پسرک بوشهری در کوچه پس کوچههای بوشهر قد کشید و امروز طرفدارهایش را از بوشهر و تهران تا پورتو به وجد آورده؛ سقف آرزوهای مهدی طارمی قطعا پورتو نیست.
دیدارنیوز ـ مسلم تهوری: موقع نقل و انتقالات فصل ۹۳ ـ ۹۴ فوتبال بود؛ تو این ایام دل تو دل هوادارا نیست. تیمها برای شکار شاه ماهیهای فوتبال از هم پیشی میگیرند و با پیشنهادات اغواکننده سعی میکنند به قول حاجی فتحالله بمب بترکونند. اما اون سال پرسپولیس از قافله مدعیان عقب افتاده بود. بعدازظهر ۳۰ اردیبهشت سال ۹۳ رسانهها خبر دادند پرسپولیس مهدی طارمی را از ایرانجوان بوشهر خریده، بازیکنی گمنام از دست یک فوتبال ایران. یادمه وقتی این خبر را دیدم به یکی از دوستان استقلالی گفتم پرسپولیس هم چشم بازار رو کور کرد با این خریدش؛ این دیگه کیه؟ به هر حال چارهای نبود وقتی ننه نیست باید با دده ساخت!
مشکلی نداشتم که پرسپولیس از دستههای پایینتر بازیکن بگیره کما اینکه علی کریمی را هم سالها قبل از فتح تهران گرفته بود و اسطورهای شد که طرفدارای سرخ پایتخت، «۸ مقدس» نامیدنش؛ ولی واقع داستان هیچ شناختی از پسر سبزه بوشهری نداشتم و ته دلم میگفتم چقدر بیچاره شدیم که قراره این پسرک بوشهری گره خط حملمون رو باز کنه. اعتراف میکنم ته دلم هیچ امیدی به خرید پرسپولیس نداشتم. یه جورایی مثل هندوانه دربسته بود.
اولین مصاحبهای که از مهدی طارمی منتشر شد انگار از پیوستن به پرسپولیس ذوق مرگ شده بود و میگفت همین که شنیدم علی دایی من رو خواسته، سر از پا نمیشناختم و بارو بندیل و بستم و اومدم تهران؛ موقع قرارداد تنها حرفی که زده نمیشه مبلغ قرارداد بوده به قول علی پروین بازیکنها باید یه چیزی هم بدهند بیان پرسپولیس. ولی اگر مسئولان پرسپولیس میدانستند چه آیندهای در انتظار این پسر بوشهری است قطعا قرارداد ۲ ساله نمیبستند.
بعد پیوستن به پرسپولیس تو نمایشگاه مطبوعات دیدمش؛ غریبانه تو نمایشگاه در حال قدم زدن بود. دعوتش کردیم که با هم گپی بزنیم اونم که اون روزها هیچ کسی نمیشناختش استقبال کرد و از آرزوهاش گفت اینکه یه روزی همه ازش امضا بگیرند و باهاش عکسی به یادگار بیندازند. میگفت یعنی میشه یه روزی همه من رو بشناسند. سر آخر هم گفت میخوام سری تو سرها دربیارم هوامو داشته باشید.
اولین باری که حس کردم رو این پسر ترکهای میشه حساب کرد شهرآورد ۷۹ بود. پرسپولیس در لحظات پایانی نیمه اول با گل سجاد شهباززاده عقب افتاده بود؛ مهدی طارمی را اواسط نیمه دوم به عنوان بازیکن تعویضی فرستادند تو زمین، لحظاتی از ورودش نگذشته بود که با یک حرکت آکروباتیک قیچی برگردون توپ را به تیر دروازه استقلال کوبید و دقیقهای بعد با ضربه سر در دهانه دروازه توپ را به محمد نوری سپرد و پرسپولیس به گل اولش دست یافت و در نهایت اون بازی را ۲ بر ۱ برد. اون بازی فرصتی شد تا به همه یادآوری کنه جای من روی نیمکت ذخیرهها نیست.
بازیهای آسیایی بود و یکصد هزار تماشاگر منتظر جدال پرسپولیس با النصر عربستان بودند. ضربه پنالتی اعلام شد و نفس صد هزار تماشاگر تو استادیوم در سینههاشون حبس شده بود. مربی به بازیکن جوانش اعتماد کرد؛ کمتر بازیکنی تو اون شرایط جرأت میکرد پشت ضربه پنالتی بایستد. پسرک بوشهری بزرگی کرد و با یک ضربه چیپ کاری کرد کارستون و بعد هم با اون خوشحالی خاصش که شاید خیلیها نپسندیدند برای همیشه در خاطرهها موندگار شد.
بچه خطه جنوب که روزگاری با توپ پلاستیکی تو هوای شرجی بندر، هرم گرما را دریبل میزد از آرزوهاش و علاقهاش به رئال مادرید میگفت، آرزوهایی که اون روزها دور از ذهن بود، اما ستاره دوست داشتنی فوتبال ایران یاد گرفته بود با آرزوهاش زندگی کنه و برای رسیدن بهش عرق بریزه. استعدادی که هنوز بهطور کامل شکوفا نشده بود روزهای سختی را تجربه کرد. روزهایی که حاصل رفاقتها و تصمیمهای نابجا بود و کم مانده بود زود به خط پایان برسد. بی خبر سر از ترکیه و ریزه اسپور درآورد ۴ ماه محروم شد و خلاصه حاشیه دور پسرک ساده بوشهری را گرفته بود. خیلیها به مهدی امید بسته بودند؛ دورش را گرفتند تا نلغزه، از علی دائی بگیر که اون رو کشف کرده بود تا پدرش علیشاه که همیشه حواسش به پسرش بود. کم نبودند فوتبالیستهای بااستعدادی که تو این فوتبال حیف شدند، اما مهدی قصه ما داستان دیگری پیدا کرد.
سقف آرزوهای جوانک بوشهری نه شاهین بود و نه ایرانجوان. اون که بچه محلههاش عمدتا صیاد ماهی میشدند دنبال صید دروازهها بود. طارمی که امروز با هیجان بازیهایش را در جام باشگاههای اروپا نگاه میکنیم و منتظریم هر بازی کاری رو انجام بده که خیلی خوب بلده، اومد تهران با پرسپولیس شد بهترین گلزن و بازیکن ایران؛ طرفدارها دوست داشتند برای همیشه تو پرسپولیس بمونه، اما اون رفت دنبال آرزوهاش. الغرافه قطر مقصد بعدیش بود، اما نه اینکه سقف آرزوهاش فوتبال قطر باشد از اونجا رفت به ریوآوه پرتغال و تو همان فصل اول آقای گل یک لیگ اروپایی شد و سال بعد قرعه به نام طرفدارهای پورتو افتاد تا چندی شاهزاده ایرانی براشون دلبری کنه.
شاید فرصت طرفدارهای پورتو هم خیلی زیاد نباشه. ممکنه پسرک بوشهری که این روزها حسابی قد کشیده مثل ماهیهای جنوب خیلی زود از دستشون سُر بخوره. اون وقت باید مثل طرفدارهای سرخ پایتخت با خاطراتش زندگی کنند. سقف رویاهای مهدی بازی در لباس سفید رئال مادریده؛ شاید الان دیدن مهدی طارمی تو لباس سلاطین فوتبال اروپا خیلی دور از ذهن باشه، اما اگر اون بچه بوشهری، روزی روزگاری برای بچه محلههاش تعریف میکرد بالاخره یه روز میرم تهران و یک ورزشگاه را منفجر میکنم، کسی باور میکرد؟ اگر ۳۰ اردیبهشت ۹۳ که با پرسپولیس قرارداد بست و حتی نتونست راجع به رقم قراردادش حرفی بزنه میگفت یه روزی بهترین گلزن پرسپولیس و ایران که نه بهترین گلزن لیگ پرتغال میشم و شما باید پای گیرندههای تلویزیون گلزنی من رو به بانوی پیر فوتبال ایتالیا ببینید باور میکردید؟
انگار مهدی قصه ما یه غول چراغ جادو داره که آرزوهاشو برآورده میکنه؛ خدا را چه دیدی شاید یه روزی تو همین نزدیکیها یکی از طرف رئال مادرید بهش زنگ بزنه بگه پاشو بیا سانتیاگو برنابئو... طرفداران فوتبال ایرانی دوست دارن غول چراغ جادو آخرین آرزوی شاهزاده ایرانی را هم برآورده کنه.