی – نیز دیده می‌شود.

دانشواژه‌های کلیدی باریخ شناسی

آینده پژوهی در ابتدا کار خود را با پیشبینی آغاز نمود. پیشبینی شامل یک مجموعه فرایند خبره محور است که با حدس و گمانه زنی درباره‌ی آینده صرفاً راجع به احتمالات بحث می‌کند. سپس داده‌های آن به فرایند برنامه ریزی استراتژیک تزریق می‌شود؛ اما هیچ اثر انگیزشی در میان مردم جامعه یا کارکنان سازمان ندارد. پیش بینی به خودی خود ارزشی ندارد، بلکه با پاسخ دادن به پرسش‌های تصمیمگیران ابزاری برای کمک به فرایند تصمیم گیری است. ارزش پیش بینی به میزان سودمندی آن هنگام اخذ تصمیم بستگی دارد. هر پیش بینی‌ای که کیفیت تصمیم را بهبود ببخشد، صرف نظر از این که در آینده چه رخ دهد، امری مفید است (آینده پژوهی، مفاهیم و روش ها).

باریخ شناسی - آینده اندیشی - در دو ساحت گسترده ناظر بر:
١- تلاش در دانش، فهم، ادراک و گسترش دانایی نسبت به آینده‌های محتمل، ممکن، و مطلوب و مرجح است. در اینجا غلظت اراده معطوف به نظر مانند دانش‌های بی شماری که پروای اندیشه ورزی و ادراک ذهنی دارند؛ در آینده اندیشی برتری پیدا می‌کند. در آینده اندیشی ژرفانگری در آینده زمان با مصداق‌ها و موضوع‌های گوناگون ممکن می‌شود. از اینرو در هر موضوع و با هرعرصه‌ای از عرصه‌ی شخصی تا بین المللی و جهانی میتوان موضوع‌های خرد و کلان مبتلابه را مورد بررسی قرار داد.
۲- تلاش در ساختن آینده خویش؛ مسئولیت پذیری، و شجاعت نوع انسانی در برایر سرنوشت خویش؛ بخش دیگری از رسالت آینده اندیشی است. این جهت گیری نه معطوف به نظر که معطوف به اقدام است، آینده پژوهی علمی و آینده پژوهی کاربردی دو ساحت معنادار در مطالعات آینده‌ها یا باریخ-شناسی است. در این جهت گیری آموزه‌های نظری و رهیافت‌های معرفت شناختانه و روش‌های متنوع آینده پژوهی باز تعریف عملیاتی شده و در چارچوبی عملگرایانه در راستای کشف آینده‌های محتمل و بر ساختن آینده‌های هنجاری وارد عمل می‌شوند.
اما، به هر حال در هر دو حوزه نیاز به مفهوم شناسی دانشواژگان کلیدی گریزناپذیر است. از همین رو، در این بخش از تلاش حاضر به بازشناسی مختصر مفاهیم کلیدی در حوزه آینده اندیشی می‌پردازد. این بخش به دلیل نو بودن این حوزه از آموزه‌های علمی در ساحت‌های آینده پژوهی و مطالعات آینده ها، در بستر اهمیت حیاتی مفهوم شناسی و شناخت شناسی دانشواژگان ساحت‌های گوناگون معرفتی و علمی، از اهمیت برخوردار است.

مطالعه‌های آینده‌ها

مطالعات آینده ها؛ با نگارش انگلیسی آن Futures Studies به مطالعه آینده‌ها با روش شناسی‌های آینده اندیشانه – باریخ شناسانه -، اما، روش‌های گوناگون و سیال اشاره دارد. در مطالعه آینده‌ها به دلیل دانش ناکافی، و خطای تخمینی بالا در آینده، آینده‌ها مد نظر است و سیال بودن و روانی زمان در مسیر‌های گوناگون از زمانه؛ موجب می‌شود که نتوان به یک آینده و پژوهش در آن بسنده کرد. از این رو مطالعه‌های آینده؛ به سه ساحت، طبقه بندی می‌شوند: آینده­های ممکن، آینده­های محتمل و آینده مطلوب. می‌توان در میان آینده‌های مطلوب؛ آینده برتر – مرجح – را باجهت گیری ارزشی – هنجاری نشانه نمود.

آینده پژوهی

آینده پژوهی با نگارش انگلیسی futures research، دانشواژه‌ی نزدیک به مطالعات آینده‌ها در ساحت گسترده باریخ شناسی، یا ریخت شناسی آینده‌ی زمان، است؛ با این تمایز که در مطالعه آینده‌ها به دلیل سیال بودن هویت مفهومی مطالعه نسبت به پژوهش، مطالعه‌های آینده ها، در ساحت باریخ شناسی تنها از پارادایم‌ها و روش شناسی آینده اندیشی بهره می‌برد؛ و تنها یک روش خاص یا واحد را بر نمی‌گزیند.
در حالی که در آینده پژوهی با پایفشاری آشکار‌تر در ارتباط با آینده بینی؛ آن هم درپیش بینی؛ یک آینده محتمل به نسبت قابل اطمینان، هدف است.

روند

روند به انگلیسی، trend، عبارت از تغییرات منظم، مستمر و یا دوره‌ای در پدیده‌ها در طول یک بازه زمانی است. تغییرات پیش آمده، ممکن است به شکل کیفی یا کمی باشد. به عنوان مثال، می‌توان به روند تغییرات جمعیت – کمی - یا روند تغییر ارزش‌ها – کیفی - اشاره نمود.

رویداد

رویداد به انگلیسی Event در درون رویداد‌ها چهره می‌آراید. رویداد‌ها بر خلاف روند‌ها حاصل اتفاق یا حادثه­اند که به­شدت بر روند‌ها و به طور کل بر آینده تأثیر می‌گذارند. روند اشاره به پیوستگی تاریخی و زمانی دارد و رویداد بر گسستگی­های تاریخی تأکید دارد.

تصاویر

تصاویر به انگلیسی images، به مجموعه‌ای از پورتره ها، و نقش ها‌ی متوجه آینده باز می‌گردد. تصویر بنا به تعریف پولاک و دیتور چیزی نیست که اکنون به­صورت اطلاعات واقعی و صریح وجود دارد، بلکه دربرگیرنده‌ی سیاه قلم‌هایی ذهنی از آینده است که مردم در ذهن خود می ­پرورانند. در نتیجه این تصویر‌ها از جنس آینده نگارانه، آینده پرورانه، و آینده نمایانه؛ و در مجموع هنجاری هستند. تصاویر، هم بر اساس امید‌ها و هم بر اساس ترس‌های جامعه ساخته می­شوند. آرمان‌شهر‌ها نمونه‌هایی از تصاویری اند که امید‌ها و مطلوب‌های یک جامعه را در وضعیت آرمانی اش به تصویر می­کشند. ویران‌شهر‌ها در مقابل آرمان‌شهرها، تصاویری از جامعه­ای هستند که نامطلوب دانسته می‌شوند و ترس جامعه را از وضعیت آینده به نمایش می‌گذارند.

کنش یا اقدام

کنش، یا اقدام، به انگلیسی Act، یا آنچه با نام کنش اجتماعی از آن یاد می‌آید، به هرگونه تصمیم­گیری و اقدامی اشاره می‌کند که برآمده از تصورات فرد یا سازمان است. اقدام می­تواند متأثر از عوامل گوناگونی از جمله تصویر‌های فرد درباره آینده باشد. به باور باریخ شناسان، تصویر‌هایی که مردم از آینده در ذهن خود می­پرورانند و اقدام‌هایی که بر مبنای آن‌ها انجام می‌دهند، شکل‌دهنده وضعیت آینده است.

نیرو‌های پیشران، و پیشران

پیشران به انگلیسی، driver forces نیرو‌های شکل دهنده آینده هستند. در متون آینده ­اندیشی، پیشران­ها به نیرو‌های عمده شکل­ دهنده آینده جهان اشاره دارند. بدیهی است که پیشران‌ها به ­صورت غیرمستقیم بر حوزه­های مختلف تأثیرگذارند. به‌عبارت دیگر، پیشران ها، مولفه‌ها یا عوامل اصلی متشکل از چند روند اَستند که باعث ایجاد تغییر در یک حوزه‌ی مورد مطالعه می‌باشند. به این ترتیب، نیرو‌های پیشران مجموعه و خوشه‌ای سازگار از یک یا چند مؤلفه‌ی سازنده‌ی آینده هستند که آینده را احتمالأ می‌سازند. تنها یک روند یا پیشران تعیین کننده آینده جهان نیست. هر پیشرانی دارای تاثیرات متفاوتی در کشور‌ها و مناطق مختلف است. پیشران‌ها الزاماً باعث تقویت همدیگر نمی‌شوند و ممکن است دارای اثرات متضاد و خنثی کننده یکدیگر باشند. آن دسته از پیشران‌ها که نمی‌توان با قطعیت و پیش بینی پذیری بالایی در مورد آن‌ها سخن گفت، پیشران هی عدم قطعیت خوانده می‌شوند. بر این باورم که باید میان دو واژه‌ی «نیرو‌های پیشران» و «پیشران»‌ها تمایز گذاریم. من نیرو‌های پیشران را در ده حوزه تقسیم بندی می‌کنم. این ده حوزه عبارتند از:
۱) اجتماعی
۲) فناوری
۳) اقتصادی
۴) زیست بوم
۵) سیاسی
۶) ارزشی – فرهنگی
۷) رسانه
۸) نیروی انسانی (آرتش)
۹) امنیتی
۱۰) حقوقی
که بر اساس سرواژگان انگلیسی هر کدام از این نیرو‌های پیشران می‌توان به «S.T.E.E.P.V.M.A.S.L» اشاره کرد. اما «پیشران»‌ها در میان این نیرو‌های پیشران به مجموعه عوامل موثر موجود در هر یک از آن‌ها گفته می‌شود که بر چهارستون باریخ شناسی یعنی:
A. روند‌ها
B. رویداد‌ها
C. تصویر‌ها و
D. اقدام‌ها
اثر می‌گذارند.

آینده‌های باورپذیر – شدنی پذیر 

آینده‌های باور پذیر یا plausible future آن دسته از آینده‌ها را شامل می‌شود که بیشترین امکان تحقق را دارا هستند. امکان پذیری این آینده‌ها به دانش امروز بشر باز می‌گردد. بر خلاف آینده‌های ممکن که متناقض با اصول و دانش فعلی بشر هستند، آینده‌های پذیرفتنی منطبق با این اصول می‌باشند. این دسته از آینده ها، در پاسخ به پرسش چه چیزی می‌تواند تحقق یابد؟ مطرح می‌شوند.

آینده محتمل – شدنی

آینده محتمل به انگلیسی Probable future به آینده یی قابل دسترس، پذیرفتنی، باور کردنی، اشاره دارد. برای این نوع از آینده­ها می‌توان احتمال وقوع مختلف در نظر گرفت. چرا که بعضی از آینده­ها از سایر آینده ­ها متحمل‏تر هستند. آینده ‏هایی که ادامه وضعیت گذشته و حال هستند، عموماً برای کوتاه مدت به­عنوان آینده ­های متحمل در نظر گرفته می‏شوند، حال آن­که هر چه افق زمانی آینده‌اندیشی خود را گسترده نماییم، از احتمال تحقق آن‌ها کاسته می‏شود.

آینده ممکن – شایان

آینده ممکن به انگلیسی possible futures، شامل تمامی آینده ­هایی است که می­توانیم تصور کنیم یا به­عبارت دیگر شامل تمامی آینده ­هایی است که می‌تواند اتفاق بیافتد. مهم نیست که این آینده­‌ها تا چه حد احتمال وقوع داشته باشند و یا حتی دست‌نیافتنی باشند. آینده‌های ممکن بیش از هر چیز در گرو بازیافتن آینده‌های غیر مترقبه هستند. احتمال در آن‌ها راه ندارد؛ و هر چه احتمال وقوع آن‌ها کمتر باشد، امکان ممکن بودن آن‌ها بیشتر خواهد بود.

آینده مطلوب – شایسته

آینده مطلوب به انگلیسی utility futures است. این دسته از آینده‌ها، آینده‌های پسندیده‌ی ما هستند. این آینده بر خلاف سایر آینده‌های دیگر یعنی آینده ممکن، آینده‌های پذیرفتنی و آینده‌های محتمل است. چرا که در سه دسته پیشین، آینده­ها از نوع دانش‌شناختی بودند، میل به اکتشاف در آن‌ها وجود داشت. اما، این آینده‌ها، مطلوب؛ و مرجّح هستند؛ و از نوع برانگیزاننده‌ها می‌باشند، نه از نوع شناخت. این آینده‌ها بر آمده از قضاوت­های ارزشی هستند و از این رو بیشتر ذهن گرا هستند تا آن که عین گرا باشند.

نشانگان ضعیف تغییر

علائم ضعیف تغییر به انگلیسی weak signal است. داده‌های موثر بر آینده را سیگنال می‌نامیم. سیگنال‌های ضعیف به عنوان یکی از مواد خام آینده نگاری - داده‌های پردازش نشده، ساختار نایافته، جزء به جزء و ناکامل محیطی هستند که می‌توانند به اطلاعات با ارزشی در مورد زمینه کار و یا حتی دانش عملی راهبردی تبدیل شوند. سیگنال‌های ضعیف به تغییرات محتمل، اما تایید نشده‌ای اشاره می‌کنند که ممکن است بعدا به شاخص‌های مهم نشان دهنده عوامل توسعه یا تهدیدات یا نوآوری­ها تبدیل شوند. وقتی سیگنال‌های ضعیف برای اولین بار بروز می‌کنند، اطلاعاتی که بروز می‌دهند، بسیار مبهم هستند به گونه‌ای که تنها حسی از فرصت و یا تهدید را به همراه دارند. به تدریج اطلاعات افزایش پیدا می‌کنند، منابع فرصت و تهدید بهتر شناسایی می‌شوند، پاسخ‌های درخور و نتایج قابل انتظار معرفی می‌شوند.

نشانگان متوسط تغییر

نشانگان ضعیف تغییر، به انگلیسی medium signal است. تکامل یک سیگنال ضعیف به یک سیگنال قوی و یا شاید یک روند و حتی شاید یک کلان روند در مدل چرخه زندگی اطلاعات، از مراتبی می‌گذرد که می‌توان حد واسط میان سیگنال ضعیف به سیگنال قدرتمند را در بستر تکاملی آن، سیگنال متوسط دانست. با به دست آوردن شواهد بیشتر و وسیع تر، یک سیگنال ضعیف را به سوی سیگنال قوی تبدیل می‌نماید. روند این تبدیل در زمان با گذار سیگنال ضعیف به متوسط، به سمت نشانگان قدرتمند، روی می‌آورد.

سیگنال‌های قدرتمند

سیگنال یانشانگان قدرتمند به انگلیسی strong signal خوانده می‌شود. زمانی که شدت، دامنه، و سرعت تأثیر نشانگان، افزایش پیدا می‌کند سیگنال‌ها قدرتمند می‌توانند بیشتر به عنوان هشداردهنده‌های آینده‌ها خود را به نمایش بگذارند. سیگنال‌های قوی به خاطر تاثیرشان همواره مدنظر هستند. بر این اسا است که از روی اجبار ناچار هستیم تغییرات آن‌ها را پایش نماییم و در مواقع لزوم واکنش‌های مناسب را طراحی و اجرا کنیم؛ اما سیگنال‌های ضعیف معمولا از دریچه ذهن شلوغ ما وارد نمی‌شوند و به آن‌ها نمی‌پردازیم. این در حالی است که در باریخ شناسی باید سیگنال‌های ضعیف را به چند دلیل مد نظر قرار داد:
 احتمال وجود راه حل‌های سریع و میان‌بر برای حل مسایل.
 نشانه‌های ابتدایی شکل گرفتن آینده‌ها
 مجموع نشانه‌های کوچک از چند نقطه می‌توانند به علامتی برای آغاز یک ویژگی عمومی تبدیل شوند.
 احتمال انباشتگی سیگنال‌های ضعیف و تبدیل آن به سیگنال قوی در آینده. وجود دارد.

دیده بانی

دیده ­بانی یا پویش محیطی به انگلیسی monitoring عبارت­است از تلاش مداوم به ­منظور شناسایی تغییرات عمده در محیط پیرامون سازمان یا گروه. همچنین از منظر مؤلفان کتاب راهنمای آینده­نگاری فناوری یونیدو، پویش محیطی یعنی: فرایند رسمی یا غیر رسمی پایش تغییرات. در این تعریف، دیدبانی مشتمل بر پایش روند‌ها است.
دیده بانی به معنای واقعی و بر اساس دیرینه کاربردی آن در منطق ادبیات نظامی، یعنی نظر کردن از منطقه‌ای بالاتر از میدان جنگ به رفتار‌ها و کنش‌های طرف مقابل. در تعریف عملیاتی این تعریف؛ دیده بانی یعنی در نظر گرفتن و هوشیار بودن در مرد تحرکات نیرو‌های رقیب یا دشمن. آینده اندیشی، در این ادبیات، یعنی نگاه هوشیارانه به محیط زمان در گستره‌ی باند پرپهنای گذشته تا حال، و ردیابی آن از حال، به آینده‌ی زمان. به این ترتیب مراقبت از تغییرات دائمی که در پیش است، و یا روند‌هایی که ممکن است رُخ بدهد. این تلاش خود در مبانی و شکل محتواییش، یک علم کامل و پر عیار است. در این گستره، تغییرات آینده شناسایی می‌شوند، و در پرتو روش‌های گوناگون به آینده تعمیم داده می‌شوند.
نگارنده بر آن است که به جای دیده بانی اصطلاح «نظام جامع شناخت»، را به کار برد. دلیل این امر بیشتر بازگرد عنوان به هویت تعریفی فرآیند دیده بانی و گسترش مفهومی این اصطلاح از ادبیات نظامی به ساحت‌های گوناگون غیرنظامی است.

تحلیل روند

تحلیل روند به انگلیسی trend analysis خوانده می‌شود. منظور از تحلیل روند، مطالعه یک روند مشخص به­ منظور کشف ماهیت، علت­های بروز، سرعت توسعه و پیامد‌های بالقوه آن است. تحلیل روند‌ها باید بسیار دقیق باشد، زیرا یک روند مشخص می­تواند تأثیرات بسیار متفاوتی بر ابعاد گوناگون زندگی ما داشته باشد که شاید بسیاری از این تأثیرات در نگاه اول قابل کشف نباشد. کورنیش تحلیل روند را این گونه توصیف می­کند: «بررسی یک روند به­ منظور کشف ماهیت، علت­های بروز، سرعت توسعه و پیامد‌های بالقوه آن». در باریخ شناسی نه تحلیل روند که تحلیل روند‌ها صورت می‌پذیرد. این معنا تا حدود زیادی تحلیل روند در باریخ شناسی را سخت‌تر می‌نماید.

پایش روند

پایش روند یا trend monitoring را ادوارد کورنیش در مشهورترین کتاب خود، با همین عنوان پایش روندها، آورده است؛ و آن را این­چنین تعریف می‌کند: «پایش یک روند به معنای پاییدن آن و ارایه گزارش منظم یافته­ها به تصمیم ­گیران است». به عنوان مثال، نرخ فزاینده بیکاری یا شیوع یک بیماری جدید کشنده می ­تواند تأثیر عمده­ای بر بسیاری از سازمان­ها و جوامع داشته باشد. برخلاف نظر مؤلفان کتاب یونیدو، وندل بل آینده­پژوه شهیر و استاد دانشگاه ییل اعتقاد دارد که پایش روند‌ها نسبت به دیدبانی شمول و عمومیت دارد. بر اساس نظر بل دیدبانی، پیش­بینی، ارزیابی، واکنش و ره گیری روند مورد توجه، برخی از مراحل پایش روند‌ها را تشکیل می­دهند.

برون­یابی روند

برون یابی روند Trend extrapolation خوانده می‌شود. در این روش آینده ­پژوهان می­کوشند با رسم نمودار تغییرات روند‌ها و استفاده از اطلاعات آماری و برون­یابی نمودار بر پایه نرخ کنونی، تغییرات آینده را پیش­بینی کنند. روش برون یابی اساساً شامل گردآوری داده ­های تاریخی و تنظیم آن­ها بر روی یک منحنی است که تا آینده ادامه دارد. برون یابی روند بخشی از تحلیل روند است که روند‌ها را با همان سرعت متوسط گذشته یه آینده پرتاب نماید و به این ترتیب آینده را پیش بینی نماید. به این گونه، این روش تعمیم روند تغییرات فعلی به آینده را پیش‌فرض می‌گیرد. برون یابی ویژه آن دسته از روند‌هایی است که خود را به شکل آمار و ارقام نشان می‌دهند. در این شیوه، تغییر روند‌ها را به شکل نمودار ترسیم می­کنند.

سناریو – فرپندار

سناریو به انگلیسی Scenario را فراپندار یا به شکل خلاصه‌تر فرپندار می‌خواند. اگرچه سناریو را فیلم نامه، داستان مخصوص فیلم سینما؛ معنا کرده اند؛ و به ظاهر، فرهنگستان علوم و واژه گزینی آن را فرنامه نام نهاده است، اما، به چند دلیل آن را فرپندار می‌خوانیم:
۱- نامه، متن هدفمند از یک یا گروهی از افراد به فرد یا گروه، یا سازمان، و یا ... است.
۲- نامه، بیش از آن که متوجه متنی داستانی باشد؛ دربرگیرنده‌ی متن‌های هدفمند و دارای روش مندی خاص در نگارش است.
۳- نامه، دارای گزارشی برای آینده زمان یا آکنده از خیال پردازی نیست.
۴- پندار؛ هم دارای وجوه حقیقی، هم وجه واقعی، و هم وجه تخیلی است.
اگر در موتور‌های جستجوگر، و یا کتاب‌های تفکر استراتژیک در زمینه سناریو، و سناریو نویسی جستجو کنید، در عموم آن‌ها به داستان شرکت شل در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی خواهید رسید.
معمولاً این طور گفته می‌شود که شرکت شل، قبل از بروز بحران‌های نفتی دهه هفتاد میلادی، سناریو‌های مختلف برای آینده قیمت نفت را تدوین کرده بود و از طریق سناریو نویسی و انتخاب‌های استراتژیک مناسب، توانست بخش قابل توجهی از هزینه‌ها و ریسک‌های ناشی از رکود نفتی دهه هفتاد میلادی را پوشش دهد.
قطعاً این روایت‌ها، درست هستند. اما نباید فراموش کنیم که با وجود اینکه واژه سناریو و فرایند سناریو نویسی با این نام و تحت این عنوان، مفاهیم جدیدی محسوب می‌شوند و صرفاً حدود پنج دهه از عمر آن‌ها می‌گذرد، اما مفهوم سناریو و توجه به سناریو‌های محتمل، ریشه‌ای بسیار قدیمی دارد.
برای اینکه بدانیم سناریو چیست خوب است بدانیم که سناریو نویسی در کتاب‌های قدیمی مثل هنر رزم نوشته سان تزو هم مورد توجه بوده است. در آن جمله‌ی معروف دریانوردان قدیمی هم که می‌گفتند: ما به امید بهترین‌ها هستیم، اما برای بدترین‌ها آماده می‌شویم، می‌توان توجه به مفهوم سناریو را مشاهده کرد. حتی اگر سناریو نویسی به شکل رسمی و امروزی آن، در میان آن‌ها رایج نبوده باشد.
هرمان کان پدر سناریوپردازی در آینده پژوهی است. او در برنامه ریزی مطالعات راهبردی و نظامی در موسسه RAND در سال ۱۹۵۰ برای اولین بار از اصطلاح سناریو استفاده کرد. نام پیترشوارتز نیز نامی دیرآشنا و مهم در عرصه‌ی سناریونویسی است. شوارتز، در مرکز تحقیقات دانشگاه استنفورد، توانست روش سناریو نویسی خاص خود را طراحی کرده و توسعه دهد.
ناصر اصلی یک سناریو عبارتند از: نیرو‌های محرک، منطق، پیرنگ و وضعیت نهایی منظور از نیرو‌های محرک دو دسته هستند: اول آن دسته از نیرو‌هایی که میتوانند از محیط بر سناریو تأثیر گذارند، مانند نیرو‌های اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی و روند‌های فن‌آوری. نیرو‌های محرک می‌توانند در یک دسته بندی کلی در بخش‌های مربوط به جامعه، تکنولوژی، اقتصاد، سیاست و محیط زیست جای گیرند دسته دیگر فعالیت‌های نهادی هستند مانند انواع سازمان‌های تجاری، احزاب سیاسی، آژانس‌های دولتی و نهاد‌های منطقه‌ای و جهانی. منظور از منطق سناریو، چرایی و چگونگی پیرنگ است. به زبان دیگر عقلایی بودن فعالیت‌ها و روند‌ها که برای طراحی یک سناریو مورد نیاز است در این بخش مورد نظر قرار می‌گیرد. چرا نیرو‌های محرک چنین رفتاری دارند؟ منطق و توجیه هر رفتاری منبعث از نیرو‌های محرک در این بخش فهمیده می‌شود. هر پیرنگ و یا داستان سناریو وضعیت فعلی را به وضعیت نهایی مرتبط می‌سازد. برای آنکه هر سناریو بدون ابهام باشد باید وضعیت نهایی آخر آن سناریو مشخص باشد. یکی از راه‌های مشخص کردن آینده استفاده از جملات شرطی است. " اگر چنین کاری را انجام دهیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ "

 

منابع و مراجع در دفتر نشریه موجود است.







- ایران و آمریکا در زمان ترامپ، چالش‌ها، روابط و آینده پیشاروی

آنچه پیش روی شما قرار می‌گیرد، نیازمند توضیح فراوان و بازتولید آن در زمانه‌ی کنونی است. این اسلاید‌ها در زمان خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸ تهیه و برای توضیح سناریو‌های پیشاروی آماده شده است. آن زمان بر اساس تحلیل روند‌ها و بازیابی عدم قطعیت‌های موثر به سناریو‌های زیر اشاره شده است.
 سناریوی – فرپندار - فریاد بلند و اصطکاک‌های کنترل شده
 سناریوی – فرپندار – دویدن روی تردمیل
o سناریوی – فرپندار – نرمش قهرمانانه ۲
o سناریوی – فرپندار – عقب نشینی پهلوانانه
 سناریوی – فرپندار - فروریزش خسارت بارانه
هر کدام از این سناریو‌ها با ویژگی‌های خاص خود اکنون قابل پویش و پردازش برای پیکربندی‌های جدید و پای بندی‌های آینده در p۶ است.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی