تیتر امروز

هشدار فرمانده ارتش به اسرائیل/ گزارشگر الجزیره: سکوت تل‌آویو چیز جدیدی نیست
انتقام ایران از اسرائیل پس از حمله تروریستی (این گزارش بروزرسانی می‌شود)

هشدار فرمانده ارتش به اسرائیل/ گزارشگر الجزیره: سکوت تل‌آویو چیز جدیدی نیست

بعد از حمله تروریستی روز ۱۳ فروردین رژیم اسرائیل به کنسولگری ایران در سوریه، که باعث شهادت چند فرمانده سپاه شد، ایران شنبه شب ۲۵ فروردین‌ماه حملات گسترده پهپادی و موشکی خود را به اسرائیل انجام...
به ما رعایا ربطی ندارد، شما بکنید!
افاضات اضافه

به ما رعایا ربطی ندارد، شما بکنید!

در هفته‌ای که گذشت، عوام‌الملک به مسایل مهم و حساسی چون موی نسوان پرداخته و درباره حوادث اخیر در کشور گفته ما عوام، رعیتی بیش نیستیم و نباید این را فراموش کنیم.

چه کسی محل اختفای دکتر مصدق را پس از کودتای ۲۸ مرداد لو داد؟

ناگهان زنگ تلفن شهربانی نواخته شد، گیرنده تلفن مزبور خود را سرهنگ ممتاز معرفی کرد و اظهار داشت: «من می‌خواهم خود را در اختیار شما قرار دهم، در صورتی که به من تامین بدهید فورا خودم را معرفی می‌کنم.» ... وی اضافه کرد، آقای دکتر محمد مصدق با چند نفر دیگر در یک محل مخفی هستند و او حاضر است بلافاصله محل آن‌ها را نشان دهد... سرهنگ ممتاز گفت:... «دکتر مصدق و دکتر شایگان و دکتر صدیقی و مهندس معظمی در منزل مهندس معظمی هستند و شما می‌توانید آن‌ها را دستگیر کنید.»

کد خبر: ۶۹۰۷۸
۲۰:۲۳ - ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
چه کسی محل اختفای دکتر مصدق را پس از کودتای ۲۸ مرداد لو داد؟
 
دیدارنیوز - روز پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۳۲، دکتر مصدق به همراه دکتر صدیقی، دکتر شایگان و دکتر معظمی در حالی که در منزل دکتر معظمی مخفی شده بودند توسط ماموران شهربانی دستگیر شدند. روز شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۳۲، خبرنگار روزنامه کیهان با مراجعه به مقاماتی که در دستگیری دکتر مصدق دخیل بودند، پی‌جوی چگونگی ماجرا شد. آن‌چه خبرنگار کیهان در این جست‌وجو کشف کرد به شرح زیر بود:

مقارن ساعت ۵ بعدازظهر روز پنجشنبه [۲۹ مرداد] گذشته ناگهان زنگ تلفن شهربانی نواخته شد، گیرنده تلفن مزبور خود را سرهنگ ممتاز معرفی کرد و اظهار داشت: «من می‌خواهم خود را در اختیار شما قرار دهم، در صورتی که به من تامین بدهید فورا خودم را معرفی می‌کنم.» از طرف شهربانی به او گفته شد خود را معرفی کند. سرهنگ ممتاز مرتبا اصرار داشت که به او تامین داده شود تا خود را معرفی کند.

به او گفته شد در صورتی که محل اختفای دیگران را نشان دهد در حق او در صورت امکان و در حدود قوانین مملکت ارفاق خواهد شد. ممتاز گفت: «من حاضرم دکتر مصدق را معرفی کنم و محل اختفای او را به شما نشان دهم.» وی اضافه کرد، آقای دکتر محمد مصدق با چند نفر دیگر در یک محل مخفی هستند و او حاضر است بلافاصله محل آن‌ها را نشان دهد.

به این ترتیب قریب پنج دقیقه سرهنگ ممتاز، محافظ منزل آقای دکتر محمد مصدق، با تلفن صحبت کرد و سپس تلفن قطع گردید و قرار شد ممتاز خود را به دژبان معرفی کند.

قریب ساعت ۵ و ربع بعدازظهر یعنی ده دقیقه بعد از قطعِ تلفن ممتاز خود را به دژبان معرفی کرد.

با این‌که می‌گفتند سرهنگ ممتاز در جریان زد و خورد جلوی منزل آقای دکتر مصدق تیر خورده است و حتی عده‌ای اظهار می‌داشتند مشارالیه خودکشی کرده است ناگهان سر و کله ممتاز در دژبان پیدا شد و خود را یکراست به رئیس دژبان معرفی نمود.

سرهنگ ممتاز سالم بود و تقریبا هیچ‌گونه ضربت مهمی به او وارد نیامده بود فقط گویا پشت مشارالیه کمی مجروح بود.

