دیدارنیوز ـ احسان عزیزی*: مردم ایران در چهار سال اخیر به دلیل ناکارآمدیهای داخلی و بهخصوص تحریمهای بین المللی شرایط سختی را تجربه میکنند. روزگار دشواری است، قیمت تمامی کالاها به شکلی باورنکردنی افزایش یافته است و شرایط سیاسی کشور اقتصادی رو به ویرانی را رقم زده است که اساساٌ تمامی عرصههای زندگی را بر مردم تنگ کرده است. در این میان بحران کووید۱۹ نیز مزید بر علت شده است و رکودی کم سابقهای را رقم زده است. در این میان حال کتاب و کتابخوانی چگونه است؟! آیا اصلا این روزها کسی به کتاب هم فکر میکند؟! آیا اساساٌ نبضی از حیات فرهنگی کشور باقی مانده است؟!
شاید اگر این سوالها را از فعالین فرهنگی بهخصوص در حوزه نشر و کتاب بپرسیم به کنایه خواهند گفت «حال همه ما خوب است» اما تو باور نکن... بله این روزها عوامل مختلف دست به دست هم دادهاند تا حال کتاب و کتابخوانی نیز به شکل بیسابقهای بد شود. به زعم نگارنده یکی از مهمترین این عوامل تحریمهای بینالمللی است (بماند که علت خود این تحریمها چیست و نگارنده عوامل داخلی را مسبب اصلی آن میداند). تحریمها دمار از روزگار معشیت مردم درآورده است و بیخ تا بیخ گوش عرصه فرهنگی و طبقه متوسط را بریده است. طبقه متوسطی که روز به روز درحال کوچک شدن است و کتابی که هر روز بیشتر از سبد خرید خانوارها حذف شد. زمانی که در گیر و دار نیازهای اولیه باشیم قطعا احتمال بسیار بسیار کمتری دارد که همچنان کتاب و محصولات فرهنگی همچنان در سبد خرید خانوارها بماند.
جنگ اقتصادیای که امروز ایران درگیر آن است صرفاٌ اقتصادی نیست و یک جنگ فرهنگی نیز هست. عواملی دست در دست هم سعی دارند با تنگ کردن عرصه اقتصادی عرصه فرهنگی کشور را نیز نابود کنند. عدهای نمیخواهند مردم بخوانند و بدانند. آنها طرفدار افراطگرایی و جنگ هستند. چنانچه بروز و نمود عینی طرز تفکرشان را در حمله اخیر به دانشجویان دانشگاه کابل دیدیم. تفاوتی ندارد نام این عده داعش باشد یا ترامپ یا چیز دیگر. مهم این است که همگی خواستار یک چیزند: جهل و ویرانی زندگی. اما نحوه حمله و ویران کردنشان متفاوت است. یکی مستقیما با اسلحه حمله میکند دیگری با تنگ کردن عرصه اقتصادی. آنها خواستار جهل هرچه بیشتر مردمانند. خواستار نابودی طبقه متوسطی که عامل تحرک اجتماعی یک جامعه است. در نهایت میتوان گفت جنگ اقتصادی امروز یک جنگ فرهنگی نیز هست: جنگ با روشنفکران و دانشگاهیان، چنانچه آنها را با فشار اقتصادی به سمت فقر و پروتارلیزه شدن سوق میدهند. آنها همگی دشمن دانشگاهاند.
همانهایی که عراق و افغانستان را بمبباران کردند و خاورمیانه را به خاک و خون کشیدند. همانهایی که میخواهند با روی کار آمدن افراطیترین گروههای سیاسی در خاورمیانه منافع ملی کشورهای منطقه همیشه در خطر بیافتد و ظاهرا ندای صلح و طرفداری از مردم را میدهند. همانها که تهدید کننده دموکراسیاند اما ادعای طرفداری از مردم را دارند. نه آنها دشمن مردماند.چنانچه هنریک ایبسن نویسنده نروژی در نمایشنامه دشمن مردم مینویسد:
«خنده دار اینجاست که همین «پیک مردم» موعظه میکند که باید سطح فکر تودهها را بالا برد. عجبا! عمل کردن به تعالیم «پیک مردم» و بالا بردن سطح فکر تودهها مثل این است که تودهها را از صورت توده بودن و گلهای عمل کردن دربیاوری! منتها، خوشبختانه، اجداد ما به ما یاد دادهاند که فرهنگ و تفکر، فساد اخلاق میآورد. نخیر، آقایان! تباهی واقعی، فساد واقعی، جهل است و فقر و شرایط احمقانه زندگی! اینهاست که فساد اخلاق میآورد! خانهای که اتاقهایش هوا نخورد و کفاش هر روز جارو نشود- که تازه همسر من، کاترین، میگوید کف اتاقها را باید هر روز سابید و به نظر من، نظر کاترین جای چون و چرا دارد- بله، یک همچین خانهای، من میگویم، فساد اخلاق میآورد! فقدان اکسیژن کافی وجدان آدم را ضعیف میکند، و از قرار معلوم، در اکثر خانههای این شهر اکسیژن کافی جریان ندارد، چون وجدان «اکثریت» این شهر به قدری ضعیف شده که میخواهد آینده شهرش را در باتلاقی از دروغ و ریا و نیرنگ و سالوس پیریزی کند.»
مسأله اما محدود به دشمنان مردم نیست. ما نیز از خوشتن خویش غافل شدهایم. همیشه نباید عوامل بیرونی یعنی هرآنچه مربوط به غیر از خودمان میشود را علت نخواندن و ندانستن بدانیم. چنانچه پیشتر نیز اشاره شد همیشه
بهانههایی برای کتاب خواندن و کتاب نخواندن در نتیجه باید مقاومت فردی در قبال هرآنچه دشمنانمان میخواهند داشته باشیم.
مطالعه کتاب به مثابه کنش سیاسی
شاید در وهله اول بعید به نظر برسد که کتاب و کتابخوانی نوعی اکت یا کنش سیاسی است، اما اگر آن را در بافت اجتماعی- تاریخی یک جامعه در نظر بگیریم خواهیم دید که در بسیاری از جوامع بسیاری از مبارزان راه آزادی و عدالت مطالعه جدی و عمیق را سرمشق راه خود قرار دادهاند. راستی که رابطه مستبدان و خودکامگان در طول تاریخ هیچ گاه با قلم و آزادی بیان و فکر خوب نبوده است. چه بسیار اندیشمندان و متفکران و شاعران و نویسندگانی که در راه قلمزنی و ابراز عقاید و اندیشههایشان جان خود را فدای راه خویش کردهاند. در شرایط کنونی کشور که جنگ اقتصادی و فرهنگی به سر حد ممکن رسیده است و هدف بد خواهان دور کردن مردم از کتاب و کسب آگاهی است میتوان گفت مطالعه و
خرید کتاب بزرگترین کنش و مقاومت سیاسی است. چرا که هدف تحریمها در نهایت فقیر شدن مردم ابتدا به لحاظ اقتصادی و بعد به لحاظ فرهنگی و فکری است. در نتیجه وقتی در اوج بحران اقتصادی کتاب میخریم و میخوانیم در حقیقت در این جنگ پیروز شدهایم که تمامیت این شرایط موجب نشده است که از آگاهی و خواندن و دانستن دور شویم. یعنی اولویت زندگیمان در این وضع نامساعد همچنان علایق فرهنگی است و میتوان به این شرایط فائق آییم.
آگاهی برای هر نظام دیکتاتوری و برای استعمارگران و استثمارگران خطرناک است. مردمی که میخوانند کمتر گزاف میگویند و به سختی زیر بار ظلم و زور و تجاوز میروند. مشکل خاورمیانه شاید همین است که عوامل داخلی و خارجی کشورهای منطقه همیشه اکثریت مردم و تودهها را از آگاهی واقعی دور نگه داشتهاند. چند سالی است که رسانهها و مدیا در اشکال و فرمتهای مختلف آن مهمترین رسالتشان ایجاد آگاهی کاذب و دور نگهداشتن مردمان از آگاهی حقیقی است. هرچند این در جهل نگهداشتن مردمان در حقیقت بعدی جهانی دارد و ماهیت سرمایه داری ایجاب میکند که عدهای ندانند تا راحت تر استعمار و استثمار شوند.
اگر قلبمان برای فردای ایران یعنی فرزندانمان و آیندگان این سرزمین میتپد باید سعی کنیم همچنان در سخت ترین شرایط خود را در قبال این جنگ فرهنگی حفظ کنیم. باید در بدترین شرایط مالی هم که شده دست کم ماهی یک کتاب بخریم یا بخوانیم. وا دادن در عرصه جنگ فرهنگی آخرین سنگری است که یک کشور و یک ملت را ویران میسازد. بدون آنکه آگاهی عمومی افزایش پیدا کند و مردم کتابخوان و اهل مطالعه شوند نمیتوانند دوست و دشمن و درست و غلط را تشخیص دهند. این روزها هفته کتاب است و واقعا چند نفر از ما حتی متوجه این موضوع شدیم؟! سخن کوتاه میکنم و تنها یک پیشنهاد برای بهتر شدن وضعیت موجود دارم: بیایید برای یک بار هم که شده از زمانی که در شبکههای اجتماعی تلف میکنیم بزنیم و به جایش
کتاب بخوانیم. فقط روزی نیم ساعت.