دیدارنیوز ـ
ابوالحسن مظفری*: به دلایل عدیده سیاسی و اجتماعی، گردش خبری و رسانهای در دهههای هفتاد و هشتاد ما، در حدی نبود که رضایت تولیدکنندگان و مصرفکنندگان اخبار و تحلیلها را در بر داشته باشد ولی از اواخر دهه هشتاد، «تحولات تکنولوژیک» موجب ایجاد یک جهش در بسترهای «انتقال» محتوا به کاربران شد.
به همان موازات، دست حکومتها برای تحدید و تهدید این رسانههای جدید نیز بستهتر شد. همچنین این رسانههای نوظهور، رسانههای رسمی و کاغذی را نیز به مرور پشت سر گذاشته و به وسیله ابزارهای دیجیتال و شخصی، با بیشترین سرعت (از زمان تولید تا انتقال)، بستهها و محتواهای خبری و تحلیلی را به دست جمعیت بیشتری رساندند.
به مدد همین تحولات تکنولوژیک (و البته رشد فکری نسلها)، میشود گفت که بعد از قرنها، صاحب یک «افکار عمومی» پرقدرت و تاثیرگذار و «همیشه در صحنه» واقعی شدیم. تا اینجای کار، اتفاق خوبی است ولی باید مخاطرات و آسیبهای این وضعیت را نیز مدیریت کنیم.
در رسانههای رسمی و محدود، تولید محتوا با وسواس و دقتها و نظارتهای بیشتری انجام میشود ولی تولید محتوا در این رسانههای جدید، حتی از سرعت آب خوردن و از وسعت چاپ و نشر، بسی بیشتر است و نظارت چندانی هم ندارد.
این عرصه به مرور شامل قوانین «عرضه و تقاضا» شد و وقتی تقاضاها به سمت حرفهای پوپولیستی و یا کممایه ولی پرسروصدا یا پرزرق و برق میرود، حتی به اهل اندیشه نیز فشار آورده و عملا آنها را نیز به سمت «عرضه» حرفهای پوپولیستی (و عموما به قصد دیدن و مورد توجه قرار گرفتن و یک کلام، لایک خوردن) سوق میدهد.
البته همیشه نیکاندیشانی هستند که تحتتأثیر این وسوسههای «لایکخوری» قرار نگرفته و آنچه را که حق مطلب میدانند، ادا میکنند و الزاما تحتتأثیر هر جوّی قرار نمیگیرند تا عرضههایشان صرفا برای تقاضاها باشد، بلکه آنچه را به صلاح و حقیقت و انصاف نزدیکتر میدانند مطرح کنند ولو آنکه «دیسلایک» بگیرند.
شاید یکی از پرضررترین ضربالمثلهای ما که عمیقا در جامعه نفوذ کرده، همین باشد که «خواهی نشو رسوا، همرنگ جماعت شو». حال آنکه نیکاندیشان باید بدون واهمه از رسوایی، نقش حق و اعتدال را ترسیم و اتفاقا جامعه را با خود همرنگ کنند.
از تبعات ناخوشایند وضعیت فوق، بالارفتن سطح توقعات جامعه بدون توجه به تمامی فاکتورهای دخیل و تأثیرگذار است و وقتی رسیدن به این مطالبات محقق نشود، یک سرخوردگی و یا شورش درونی خطرناکی به اندامهای جامعه تزریق خواهد کرد.
بهحق بودن یک مطالبه، تنها فاکتور برای بیان و پافشاری بر آن نیست. فرضا دو فاکتور مهم دیگر را نیز باید مدنظر قرار داد. یکی «پیشنیازها» است و دیگری «تقدم» و اولویتبندی مطالبات. مثلا ممکن است پنجاه مطالبه برای جامعه ما در نظر روشنفکران و قاطبه مردم باشد. برخی از اینها پیشنیازهایی دارند که منطقا باید ابتدا آنها محقق شوند و مورد دیگر اینکه تمامی مطالبات را نمیشود شماره یک افکار عمومی قرار داد. باید یک ترتیببندی برای آنها لحاظ کرد که همین اولویتبندی، خودش یک بحث فنی و پیچیده است.
مثلا برخی مطالبات سادهتر، امکان تحقق بیشتری دارند و همینها میتواند «فتح باب» برای برخی مطالبات مهمتر باشند. بنابراین در گام اول لازم است چند چیز را بپذیریم:
الف) قدر این موقعیت «افکار عمومی» پرقدرت و تأثیرگذار جدید که به مدد تحولات تکنولوژیک ایجاد شده را بدانیم و آن را مفت هدر ندهیم.
ب) حواسمان باشد که نسبت مطالبات به ممکنات، شبیه به تنظیم فتیله چراغهای گردسوز قدیمی است که یک محدوده طلایی دارد. کمتر از آن کمسو و کمخاصیت است و بیشتر از آن حد، موجب دود کردن چراغ میشود ولی اگر در محدوده صحیحی قرار بگیرد، موجب روشنایی و روشنگری خواهد بود. حالا این که محدوده طلاییاش کجاست، نیازمند مباحث بعدی است.
ج) در تعیین و تنظیم مطالبات، رعایت پیشنیازها و اولویتها و سپس طراحی بسترها برای تحقق آن را عمیقا مدنظر داشته باشیم. این تبیین و تنظیم باید در دیالوگهای مفصل و منسجم بین نیکاندیشان در همین فضای افکار عمومی صورت پذیرد.
د) سخنورزی و کنشگری روشنفکران ما نباید صرفا براساس همرنگی با جماعت و یا لایکخواهی باشد، آنها باید جلوی این جماعت باشند و نه پشت سرش.
از آنجایی که تمامی موارد فوق نیازمند تبیین و توضیح بیشتر است، سعی میکنیم در مطالب بعدی برخی قسمتهای آن را بیشتر بکاویم.