پس از این‌که سرهنگ ممتاز خود را معرفی نمود به او گفتند، محل اختفای دکتر مصدق و سایرین را بگوید. مجددا مشارالیه تامین خواست و سپس گفت: «دکتر مصدق و دکتر شایگان و دکتر صدیقی و مهندس معظمی در منزل مهندس معظمی هستند و شما می‌توانید آن‌ها را دستگیر کنید.»

بلافاصله مراتب به مقامات مربوطه اطلاع داده شد و چند نفر کارآگاه با چهار جیپ روانه منزل مهندس معظمی شدند.

منزل مهندس معظمی در خیابان اردیبهشت واقع است و فاصله زیادی تا منزل آقای دکتر مصدق ندارد. مامورین به فاصله چند دقیقه به محل مزبور رسیدند و منزل را پیدا کردند.

درِ منزل قفل بود. هرچه مامورین دق‌الباب کردند صدایی نشنیدند. همه جا آرام بود، ولی مامورین یقین داشتند که در همین منزل آنان به سر می‌برند.

منزل مهندس معظمی در محلی واقع است که اصولا اغلب اوقات خالی می‌باشد.

برای این‌که مامورین یقین حاصل کنند که دکتر مصدق و دیگران در منزل هستند از طریق بام همسایه خواستند وارد منزل شوند. همین‌که یکی از مامورین وارد پشت‌بام شد دکتر مصدق را دید، بی‌درنگ از پشت‌بام پایین آمد و بعد چند مامور انتظامی در اطراف منزل گمارده شدند تا کسی فرار نکند.

آقای دکتر مصدق تک و تنها در وسط حیاط منزل کنار حوض آب و باغچه‌ها با پیژامه بلند کرم‌رنگ خود قدم می‌زد، آقای دکتر مصدق سر خود را به زیر انداخته بودند و فکر می‌کردند، نزد ایشان هیچ‌کس نبود.

مصدق حالی افسرده داشت و بسیار متاثر بود، از قرار معلوم سایرین در اطاق کنار یکدیگر نشسته و صحبت می‌کردند.

مامورین وارد منزل شدند
موقعی که مامورین یقین حاصل کردند که دکتر مصدق در آن منزل به سر می‌برد رفت و آمد در خیابان زیاد شد و مردم هم کم و بیش از جریان مطلع شدند بالاخره چند نفر به اتفاق مامورین انتظامی و علیرضا مجیدی رئیس باشگاه ببر وارد منزل شدند و آقای دکتر مصدق در برابر امر انجام‌شده‌ای قرار گرفت.

یکی از ساکنین خیابان اردیبهشت می‌گوید: «پس از اطلاع مامورین انتظامی از وجود آقای دکتر مصدق در منزل مهندس معظمی مامورین انتظامی خانه را محاصره کردند و چند نفر از اهالی خیابان اردیبهشت به اتفاق مامورین انتظامی دولت سابق و علیرضا مجیدی رئیس باشگاه ببر که مدت‌ها بود از طرف مامورین انتظامی دولت سابق تحت تعقیب بود و روز سه‌شنبه نیز باشگاه ورزشی او از طرف توده‌ای‌ها غارت شده بود، وارد خانه مهندس معظمی شدند.»

رضا مجیدی می‌گوید: «دکتر مصدق، مهندس معظمی، دکتر شایگان و دکتر صدیقی در این خانه بودند و هنگامی که دریافتند مردم در خیابان از وجود آن‌ها در این خانه اطلاع حاصل کرده‌اند دکتر مصدق اصرار کرد که هرچه زودتر آن‌ها را از خانه مهندس معظمی به شهربانی انتقال دهم. اتومبیل من سرِ خیابان حاضر بود و دکتر مصدق و سه نفر دیگر را سوار آن کردیم و به سرعت به شهربانی رفتیم و آقایان را به اطاق سرتیپ دادستان بردیم.»

یکی از مطلعین اظهار می‌داشت: «دکتر مصدق ابتدا از خروج از خانه امتناع ورزید و می‌گفت: "من بیرون نمی‌آیم مرا خواهند کشت. "، ولی به ایشان گفته شد در صورتی که از آمدن امتناع ورزد جانش در خطر خواهد بود و بالاخره آقای دکتر مصدق خود را در اختیار مامورین گذاشت.»

به محض ورود مامورین دکتر صدیقی، دکتر شایگان و مهندس معظمی هم از اطاق خارج شدند. رنگ از صورت دکتر صدیقی پریده بود. دکتر شایگان هم ناراحت بود، ولی مهندس معظمی نسبتا خونسرد بود. آقای دکتر مصدق هم منقلب شده بود.
بدین ترتیب چهار نفر آقایان مذکور خود را در اختیار مامورین قرار دادند. هریک از آن‌ها در یک جهت جداگانه نشسته و با مامورین محافظ به طرف شهربانی حرکت نمودند.

