دیدارنیوز ـ
اسفندیار عبداللهی: محسن رهامی سیاستمدار اصلاحطلب، استاد دانشگاه، نماینده پیشین مجلس و حقوقدان اعلام کرد که در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ نامنویسی خواهد کرد، او زودتر از دیگر کاندیداهای ریاست جمهوری تحرکات، تبلیغات و سفرهای استانی خود را آغاز کرده است. حجتالاسلام رهامی از دو ماه پیش حلقه مشاوران خود را شکل داده و هر روز پیرامون یک یا چند موضوع به بحث مینشیند. آنگونه که خودش میگوید برنامه کاملی برای اداره امور کشور تدوین کرده و معتقد است برای حل همه مشکلات کشور راهحل دارد.
این در حالی است که اصلاحطلبان نهاد اجماع ساز خود را شکل دادهاند و نام آن را "جبهه اصلاحات ایران" نهادهاند. نهاد انتخاباتی که قرار است از درون آن فقط یک نام به عنوان نامزد ریاست جمهوری خارج شود. رهامی امیدوار است، جبهه اصلاحات ایران او را به عنوان گزینه اصلاحات معرفی کند، گرچه شورای نگهبان افراد معدودی را به عنوان رجل سیاسی تایید خواهد کرد و طبیعتا محسن رهامی هم ابتدا باید سد شورای نگهبان را به عنوان رجل سیاسی رد کند و پس از آن است که میتواند امیدوار باشد، جبهه اصلاحات ایران درباره او و دیگر گزینهها تصمیم گیری کند.
محسن رهامی مهمان استودیو دیدار در سایت خبری تحلیلی دیدار بود، من اسفندیار عبداللهی به عنوان خبرنگار سرویس سیاسی دیدار با او گفتوگوی مفصل ویدئویی انجام دادم. آنچه در ادامه میخوانید چکیدهای از این مصاحبه نسبتا طولانی است.
فیلم کامل گفتگو را این جا ببینید:
انقلاب اسلامی وارد سال چهل و دوم خود شده است. مردم در مبارزات خود در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شعارهایی، چون "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" و "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" سر میدادند، بفرمایید مفهوم و روح این دو شعار بعد از ۴۲ سال جاری شده است؟
در خصوص شعارهای اولیه جمهوری اسلامی که مردم ایران بر اساس استقلال، آزادی و بر اساس نه شرقی نه غربی به جمهوری اسلامی وارد شدند، طبیعی است که در حوزه استقلال، انقلاب ما یک انقلاب مستقل از جریانهای سیاسی دنیا بوده است. بانی و رهبر انقلاب هم مرجع تقلیدی بودند. همانطور که مخالفین هم قبول دارند، نهاد مرجعیت از قدیم یک نهاد مستقل بوده است. در واقع نهاد مرجعیت نهادی بود که زیر نظر احزاب آن زمان کشور یا احزاب خارج از کشور قرار نداشت و کاملا یک نهاد مردمی به حساب میآمد. در واقع انقلاب و هدایت انقلاب مستقل از جریانهای سیاسی داخلی و خارجی شروع شد و پیش رفت. از نظر بنده در برداشتهایی که گاهی از استقلال به عنوان استقلال سیاسی، فرهنگی، اجتماعی صورت میگیرد و یا حتی در تفسیر همین شعارهای استقلال، برخی اوقات افراط و تفریط میشود.
به تدریج استقلال به غرب ستیزی معنا شد
استقلال بدین معنی است که ما وابسته نباشیم، سیاستها را خود تعیین کنیم و سیاستهای کلان کشور تحت نفوذ اجانب قرار نگیرد و به نظر میرسد که منظور حضرت امام (ره)، بانیان انقلاب و کسانی که پیرو ایشان بودند در این انقلاب نقش ایفا کردند، این بعد از استقلال بوده است. اما به تدریج با گذشت زمان معنای استقلال تغییر کرده و معنای غرب گریزی یا بیگانه ستیزی را به خود گرفته است. این بیگانه ستیزی به جایی رسیده است که ما خود را از بسیاری از دستاوردهای بشری مربوط به دنیای مدرن، حضور در مجامع بینالمللی و اجتماعاتی که میتواند منافع ما را تامین نماید، محروم نماییم. از نظر بنده معنای استقلال مخصوصاً در طول زمان پس از امام، به تدریج به جای معنای سیاسی، به جریان بیگانه ستیز و غرب ستیز تبدیل شده است. امروز کسی نمیتواند ادعا کند که چین، هندوستان، ژاپن یا ویتنام، چون به لحاظ علمی، صنعتی و رابطه همه جانبه با دنیا و استفاده از ظرفیت مجامع جهانی و دانشگاههای جهان پیشرفته و دنیای مدرن استفاده میکنند، کشورهای مستقلی نیستند. معتقدم در برخی جاها این شعار از مسیر اصلی خود خارج شده و نوعی جنبه سلبی به معنای بیگانه ستیزی و غرب ستیزی پیدا کرده است. در خصوص آزادی هم که از شعارهای اولیه بود، امام میفرمایند که در جمهوری اسلامی همه آزاد هستند؛ مارکسیستها هم آزاد هستند که حرفهای خود را بیان کنند حتی فرضاً به قول مرحوم مطهری در دانشگاهها مکتب مارکسیسم در کنار مکتب اسلام آموزش داده شود یا در دانشگاهها و حوزهها فقه شافعی در کنار فقه شیعه تدریس شود. با این حال از همان سالهای اولیه به شعار آزادی هم آسیبهای جدی و محدودیتهایی وارد شده است.
شعار نه شرقی، نه غربی ما در عمل به «نه غربی نه غربی» تبدیل شد
بسیاری ادعا داشتند که مفهوم آزادی یعنی آزادی در بیان عقیده. آزادی در بیان عقیده به این معنی است که همه بتوانند عقیده خود را بیان نمایند و نه تنها کسانی که فقط عقیده ما را قبول دارند، عقاید خود را ابراز کنند. در این ارتباط به نظر میرسد یکی از برجستهترین اصول قانون اساسی که به این اصل شدیدا آسیب زده است این باشد که صدا و سیما را در اختیار حکومت و به ویژه با اصلاح قانون اساسی در اختیار رهبری قرار داده است. البته ایرادی ندارد که رهبری حکومت هم صدا و سیمای اختصاصی داشته باشد همانند کشورهای خیلی کوچک مانند لبنان، ترکیه و همسایه ما عراق که دولت صداوسیما دارد. اما ما مشاهده میکنیم که در این قبیل کشورها در کنار دولت، احزاب و گروههای دیگر هم این رسانه را در اختیار دارند و هر کس عقیده خود را بیان میکند؛ بنابراین این تضارب آراء است که جامعه را رشد میدهد. پس باید همه حرفها زده شوند. از این حیث متاسفانه به تدریج شعار آزادی دچار آسیب شده است. به تدریج با گذشت زمان جریانهایی مثل نهضت آزادی، ملی مذهبی از این کشتی پیاده شدهاند تا به زمان حاضر رسیدهایم. اگر شما نگاه کنید تریبونهایی مانند نماز جمعه، صداوسیما و دیگر تریبونهای اصلی مملکت در داخل خانواده انقلاب در اختیار جریان اقلیت قرار دارد. در حالی که بسیاری از کسانی که صاحب نظر، صاحب فکر و اندیشه هستند و تحلیل و قرائت دیگری از راه و خط امام از انقلاب دارند به تریبونهای رسمی دسترسی ندارند.
از نظر بنده در خصوص شعار نه شرقی و نه غربی هم این مسئله وجود دارد. انقلاب ما در گذشته بر اساس شعار نه شرقی، نه غربی استوار بوده است. به تدریج با گذشت زمان، خصوصاً با تصرف سفارت آمریکا مفهوم این شعار تغییر کرد. موضوع تصرف لانه جاسوسی خود تحلیل جداگانهای دارد، چون یک سری دانشجویی بودند که یک لحظه تصمیم گرفتند که سفارت را تصرف کنند و این خود طرحی بوده که قصد ندارم وارد این بخش شوم. به هر حال بعد از تصرف لانه جاسوسی به تدریج شعار نه شرقی، نه غربی ما در عمل به «نه غربی نه غربی» تبدیل شد و در واقع ما خود را از دنیای علم، صنعت، اختراعات، تمدن و دانشگاههای غرب که مرکز و مهد توسعه هستند، محروم و به کشورهای شرقی گرایش پیدا کردهایم. به گونهای که اگر شما به طور خیلی ساده در بازار گشت بزنید، مشاهده میکنید که به جای ماشین آلات و صنایع بسیار پیشرفته آمریکا، آلمان و انگلیس خود را به صنایع دسته چندمی چین یا پستتر از آن به روسیه و کشورهای شرقی وابسته کردهایم؛ بنابراین آن محور اولیه به تدریج در مسیر دچار انحراف شده است. معتقدم باید به کرات تذکر داده شود که شعار نه شرقی نه غربی بدان معنا نیست که ما با دیگران ستیزه جویی نماییم بلکه مفهوم آن این است که سیاست و اداره کشور ما تحت نفوذ دیگران قرار نگیرد و همواره سیاست مستقل داشته باشد. در واقع به شرق و یا به غرب وابسته نباشد. نباید از یک طرف دروازه باز شود تا هر سیاستی که از یک طرف وارد میشود، بالای خانه بنشیند و از طرف دیگر حتی خود را از دانشگاهها و پیشرفتهای علمی طرف دیگر محروم نماید. این نقدی است که به نظر میرسد در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی باید حل شود و شعارهای اولیه و محوری انقلاب مرتب احتیاج به نقد، بازسازی و اصلاح دارند.
فرمودید که کار به جایی رسید که در خانه خودمان هم این محدودیتها وارد شدند. به یاد داریم که این محدودیتها در سال ۱۳۷۸ و در جریان کوی دانشگاه نسبت به معترضان و کسانی مانند شما که از آسیبدیدگان دفاع میکردند وجود داشت.
مسئله کوی دانشگاه بزرگترین پرونده قضایی جمهوری اسلامی ایران و شاید هم بزرگترین پرونده نظام قضایی ایران از زمان مشروطه به این طرف باشد.
احساس عدالت غیر از خود عدالت است
حتی بزرگتر از پرونده سال ۱۳۸۸؟
بله، خیلی بزرگتر از آن پرونده. چرا که در یک دانشگاه بزرگ مانند دانشگاه تهران، پانصد یا ششصد نفر دانشجوی متهم وجود داشت و به کوی دانشگاه حمله شده بود. چنین مسألهای را ما در جای دیگری نداریم که سبب آسیبهای جدی شد و تعداد کشتههایی را در پی داشت. بنده مسئولیت وکالت همه دانشجویان، دانشگاه تهران و آسیبهای وارده به محیط علمی و دانشگاه را برعهده داشتم. چنین موردی سابقه نداشته است که شبانه به خوابگاهها حمله کنند، دانشجویان را کتک بزنند و از بالای پشت بوم آنها را به پایین بیندازند. در نتیجه این مسألهای بود که در تاریخ دانشگاهی ما سابقه نداشت. زمانی که موکلین را به یک سالن بسیار بزرگ میبردند، ۵۰۰ یا ۶۰۰ نفر در پشت سر ما مینشستند و آن طرف هم متهمهایی از همه طبقات قرار داشتند. ولی خب به عنوان یک تجربه تلخی که بنده دارم این است که در نهایت کار که علی القاعده باید عادلانه رسیدگی میشد، دانشجویان باید احساس عدالت میکردند. احساس عدالت غیر از خود عدالت است. در اواخر دادگاه برای خود بنده هم مشکل پیش آوردند و بنده را از ادامه کار باز داشتند. حتی مدتی بازداشت کردند و بعد مشخص شد که آن قاضی تقلب کرده است و بعد پرونده به این سنگینی و بزرگی که در واقع میتوانست ذهن دانشجویان را برای آینده کشور بسازد و به عدالت قضایی و آینده خودشان امیدوار کند. کار را با دادن مقداری دیه و یکی یا دو نفر بازداشتی مثل گروهبانی که به اتهام سرقت یک دستگاه ریشتراش بازداشت شد. قضیه را به این تقلیل دادند و لوث کردند. بعدا بنده بسیار پیگیری و تلاش نمودم که بگویم این جریان را طوری خاتمه دهید تا دانشجویان و جوانان ما به این باور برسند که در اینجا عدالت وجود دارد. وقتی شما وکیل را بازداشت میکنید و بعد رأی تبرئه به متهمین میدهید و اعلام میکنید که به این گروهبان محکومیت دادهاید؛ حتی اگر در غیاب وکیل مستقل رأی درست هم داده باشید، احساس عدالت وجود ندارد. بنده پیگیریهای جدی در این زمینه داشتهام و البته بعد از آن هم بسیار تلاش نمودم که ارتباط خود با دانشجوها را حفظ کنم و به آنها امیدواری دهم و بگویم که ما پیگیر حل مسائل شما هستیم. ولی به هر حال این خاطره بسیار نامناسبی بود که در ذهن دانشجوهای ما ماند.
به نظر بنده یکی از عوامل عمده مهاجرت زیاد در کشور ما که به عنوان فرار مغزها مطرح است و بسیاری از دانشجویانی که ممتاز و تیزهوش هستند مهاجرت میکنند، همین احساس بیعدالتی است. مهاجرت آنها به این معنا نیست که آنها به دنبال پول یا پیشرفتهای اقتصادی و مادی هستند؛ بلکه بخشی از این مسأله به این موضوع ربط پیدا میکند که آنها احساس امنیت، شخصیت و آینده خوب را ندارند. شما میدانید طبق آمارهایی که مطرح میکنند، میگویند ضریب هوشی جامعه ایرانی سیر نزولی طی میکند. یکی از موضوعاتی که در این زمینه به لحاظ علمی بحث میشود این است که زمانی که افراد تیزهوش از کشور خارج میشوند، معدل ضریب هوشی جامعه شدیداً افت مینماید. به عبارتی مانند مخروطی است که در آن رأس مخروط تیزهوشان ما قرار دارند. حال اگر از آن رأس مخروط به عنوان مثال ده هزار نفر خارج شوند تاثیر آن در کل جامعه هشتاد میلیونی به نحو بسیار وسیع تاثیر گذار است. این موضوع به افت علمی و ناامید شدن بقیه جوانها که باقی سرمایههای آینده مملکت ما هستند، منجر میشود. در نتیجه همه باید تلاش نمایند که مردم احساس امنیت و عدالت داشته باشند. زمانی که برای وکیل مشکل و محدودیت ایجاد شود یا فرد نتواند آزادانه وکیل انتخاب نماید یا اگر برای خود وکیل انتخاب کند، هم برای خودش و هم برای وکیلش مشکل تراشیده میشود، این مسائل باعث میشوند که آن احساس عدالت قضایی و احساس برابری که طبق آن چیزی که در روایت که آورده شده که حتی باید در سلام دادن طرفین دعوا، در نشستن و پاسخ سلام دادن تساوی باید رعایت شود، در فرد ایجاد نشود و فرد آسیب ببینند.
نکتهای که بنده بارها خدمت مسئولین کشور نوشتهام و مراجعه کردهام این است که همواره تلاش کنند به جوانان مملکت این امید را منتقل کنند، زیرا نسل ما که خود را متعهد به انقلاب میدانند و نسلی بوده است که در زمان انقلاب در میدان بوده است، تلاشش این است که برای فرزندان خود امنیت ایجاد کند. بنده به هر حال نزدیک به ۴۰ سال است که خدمت میکنم. از این چهل و خوردهای سال تقریبا نزدیک به ۳۰ سال آن را در دانشگاههای حقوق گذراندهام و همانطور که شما فرمودید هزاران هزار دانشجوی حقوق تربیت کردم که قاضی و وکیل شدند و همواره سعی و تلاش کردهام که دفاع از موکل را تا حد توان ولو اینکه برای خود ضرر و مشکلات جدی ایجاد کند، چون عملا خودم این کار را انجام دادهام، به دانشجوهای خود و کسانی که بعدها قاضی، وکیل یا استاد دانشگاه میشوند، منتقل نمایم.
به رهبری گفتم مثل بچههای ناتنی خانه با ما برخورد میشود
در دیداری که با رهبری داشتید، چقدر توانستید این احساس بی عدالتی در جامعه را به اطلاع ایشان برسانید؟
زمانی که قضایای کوی دانشگاه پیش آمد به همراه شورای دانشگاه تهران دستهجمعی خدمت مقام محترم رهبری رسیدیم. خدمت ایشان گزارش دادیم و از ایشان خواهش کردیم که در این زمینه کمک کنند. ایشان فرمودند که شما پیگیری کنید و بنده هم دستور میدهم که شما را کمک نمایند. بعد از آن هم خدمت مرحوم آقای شاهرودی که تازه به جای مرحوم آیتالله یزدی رئیس قوه شده بودند، رسیدیم و ایشان هم قول مساعدت دادند. پس از این پیگیریها و در واقع با هماهنگی خود ایشان و رئیس جمهوری وقت جناب آقای خاتمی و با حمایت آنها این کار را شروع کردیم. در این اتفاقات اخیر که شما فرمودید در دو سال گذشته پیش آمد، عیناً همین موضوع را به ایشان عرض کردم و گفتم که اگر شما خاطرتان باشد همین قضیه کوی را با نظر خود شما شروع کردیم و به یاد دارید که در زمان نماز مغرب و عشاء به اینجا آمدیم. فرمودند بله. بعد از نماز هم صحبت کردیم و گزارش دادیم و شما فرمودید که خودتان پیگیری کنید. با وجود برخوردهایی که صورت میگیرد بچههای ما نسبت به آینده مأیوس میشوند، برخوردهای مناسبی با ما نمیشود. در آنجا یک تعبیری را به کار بردم و گفتم که با ما به مثابه بچههای ناتنی خانه برخورد میشود و مثالی هم در این رابطه زدم که زمانی که برخی از دوستان ما برای خواندن نماز به مسجد رفتند به آنها گفته میشود، "مگر شما هم نماز میخوانید"؟ فرمودند چه کسی؟ که بنده برای ایشان نام بردم و عرض کردم آن کسی که مثال میزنم، مجدداً ایشان فرمودند اسمش را بگویید. عرض کردم که دکتر علی محقر. ایشان خندیدند و فرمودند که وی برادر شهید است و به اسم برادر ایشان هم حسینیه زدند. علی محقر که نماینده و معاون وزارت کشور بودند؛ بنابراین به عنوان مثال عرض کردم که ایشان برادر شهید است و به اسم برادر شهید حسینیه زدند و غیره. عرض کردم که بعد از قضیه کوی دانشگاه، زمانی که برای زیارت به مشهد رفتم، یکی از آقایان که دبیرکل یکی از احزاب بودند و در حاضر مرحوم شدند گفتند که آقایان شما مسجد هم میآیید؟ مثل اینکه مسجد مختص این افراد است.
در ضریح حضرت معصومه (س) به من گفتند، برای دفاع از عبدالله نوری توبه کن!
در قضیه دفاعیاتی که بنده از آقای نوری داشتم که اتفاقاً دادگاه خیلی سنگینی بود و حتی میتوان گفت که از جهاتی سنگینتر از پرونده کوی دانشگاه بود، نیز این داستانها رخ داد؛ یا همچنین به دلیل اینکه در آن زمان اکثراً بنده وکیل برخی از روحانیون که دچار مشکل شدند، بودم چنین ماجراهایی پیش آمد. به عنوان مثال زمانی که قبل از نماز به زیارت ضریح حضرت معصومه سلاماللهعلیها میرفتیم، برخی افرادی که بنده را در آنجا میدیدند، میگفتند که الان زمان خلوتی است پس به خاطر اینکه رفتید از آقای عبدالله نوری یا دانشجوها دفاع کردهاید الان اینجا توبه کنید چرا که الان وقت توبه شماست. فضای جامعه بدین شکل است. از اینرو ما سعی کردیم که در فرصتهای پیش آمده برای کسانی که به این کار مشغول هستند این فضا و تفاوتها را توضیح دهیم. بنده در جلوتر هم دو سه بار پیش آمد که همراه با اساتید دانشگاه و مسئولین خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم و در این ملاقات آخرین که از همه خصوصیتر بود به ایشان و مسئولین کشور منتقل کنیم که کمک کنند این فضا را بهبود ببخشیم. عرض کردم احساس امنیت و احساس برابری غیر از خود برابری است. به عنوان مثال دو سال برای فرصت مطالعاتی و تحقیقات در فرایبورگ آلمان رفته بودم. در کوچهها که حرکت میکنید، کوچهها بسیار عریضتر از کوچههای ایران دیده میشود. دلیل آن این است که خانهها دیوار ندارند و به جای دیوار نردههای کوتاه نیم متری که با شمشاد و گل پوشانده شدهاند محوطه خانه را احاطه کرده است. در نتیجه محوطه حیاط در کوچه مشخص میشود و اگر در اتاق خواب پرده کشیده نشود، فضای داخل دیده میشود. حال در تهران، قم و در شهرهای ایران ممکن است عرض کوچه به همان مقدار باشد، ولی، چون تمام کوچهها دیوارهای سه یا چهار متری دارند و بالای دیوارها هم نرده و بالای نردهها هم تیغههایی مانند خنجر نصب شده است، کوچکتر دیده میشوند. در واقع در شهرهای ما این احساس امنیت وجود ندارد و شما فکر میکنید که ممکن است که دزد به خانه شما بیاید. آنجا هم ممکن است دزد باشد، ولی زمانی شما سیم خاردار میکشید و نرده میگذارید و تازه ممکن است برق هم به نردهها وصل کنید، گویای آن است که شما احساس امنیت ندارید. مشاهده کنید احساس امنیت، احساس عدالت، غیر از خود امنیت یا عدالت میباشد.
در اروپا کسی احساس نمیکند، فردا ممکن است گرسنه باشد
برای بنده این فرصت فراهم شد که از برخی از دادگاهها بازدید داشته باشم؛ مثلاً در سوئد و آمریکا از نزدیک یک سری دادگاهها را مشاهده کردم. در سوئد دادگاهها خلوت هستند. مردم تصور میکنند که در ادارات حقوق آنها تامین میشود. در واقع تمام مسائلی که میتواند برای مردم سوئد امنیت ایجاد نماید، فراهم شده است. در استکهلم همه با دوچرخه در رفت و آمد هستند و تفاوتی بین هیچ کس وجود ندارد. در واقع زمانی که دوچرخه از کنار شما میگذرد ممکن است پادشاه باشد یا وزیر خارجه یا ملکه آن کشور باشد که بدون محافظ و ماشین از آنجا گذر میکنند. به عبارتی احساس امنیت در آنجا وجود دارد و مردم در آنجا بسیار راحت هستند. زمانی که بنده به دادگاههای آنجا مراجعه کردم به آنها گفتم چرا در اینجا مراجعه کننده آنچنانی وجود ندارد. به آنها گفتم ما را به دادگاهی ببرید که در آن شاکی وجود داشته باشد. آنها توضیح دادند که به چه علت مردم باید شکایت کنند؟ مردم باید احساس کنند که در جامعه ما عدالت اجرا میشود و بعد مثال زدند که حداکثر حقوق اینجا البته زمانی که بنده به آنجا رفتهام عرض میکنم، به کرون که تبدیل به یورو میکردند، حدود ۷ هزار یورو و حداقل حقوق ۴ هزار یورو است. حال اگر وقتی کارگر کار نداشته باشد بیمه بیکاری دارد و خانواده او از دفترچه درمانی استفاده میکنند؛ بنابراین کسی احساس نمیکند که فردا ممکن است گرسنه باشد که بخواهد به دزدی روی آورد.
آن زمانی که به آنجا رفته بودم کسی به وزیر خارجه آنجا که با دوچرخه برای خرید جنس به فروشگاه رفته بود چاقو زده بود که بعد هم در بیمارستان در اثر عفونت و خونریزی آن خانم فوت کردند. ایشان استاد دانشگاه و فعال صلح هم بودند. چون برایم مهم بود همین سوال را پرسیدم که چرا شما اجازه ندادهاید که این خانم با ماشین رفت و آمد کند و برای او محافظ میگذاشتید. آنها گفتند شما در ابتدا پرسیدید چرا اینجا خلوت است؟ ما دویست یا سیصد سال کار کردهایم تا برای مردم این احساس به وجود آید که وزیر خارجه با یک کارگر مساوی است و برای همین اعلام کردیم در این منطقه همه باید با دوچرخه رفت و آمد کنند. چرا که این سنگ فرشها ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال قدمت دارند و ممکن است با رفت و آمد ماشین خراب و ویران شوند. در نتیجه در اینجا مردم احساس عدالت میکنند حالا در این بین یک شخص دیوانه هم وجود دارد که به یک نفر چاقو بزند و از این قضیه هم بسیار ناراحت هستیم که وزیر خارجه هم کشته شده است. آقای قشقابی که در آن دوره سفیر ما در آنجا بودند و بعداً نماینده کنسول وزارت خارجه شدند توضیح داد که در اینجا کسی که با دوچرخه از کنار شما در حال رفت و آمده است میتواند پادشاه سوئد یا ملکه و... باشد. هلند اخیراً اعلام کرده بود که زندانهای ما در حال حاضر خالی است و اگر کشورهای همسایه زندانی اضافه دارند اینجا بفرستند تا ما نگهداری کنیم چراکه اینجا زندان خالی است و ما داریم خرج آن را میدهیم؛ لذا اگر ما این احساس را در مردم ایجاد کنیم که حکومت و نظام قضایی عدالت را اجرا مینمایند و هیچ موردی خلاف عدالت در این نظام وجود ندارد، خود مردم به تدریج به آرامش میرسند که این خود در سلامت مردم هم تاثیرگذار است.
اگر شما بخواهید دو مشکل اساسی را به عنوان رئیس جمهور آینده حل کنید در ابتدا به کجا رجوع میکنید؟ اگر این قدرت را هم در نظام جمهوری اسلامی داشته باشید از کجا شروع میکنید.
اولویت اول بنده تعلیم و تربیت است. تا زمانی که مردم در حوزههای مختلف دانا نشدهاند در هیچ حوزهای توانا نمیشوند. این تنها حرف بنده نیست بلکه سخن حکیم فردوسی است که هزار سال پیش فرموده است توانا بود هرکه دانا بود. زمانی که در آلمان بودم فرزندانم در آنجا به مدرسه میرفتند. وقتی که فضا، رفاه و آزادی آنجا را مشاهده کردم به این نتیجه رسیدم که سنگ بنای اولیه یک جامعه در تعلیم و تربیت در دبستان و پیش دبستانی گذاشته میشود. اقتصاد ما مشکل سرمایه ندارد چرا که کشور ما به عنوان یکی از ثروتمندترین کشورها در دنیا به شمار میرود. ما به لحاظ مجموعه گاز و نفت و سایر معادن در دنیا تقریباً مقام اول را داریم. اصلاً کشور ما نیاز به نیروگاههایی که هوا را آلوده میکنند ندارد. تنها چیزی که نداریم دانایی است، ما از اول بنا را بر این نگذاشتیم که قویترین معلمها را برای دانش آموزان به دبستانها بفرستیم تا دانشآموزان را از همان ابتدا با فکر باز، فضای آزاد و قابل رقابت و قابل انتقاد تربیت نمایند که قادر باشند حرف بزنند، شجاع باشند، انتقاد کنند، از معلم خود حرمت یاد بگیرند و شخصیت پیدا کنند.
به عنوان مثال در حال حاضر روی ژاپن کار میکنم، مالزی و چین را از نزدیک مطالعه کردهام، سوئد و آلمان را به صورت میدانی مطالعه نمودم. در این راستا خانواده را به آلمان بردم تا خیالم راحت باشد که مسائل آنجا را نه تنها از طریق خود بلکه از طریق خانوادهام هم کسب نمایم. همچنین در ایالتهای مختلف آمریکا همانند پنسیلوانیا، واشنگتن و قسمت اورگان نیز حضور داشتم و در آنجا هم کلاس داشتم و هم بسیاری چیزها را یاد گرفتهام. در این بین در آنجا بسیاری از ایرانیهایی را مشاهده کردم که در کشور خود میدانی به آنها داده نمیشود و به دلیل آن که مثلاً در یک روزی پدر ایشان فلان مشکل را داشته است در گزینش رد میشوند یا دخترهایی هستند که در کشور به خاطر اینکه روزنامه مجاهد خوانده است برای آنها مشکل ایجاد کردهایم. بنده در ایالت اورگان پورتلند آمریکا از نزدیک به جلسههای بسیاری از ایرانیها رفتهام. به عنوان مثال جلسههایی که مربوط به اشعار پروین اعتصامی، گعدههای پروین اعتصامی میشنوند. شما اطلاع ندارید که پروین اعتصامی که شاید بسیاری از خانوادههای ما با اشعارش آشنا نباشند، در آنجا مشاهده میشود که پروین اعتصامی برای خود دنیایی است. همچنین گعدههایی به عنوان اشعار حافظ یا مولا نا برگزار میشود. از برخی از آنها پرسیدم که شما اهل کجا هستید از کدام دانشگاه، چرا آمدهاید؟ در جواب میگفتند یا در گزینش رد شدهاند یا برخی میگفتند که روزی در خیابان به حجاب آنها گیر داده شده و به آنها توهین شده است. این برخوردهای اجتماعی که مثلاً در ماشین پیامک داده میشود که مثلاً خانم چادر شما مشکل دارد چه نتیجهای دارد؟ شاید مثلاً فکر میکنیم که اگر این چنین برخوردهایی انجام دهیم، جامعه اسلامی میشود یا همه رعایت میکنند. یکی از دوستان بسیار نزدیک استاد دانشگاه بنده که خانمش فرانسوی بود و در حوزه جرم شناسی آدم صاحب نامی است و بسیاری از افراد ایشان را میشناسند، تعریف کردند که روزی در خیابان روسری همسرش کمی عقب رفته است، آن چنان با ایشان برخورد کردند که این خانم فرانسوی که به زحمت فارسی صحبت میکند را به بخش ارشاد بردند. از آن پس خانم او دیگر حاضر نشد که یک روز را در ایران زندگی کند و گفتند حتی اگر در اینجا زیر پای بنده طلا و نقره هم بریزند دیگر زندگی نمیکنم. در نتیجه خود و دخترش از کشور رفتند.
ما مکلف نیستیم که مردم را به بهشت هل دهیم، اما مکلف هستیم که دنیایشان را درست کنیم. دنیای مردم درست شود و معاش آنها تامین گردد. هیچ ساختمانی چندین طبقه در تهران و شهرهای بزرگ برای پولدارها بنا نشده است مگر این که در سیستان و بلوچستان، کردستان، آذربایجان غربی و به عنوان مثال ایلام و در شهرهای استانهای مرزی، خانههایی خراب و ویران شده باشند. اینکه در کردستان فردی با هزار زحمت کولبری میکند تا دیگران میلیاردها تومان از کشور خارج نمایند تأسف بار است. کشور ما کشور فقیری نیست. ایراد کشور ما در توزیع عادلانه اقتصاد است. اگر ما موضوع تعلیم و تربیت را در آنجا درست کنیم، مشکلات به تدریج حل میشوند. دانش آموزان در آینده مدیران کشور خواهند بود. کسانی که در حال حاضر سرقت میکنند، رشوه میگیرند و ما از آنها مینالیم، همان دانش آموزانی هستند که جمهوری اسلامی آنها را تربیت کرده است. آنها فرزندانی هستند که نتیجه همان معلمان تربیتی در دانشگاهها، نمایندگان، ولی فقیه در محیطهای آموزشی و نماز جمعهها هستند. این فرزندان که دیگر تربیت شدههای شاه نیستند بلکه تربیت شده خود ما هستند. مشخص است که تعلیم و تربیت ما غلط و نادرست بوده است و مشخص میکند که ما نتوانستهایم فرزندانمان را خوب بار آوریم.
کاندیدای ریاست جمهوری هستید؟
بله. البته در حال حاضر که ثبت نام نکردهایم. اگر رقابت آزاد و برابر و امکان خدمت فراهم شود، شرکت میکنم. بالاخره اگر ما چیزی بلد باشیم و توانایی داشته باشیم به مردم تعلق دارد و سرمایه مردم است و آن را در اختیار مردم قرار میدهیم. الان هم مشغول به کار هستیم، منتهی اگر آدم بتواند در حوزه وسیعتر کار نماید، تجربیاتش را میتواند در اختیار دیگران قرار دهد. بنده از رشته فنی و حوزه به سمت حقوق کشیده شدم. فکر میکنم که خدمتی که افرادی مانند گاندی، مثل نهرو و ماندلا برای جامعه خود انجام دادند ماندگار بوده است، لذا باید تلاش شود که به آن سمت کشیده شویم. یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین دموکراسی جهان به هندوستان تعلق دارد. گاندی مسیری را در هندوستان بنیانگذاری کرد و آقای ماهاتیر محمد مسیری را در مالزی پایهگذاری کرد و آقای ماندلا مسیری را در آفریقای جنوبی ایجاد کرد که زمانی که مردم پای صندوقهای رای میروند احساس میکنند این رأی در سرنوشت و اداره کشور خود و در حوزه اقتصادی، سیاسی و روابط بین الملل مؤثر است. در نتیجه با شور و شوق به سمت دموکراسی پیش میروند.
شما میخواهید از جامعه رای کسب کنید، با دوچرخه سواران خانم اصفهانی یا با کسانی که به موسیقی علاقه دارند مواجه هستید که به بهانههای مذهبی، احادیث و روایات مواجه میشوند.در مورد خانمهای دوچرخهسوار، علاقهمندان به موسیقی و معترضان به پوشش اجباری، مردم میخواهند بدانند آقای محسن رهامی به عنوان رییس جمهور ایران چه پاسخ و راهکاری دارد؟
وقتی به دبستان رفتم بخش عمدهای از قرآن را حفظ بودم و در یک همچین خانواده بزرگ شدهام؛ لذا با این شرایط معلمها و مدیر مدرسه مرا به کلاس دوم فرستادند. با این حال تنها دو یا سه ماه در کلاس دوم نشستم. برای اینکه در کلاس دوم حرفهایی گفته میشد که برای بنده بسیار ساده بود. زیرا گلستان را که شاید برای معلمهای ما سخت و سنگین بود زیر سایه پدر و پدربزرگم در خانه یاد گرفته بودم و تقریباً همه قرآن و بخش عمدهای از گلستان را حفظ بودم. معلم ما در کلاس میگفتند که به عنوان مثال حمد و سوره را برای بچهها بخوانم و به آنها هم تأکید میکردند که گوش کنند و یاد بگیرند. این ماجراها مربوط به سال ۱۳۳۹ است. به مدت ۶۰ سال است که مطالعه و کار میکنم. از این رو حرفی را که اکنون بیان میکنم محصول ۶۰ سال فعالیت است. از نظر بنده آنچه که به نام اسلام در جامعه ما و جوامع اسلامی ترویج میشود، پوستههایی از اسلام است که به مغز نمیرسند و برداشتها و قرائتهایی هستند که خود آقایان بر اساس محیط زندگی و اجتماعی خود به آن رسیدهاند.
از آیتالله بروجردی نقل میکردند که میگفتند زمانی که آخوند روستایی مجتهد شود، فتواهایش بوی روستا میدهند. البته این سخن بدان معنا نیست که ایشان روستایی را تحقیر نکند. اگر کسی دنیا را ندیده باشد و به جایی نرفته باشد، مسئلههایش مسئلههای قدیمی است. مسئله آقایانی که از موتور سواری خانمها ایراد میگیرند، چیست؟ اگر فرض فقهی را در نظر بگیریم آیا زمانی که ائمه معصومین خود سوار شتر میشدند، خانمهایشان سوار شتر نمیشدند یا اینکه به دنبال آنها پیاده میدویدند. یا به عنوان مثال پیامبر اکرم (ص) یا امیرالمومنین (ع) که با اسب سفر میکردند آیا حضرت زهرا (س) پیاده دنبال آنها میدویده است یا نه ایشان هم سوار اسب میشدند؟ در واقع اسب در حال حاضر به موتور یا سواری تبدیل شده است. بنده اصلا نمیدانم که یک روحانی چگونه این مسئله را مطرح میکند و اعلام میکند که این موضوع را دوست ندارد. اگر دوست ندارید پس بگویید بنده دوست ندارم نه اینکه بگویید اسلام این مسأله را نمیپسندد. شما چه مبنایی برای اسلام دارید؟ یعنی حضرت زهرا (س) سوار اسب نمیشدند؟ چه فرقی دارد، در حال حاضر دوچرخه یا موتور جایگزین اسب شدهاند.
اصل برائت قانون اساسی هم ریشه در همین موضوع دارد؟
بله برائت هم به همین معنی میباشد. در واقع برائت بدین معناست که همه چیز آزاد و هر اقدامی حلال است. هیچ کس مجرم نیست مگر اینکه جرمش ثابت شده باشد. اعتقاد ما بر این است که هیچ عملی حرام نیست. همانگونه که اصالتالطهاره داریم همه چیز پاک است مگر اینکه نجس بودن آن احراز شود. به عنوان مثال تماشا کردن فوتبال برای زنان چه ایراد شرعی دارد؟ در آنجا سوت میزنند چه بسا که با حضور خانمها در آنجا دیگر سوت نزنند. خانمها اگر به پای مردی نگاه کنند چه اتفاقی میافتد؟ مگر برخی آقایان در خیابانها آستین کوتاه نمیپوشند؟ پس چرا آن حرام نیست؟ فرهنگ شخصی خود عربها به اضافه فرهنگ شخصی برخی خانوادههای سنتی تحت عنوان دین مبین اسلام به مردم ارائه میشود که فرار مردم از دین را در پی دارد. دین برای چنین مواردی به وجود نیامده است بلکه آموزههایی دارد تا عدالت را اجرا و انسان سازی نماید. در موسیقی هم وضع به همین منوال میباشد. موسیقی به معنی صدای خوش است. مثلاً پرندهها میخوانند صدای خوش دارد، آب جاری صدای خوب میدهد. همه آنها نعمتهای خداوند هستند و به تعبیر غزالی اگر صدای خوش کسی را تحریک نکند در انسانیت او باید شک کرد. بله اگر موسیقی بدین معنی باشد که مقدمات حرام را فراهم کند یعنی مردم را تحریک کند که به مجالس فحشا و فساد روی آورند، حرام است. به عبارتی اگر موسیقی مقدمه حرام هر کار دیگری هم باشد، حرام است. در زمان پیامبر اکرم (ص) مردم در خود مدینه و مکه ملاحظاتی را در مسجد داشتند و حرکات موزون انجام نمیدادند. ولی حبشیها و مردم سودان که مسلمان شده بودند و تعدادی از آنها در مدینه حضور داشتند این گونه نبودند. به طوری که در روایتی آمده است که در روز عیدی پیامبر اکرم (ص) صدایی شنید و ملاحظه کردند که آنها در مسجد جمع شدهاند و حرکات موزون انجام میدهند. در آن لحظه عمر و ابوبکر سر رسیدند و آنها را نهی کردند. پیامبر به آنها فرمود که کاری به کار آنها نداشته باشند. چون عمر و ابوبکر فکر میکردند که این قبیل کارها در شأن مسجد نیست. پیغمبر ایستادند. همسرشان گفتند که من هم میخواهم تماشا کنم. ولی خب، چون جمعیت زیاد بود به خوبی نمیتوانست آنها را ببیند. با اینکه عایشه همسر پیامبر جوان بودند، پیامبر ایشان را بر دوش خود نهادند تا نظارهگر باشد. سندهای این حرفها را همه نقل کردم. همچنین در مثالهای دیگر پیامبر بارها در منزل با شنیدن صدا موسیقی از خواب میپریدند و متوجه میشدند که عایشه همسرش، و خانمهای هم سن و سالش را به منزل دعوت کرده است. ما هم چنین مثالهایی را نیز در ارتباط با برخی از عرفا داریم که زمانی که میخواستند نماز شب بخوانند برای اینکه از نماز لذت ببرند، کسی را میآوردند که موسیقی، تار و سنتور میزد تا آنها حال عرفانی پیدا کنند؛ بنابراین به تدریج این تصور ایجاد شد که صدای خوش و موسیقی حرام است. خود این آلات در زمان پیامبر نیز برای جنگ، تحریک مردم و عروسیها استفاده میشده است. همچنین در ورود پیامبر اکرم (ص) به مدینه که از مکه به مدینه مهاجرت کردند در دست مردم دف و چنگ بوده است و پیغمبر آنها را نهی نکرده است چرا که آنها اسلام آورده و طرفدار پیغمبر بودند.
چرا زن نباید آواز بخواند؟
در کتاب و سنت یعنی در قرآن و زندگی ائمه و پیامبر جایی به صراحت گفته شده زن نمیتواند آواز بخواند؟
خیر، چنین چیزی وجود ندارد که زن نتواند بخواند. چرا نباید بخواند؟ ببینید آنچه که درباره صدای محرک گفتند در واقع تحریک شهوات و مقدمه حرام منظور است و دلیلی بر این که بدون آن مقدمات صرفاً صوت زن حرام باشد، وجود ندارد. بنده طبقه بندی آن مقدمات را به تفصیل در ۱۵ جلسه بیان کردهام. فرض کنید در مجلسی زن جوانی وجود داشته باشد که میخواند. اگر شما بدانید که این نوع خواندن شما را وادار به ارتباط نامشروع میکند، حرام است. این حرمتها از زمان بنی امیه شروع شد و قبل از آن چنین چیزی وجود نداشته است. به عنوان مثال بنی امیه بساطی به عنوان خلیفه رسول الله دایر میکردند که در آن زنهای خواننده را میآوردند تا مردها گرم شوند که این خود مفاسد دیگر را در پی داشت؛ بنابراین تحریمها به این زمان باز میگردند.
پس این تحریمها ریشه در قرآن ندارد؟
خیر. اتفاقاً قرآن میفرماید "چه کسی زیباییهای خداوند را بر شما حرام کرده است"؟ از این رو برای حرام دانستن باید دلیل داشته باشید. استفاده نامناسب از برخی از ابزار باعث شده است که سوالهای که پرسیده میشد مختص به زمان خاصی باشد. در اوایل انقلاب ویدئو را قدغن کرده بودند و عقیده داشتند که ویدئو چیز بدی است. در آن زمان که دانش آموز بودیم میگفتند که تلویزیون را نگاه نکنید، رادیو گوش ندهید و به سینما نروید و معتقد بودند که سینما حرام است. در واقع سینما به خودی خود که حرام نیست بلکه، چون در آن فیلمهای نامناسب نشان داده میشد، آقایان میگفتند به سینما نروید. پس سینما به خودی خود نمیتواند حرام باشد، چون که یک علم، فرهنگ، تکنیک و ابزار است. زمانی رادیو حرام بود، ولی بسیاری از مردم رادیو بیبیسی گوش میدادند تا پیامهای امام را بشنوند. حال آن که در حال حاضر میگویند کاری انجام دهید تا مردم نتوانند بیبیسی گوش دهند چرا که این شبکهها ضد انقلاب هستند. چرا؟ چون ما فکر میکنیم حرفهایی که در این شبکهها زده میشود به ضرر ماست. در حالی که در آن زمان ما دربدر به دنبال این بودیم که کسی که رادیوی توشیبا که گیرنده خوبی داشت را پیدا کنیم تا از طریق بیبیسی سخنرانی امام را گوش کنیم؛ بنابراین ابزار مانند چاقو است. این آقایانی که عقیده دارد که میشود از تلگرام و کانالها سوء استفاده کرد باید بدانند که ماشین هم میتواند به این شکل باشد. چرا؟ چون کسی میتواند با این ماشین دزدی کند. پس باید گفته شود که ماشین هم حرام است. یا ممکن است شخصی با این تلفن کلاهبرداری کند یا فحش دهد پس این ابزار حرام است؟ در واقع به خاطر کسی که از این ابزار بد استفاده میکند که نمیشود تکنیک را حرام کرد. گاهی متأسفانه آقایان میخواهند صورت مسئله را پاک کنند. هر چیزی میتواند استفاده نامناسبی داشته باشد؛ لذا بسیاری از احکام محدود در زمان خودشان هستند. عاقل کسی است که نسبت به عقل مخاطبان و شرایط محیطی حکم صادر کند.
زمانی شلاق به عنوان وسیله تنبیه و اصلاح به شمار میرفت. به عنوان مثال تا سال ۱۳۴۰ هم در مدرسه و مکاتب خودمان در قم، ترکه وجود داشت و به بچههایی که مشق نمینوشتند، لباس آنها کثیف بود یا ناخن خود را نمیگرفتند، ترکه میزدند؛ بنابراین در یک بازه زمانی وسیله تعلیم و تربیت ترکه بوده است تا اینکه به تدریج مدرسهها به این نتیجه رسیدند که به جای استفاده از این ابزار، از هزار آفرین و صد آفرین بهره بگیرند و دانش آموزان را تشویق کنند. روشهای اصلاح تعلیم و تربیت و روشهای درمان جامعه، مسائلیاند که دقیقا تابع زمان، مکان و شرایط مخاطبین هستند. به عنوان مثال ممکن است در یک زمانی خانمها در نه سالگی حیض میدیدند و آنها به بلوغ جنسی میرسیدند. گرچه آن هم دلالت بر بلوغ عقلی ندارد. حال باید گفت که آیا تا قیام قیامت بلوغ جنسی خانمها در نه سالگی رخ میدهد؟ قطعاً اینگونه نیست.
در تهران ۷۰ الی ۷۵ درصد دختران در ۱۳ سالگی به بلوغ جنسی میرسند در حالی که در شمال ایران به سمت سیبری، در سن ۱۵ یا ۱۶ سالگی بلوغ جنسی را تجربه مینمایند. یا این که در عربستان ممکن است در ۹ سالگی واقعاً به بلوغ جنسی میرسیدند. آیا میتوانیم بگوییم در تهران همه دختران در ۱۳ سالگی بلوغ جنسی را تجربه میکنند؛ بنابراین روزه بر همه آنها واجب است؟ خیر. این مسائل نیازمند عقل هستند و رشد عقلی بعد از بلوغ جنسی صورت میگیرد. ما برای درک احکام الهی به عقل و رشد فکری نیاز داریم. حالا بر فرض مثال شاید دختری هم در شش سالگی به بلوغ جنسی برسد پس باید از ۶ سالگی روزه بگیرد؟ چنین مسائلی متاسفانه وجود دارد. باید شرایط زمان و مکان سنجیده شود و مشخص شود که آیا این حرف، جزء آن حرفهایی است که لامکان و لازمان است یا تابع زمان و مکان خاصی میباشد. در این رابطه امام خمینی تعبیر بسیار زیبایی دارند و فرمودند بدون توجه به شرایط زمان و مکان اجتهاد بی معنی است.
حاج آقا شما خیلی از امام محمد غزالی یاد میکنید و نظریات آن را بیان میفرمایید. محمد غزالی در مورد زنان نظریات و تعاریفی دارند که نمیخواهم عین آن واژه را در جلوی دوربین به کار ببرم! آیا شما معتقدید جایگاه زن همان چیزی است که محمد غزالی گفته است؟
من انتخابگر هستم. وقتی مراجعه میکنم به گلستان و باغ در آنجا در کنار هم خار، علف هرز و گل زیبا وجود دارد، گل محمدی هم دارد. در این میان بنده گل محمدی آن را میچینم. مرحوم غزالی در دوره خودش در حوزه اخلاق بسیار خوب کار کرده است. کتاب کیمیای سعادت و احیاء علوم ایشان در حوزه مسائل اخلاقی و در حوزه مسائل موسیقی بسیار روشنگرانه و آزاد اندیش و غیرحکومتی بوده است. در جایی درباره آفات اخلاق، دروغگویی و تکبر و غرور صحبت میکند. پس بنا بر همین سخن ما خودمان مراجعه و اجتهاد میکنیم، یعنی گزیده برداشت میکنیم. زمانی که گفته میشود زنها ناقص العقل هستند، آیا این حرف شامل حضرت فاطمه، حضرت زینب یا حضرت مریم میشود؟ یعنی خدا دو تا موجود خلق کرده است؟ یک زن عاقل یکی غیر عاقل و ناقصالعقل؟ در حالی که خداوند ملاک را گفته است «إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ». خداوند بنی آدم را کرامت داد که شامل خانمها هم میشود.
چادر مشکی حجاب برتر نیست
در مورد همین پوشش اجباری هم نظر خاصی دارید؟
در زمان پیامبر اکرم (ص) در رابطه با غریبههایی که وارد مدینه میشدند میگفتند که خودتان را طوری بپوشانید که شناخته شوید. زنان قسمتهایی از بدن یا به اصطلاح سر و سینه خود را بپوشانند تا مردها تحریک نشوند. در این بحثی نیست. اما در مورد شکل حجاب که مثلاً چادر مشکی باشد، اصلاً چنین چیزی نداریم. مثلا در اندونزی چادر مشکی وجود ندارد، ولی به مکه میآیند و محجبه هم هستند؛ بنابراین اینکه لزوماً بگوییم این حجاب برتر است، صحیح نیست. هیچ برتری وجود ندارد. هر قومی حجاب مختص به خود را دارند. ترکیهایها حجاب دارند و به مکه میروند. بنده در مکه و مدینه مردم ترکیه، مالزی و اندونزی را مشاهده کردم. خانمهای آنها در آنجا سر و سینه خود را میپوشانند، ولی لزوماً حجاب ندارند. خصوصاً که اصلاً چادرمشکی ندارند. چادرمشکی بیشتر رسم منطقه حجاز است که از آنجا وارد ایران شده است. مسئله دوم این است که آیا باید مردم را به دینداری وادار کرد؟ خیر. همچین چیزی نداریم. مگر زمانی که مردم نماز نمیخوانند، ما وظیفه داریم که برویم و آنها را کتک بزنیم که نماز بخوانند؟ خیر چنین وظیفهای نداریم. ما تنها میتوانیم نهی از منکر و امر به معروف کنیم. آیا اگر کسی روزه نگیرد ما دستور داریم که او را شلاق بزنیم؟
برخورد امروز با مردم، دخالت حداکثری است
باید با استدلال به مردم توضیح دهید و بگویید خانمها سر و سینه خود را طوری که تحریک کننده نباشد، بپوشانند و در معرض دید عموم قرار ندهند. مجازات قرار دادن برای حجاب باعث مقاومت مردم میشود. به نظر بنده دخالت حکومت در زندگی مردم باید دخالت حداقلی باشد. حکومت نماینده مردم است، قیم مردم نیست. در واقع مردم طبق قرارداد اجتماعی که اسم آن قرارداد، قانون اساسی است بخشی از اختیارات زندگی خود را به حکومت واگذار کردهاند. اصل حق، متعلق به مردم است. قانون اساسی ما در اصل ۵۶ تاکید میکند که اصل حق متعلق به مردم است. حاکمیت جهان از جمله ایران متعلق به خداوند است که خداوند هم به مردم واگذار کرده است و مردم از طریق انتخابات، بخشی از آن را به ولی فقیه و رئیسجمهور و نمایندگان واگذار میکنند. آنها نماینده و وکیل مردم هستند. اختیارات وکیل در حدود وکالت است و خارج از وکالت اختیاراتی ندارد. مردم میگویند اینکه من میخواهم چگونه زندگی کنم به شما ربطی ندارد، به نماینده من ربطی ندارد، من قیم لازم ندارم. در حال حاضر برخورد حکومت ایران با مردم، دخالت حداکثری است.
در دنیا اعتیاد را از جرایم خارج کردهاند. با این حال همچنان قاچاق آن جرم است. ما باید تلاش نماییم که مردم معتاد نشوند و دلیل اعتیاد را پیدا کنیم. باید کار و تفریح برای آن ایجاد کنیم نه این که فرد معتاد را شلاق بزنیم. بنده در بعضی از دانشگاهها در برخی شهرستانها که برای تدریس میروم، دقت کردم که چادر برای ورود خانم شرط است. بعد مشاهده کردم که خانمها برای رد شدن از در ورودی از کیف خود یک چادر در میآورند و سر میکنند و بعد از اینکه داخل شدند آن را دوباره داخل کیف میگذارند. این چه کاری است که ما انجام میدهیم؟ چند روز پیش دیدم که معاون محترم وزارت آموزش و پرورش مصاحبه کرده بودند که این یک سالی که کلاس تشکیل نشده است و بچهها در خانه از طریق فضای مجازی آموزش میبینند خطر بی حجابی، دختران ایرانی را تهدید میکند! تعجب کردم. یعنی آیا بی حجابی دختر بنده را که در خانه پیش من است تهدید میکند، اما نزد شما در مدرسه بیایید تهدید نمیکند؟ این چه برداشتی است که فکر کنید اگر دخترها به مدرسه بیایند و ما مدام بالای سر آنها باشیم و بگویم خانمها حجاب را رعایت کنید و مواظب چادر خود باشید با حجاب میشوند و اگر در خانه پیش پدر و مادر خود از طریق موبایل یا تبلت یا لپتاپ درسهای خود را فرا بگیرند، خطر بیحجابی آنها را تهدید میکند؟ این تصوراتی است که حاکمان ما تصور و شناخت درستی از جامعه بشری و جامعه ایرانی ندارند.
ارتباط شما با جبهه اصلاحات ایران (نهاد اجماع ساز) برای انتخابات ریاست جمهوری و تصمیمات آن چگونه خواهد بود؟
اگر مجموعه جریان اصلاحطلبان تصمیم بگیرند که لیست ندهند و شرایط طوری باشد که انتخابات رقابتی نباشد و بگویند کاندیدایی نداریم، بنده که نمیتوانم تک و تنها به وسط میدان بیایم. اگر جریانی از من حمایت نکند نمیتوانم این کار را انجام دهم. انتخابات یک امر اقتضایی است و مقدمات و اسبابی نیاز دارد و من اینطور نمیتوانم کار کنم. اگر به شخصی جز من رسیدند، آن وقت اگر بنده بگویم که من مجموعه را قبول ندارم و راه خود را جدا کنم، در این صورت همان قضیه ۱۳۸۴ تکرار میشود. اگر کسی آمد همکاری میکنم و میگویم این امکانات و ستادها در اختیار شماست، ائتلاف زبان خودش را دارد. الان در ترکیه، ایتالیا، آلمان و این قبیل کشورها که دولت ائتلافی تشکیل میشود در امریکا دولت ائتلافی تشکیل نمیشود. الان فضا زیاد مساعد نیست، بسیاری از دوستان مصرانه خواهش میکنند که به میدان نیایم و میگویند اگر شما حاضر شوید ما برای توجیه عقبه هیچ چیز پری برای عرضه نداریم و مجبوریم هم شما را تنها نگذاریم و حمایت کنیم. اما اگر نیایی ما راحت در خانه مینشینیم.
حاکمیت به دنبال رییس جمهور نظامی نیست
پس پیش بینی شما از انتخابات ۱۴۰۰، یک انتخابات با مشارکت حداکثری نیست؟
در حال حاضر مشکل است. عرض کردم مگر اینکه کارهای جدیتری صورت گیرد.
کاندیدا و رئیسجمهور نظامی چقدر جدی و عقبه در حمایت حاکمیتی دارد؟
بعید میدانم که حاکمیت جمهوری اسلامی ایران علاقهمند به یک دولت نظامی به معنی آن چیزی که مثلاً در گذشته پاکستان یا در ترکیه پیش آمد، باشد.
منظور من یک رئیسجمهور نظامی است.
بله متوجه سوال شما شدم. اینکه تابلوی جمهوری اسلامی یک ژنرال باشد، بنده این احتمال را کم میدانم. با آن شناختی که بنده دارم میتوانم بگویم که حاکمیت به دنبال این نیست. تابلوی جمهوری اسلامی، جمهوریت آن است و به آن تابلو نیاز دارد. امام در مقابل کسانی که میگفتند حکومت اسلامی، میفرمودند که نه جمهوری اسلامی و تأکید میکردند که نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. جمهوری هم تعریف دارد. تعریف جمهوری اسلامی هم میشود رأی مردم و تابلوی آن ریاست جمهوری است. به نظر من خود شخص رهبری و مسئولین عالی رتبه کشور روی این مسئله حساسیت دارند و نمیخواهند این تابلو را بر زمین بگذارند.
انحصاری کردن صدا و سیما خلاف قانون اساسی است
حالا فرض کنید که ما بخواهیم از تلگرام و اینستاگرام استفاده کنیم میگویند برای اینکه صداوسیما کارش بگیرد اینستاگرام و ... باید جمع شود، چون عوامل شیطانی هستند. اگر صداوسیما با خفه کردن بقیه بخواهد کارش بگیرد که دیگر صداوسیمای ملی محسوب نمیشود. من هنوز اعتقاد دارم که اصل انحصار تبلیغات صداوسیما در اختیار حکومت، بدترین اصل قانون اساسی و خلاف نظام جمهوری است.
چند روز پیش از شما پرسیدم چرا دست شما زخمی است؟ گفتید که در منزل اتو میکردم دستم را سوزاندم. برای من جالب بود که شما اتو میکنید و کارهای خانه را هم به کمک خانواده انجام میدهید. این رویه شما است یا اتفاقی بوده است؟
بخش زیادی از زندگی من در مجردی و طلبگی بوده و از اول اینطور پرورش یافتهام. از دوره مدرسه و دبیرستان به بعد تا امروز لباسهایم را خودم میشویم مگر این که استثنایی باشد. آدم با کسی که ازدواج میکند یک خادم که به خانه نمیآورد، زن خدمه خانه نیست. من و خانم دانشجو بودیم که ازدواج کردیم. خانم معلم دبیرستان و من معلم در دانشگاه شدم. ممکن است آشپزی هم بکند، اما آشپز نیست. حداقل کار این است که شستن لباسهایمان را به همسرمان تحمیل نکنیم. در مورد زخم اتو که فرمودید، خسته بودم و مهمان داشتم و میخواستم در حین اتو صحبتهای مهمان را هم گوش کنم، بیدقتی کردم و دستم سوخت.