در بین راه مامورین انتظامی کاملا مراقب اوضاع بودند.

تمام این جریانات در ظرف یک ساعت انجام شد و تقریبا مقارن ساعت ۶ آقای دکتر مصدق و همراهان‌شان به شهربانی رسیدند.

ابتدا دکتر صدیقی پیاده شد سپس دکتر مصدق و بعد دکتر شایگان و بعد از همه مهندس معظمی وزیر سابق پست و تلگراف از اتومبیل پیاده شد.

آقای دکتر مصدق بسیار سست بود و قادر به ایستادن نبود. آقایان دکتر شایگان و دکتر صدیقی زیر بغل مشارالیه را گرفتند و وارد شهربانی شدند.

مصدق با این‌که رنگش پریده بود، ولی سعی می‌کرد خونسردی خود را حفظ کند. دکتر صدیقی خیلی ناراحت بود، دکتر شایگان هم دستانش می‌لرزید.

در اطاق فرمانداری نظامی
به این طریق ایشان وارد اطاق آقای سرتیب دادستان فرماندار نظامی گردیدند. دکتر مصدق بلافاصله خود را روی یک مبل انداخت و سرش را به پشتی داد. بقیه هم نشستند. آقای دکتر مصدق تقریبا حال ضعف داشت برای ایشان چای آوردند، ولی میل نکرد.

انتقال به باشگاه افسران
به محض ورود آقایان به شهربانی مراتب به آقای سرلشکر زاهدی، نخست‌وزیر، اطلاع داده شد. آقای نخست‌وزیر دستور دادند که آقای دکتر مصدق و همراهان را به باشگاه افسران هدایت کنند فورا ایشان به باشگاه افسران انتقال یافتند.

در باشگاه افسران
آقایان دکتر مصدق، دکتر شایگان، دکتر صدیقی و مهندس معظمی از طریق درِ جنوبی باشگاه افسران واقع در خیابان ثبت وارد باشگاه شدند.

به همان ترتیب زیر بغل آقای دکتر مصدق را گرفته بودند و آقای دکتر مصدق پیژامه بلند و شلوار پوشیده بود و کفش سرپایی به پا داشت. مهندس معظمی هنوز هم ساکت و خونسرد بود.

جلوی پلکان باشگاه
موقعی که آقای دکتر مصدق از پلکان عمارت باشگاه بالا رفت آقای سرلشکر زاهدی در آستانه در پیدا شد. اطرافیان همگی نگاه می‌کردند و می‌خواستند این دقایق آخر هرچه زودتر سپری شود و طرز برخورد دو رقیب از نزدیک مشاهده کنند.

تبریک عرض می‌کنم!
آقای دکتر مصدق موقعی که به آقای سرلشکر زاهدی نزدیک شد لبخندی بر لب آورد و گفت: «قربان تبریک عرض می‌کنم» و به این ترتیب به آقای سرلشکر زاهدی نزدیک‌تر شد.

روبوسی و سلام نظامی
آقای سرلشکر زاهدی نخست‌وزیر به آقای دکتر مصدق سلام نظامی داد و روی ایشان را بوسید و دست‌شان را فشرد. موقعی که این مراسم انجام می‌گرفت آقای سرتیپ دادستان و مهندس اردشیر زاهدی پسر آقای سرلشکر زاهدی زیر بغل آقای دکتر مصدق را گرفته بودند.

مویی از سر شما کم نخواهد شد
آقای سرلشکر زاهدی به آقای دکتر مصدق گفتند: مطمئن باشید که اعلیحضرت دستور داده‌اند مویی از سر شما کم نخواهد شد؛ و هر طور که میل دارید استراحت بفرمایید. سپس آقای دکتر مصدق با آسانسور به طبقه فوقانی باشگاه انتقال داده شدند.

اطاق مخصوص شاهنشاه
اطاق مخصوص اعلیحضرت همایونی در اختیار آقای دکتر مصدق گذاشته شد و یک سرباز مامور مشارالیه گردید. بقیه آقایان هم در اطاق‌های دیگر توقیف شدند.

غش
به این ترتیب آقای دکتر مصدق در اطاق اعلیحضرت همایونی مشغول استراحت شدند و از ایشان پذیرایی به عمل آمد از قرار معلوم پریشب یک دفعه حال آقای دکتر مصدق بر اثر ضعف منقلب شده و غش کرده‌اند و اکنون سالم می‌باشند.
منبع: انتخاب
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی : ۰
غیر قابل انتشار : ۰
حمید
|
Australia
|
۱۶:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
0
0
دو تا کتاب بخونید که اینقدر چرند سر هم نکنید
حمید
|
Australia
|
۱۶:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
0
0
دو تا کتاب بخونید که اینقدر چرند سر هم نکنید
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی