تیتر امروز

گزینه‌های اصولگرا‌های تندرو برای حذف قالیباف
چه کسی رئیس مجلس دوازدهم خواهد شد؟ دیدار گزارش می‌دهد:

گزینه‌های اصولگرا‌های تندرو برای حذف قالیباف

محمدباقر قالیباف گرچه نفر اول انتخابات مجلس دوازدهم از تهران نشد، اما همچنان انتظار دارد که در مقام شیخ مکلای جریان اصولگرا، در جایگاه خود ابقا شود، گزینه‌های دیگری نیز برای ریاست بر مجلس مطرح...
آینده معماری؛ از دانشگاه تا کف بازار کار
دیدار نخستین برنامه از "پریسکوپ" را منتشر می‌کند

آینده معماری؛ از دانشگاه تا کف بازار کار

با توجه به طیف گسترده علاقه مندی‌ها در دهه‌های اخیر در زمینه‌های شغلی و به طبع سردرگمی و عدم آگاهی نسل نوجوان و جوان (نسل Z) نسبت به آینده، بازار کار، میزان درآمد، جایگاه شغلی و اجتماعی هر حرفه...
حمله اسرائیل به ایران: محدود، اما حاوی پیام مهم
از چشم جهان (۱۴۶)

حمله اسرائیل به ایران: محدود، اما حاوی پیام مهم

پس از تنش‌های شدید اخیر میان تهران و تل‌آویو که با حمله مستقیم ایران و پاسخ محدود اسرائیل در اصفهان همراه بود، نویسندگان نشریه نیویورک تایمز آمریکا در گزارشی به این موضوع حساس در خاورمیانه پرداختند...
«دیدار آدینه» ۲

زمانی برای رابین هود شدن!

کد خبر: ۶۴۲۱۶
۱۳:۱۷ - ۰۶ تير ۱۳۹۹

دیدارنیوز ـ زهرا آران: با اولین پولی که پس از دو ماه بیکاری به دستم می‌رسد، تمام کلاس‌ها و باشگاه‌های تیروکمان نزدیک خانه را «گوگل» می‌کنم. و بالاخره یک روز عصر با زحمت خودم را می‌رسانم به ارزان‌ترین‌شان که کمی آن‌طرف‌تر از میدان آزادی است. تابلو بزرگ آکادمی تیروکمان.... اصلا شباهتی به فضای خاکی و محقر داخل آن ندارد. دلم از همان ابتدا می‌گیرد. به‌خصوص وقتی متوجه می‌شوم که اتاقک‌های سمت راست زمین، ساختمان نیستند و «کانکس»‌اند.

 

محوطه تماما خاکی است منهای بخشی که بعدها می‌فهمم «خط آتش» نام دارد. سه چهار نفری یک مرد متوسط‌القامه را دوره کرده‌اند. مسئول باشگاه است. با خوشرویی به سمت دفترش هدایتم می‌کند و همه‌چیز را همان ابتدا توضیح می‌دهد. می‌گوید 250 هزار تومانی که بابت ثبت نام می‌گیرد، غیرقابل بازگشت است حتی اگر یک جلسه را هم استفاده نکنم یا از 4 ساعت آموزشی در هر جلسه، فقط از دو دقیقه‌اش استفاده کنم. اگر هم بخواهم جای سه روز در هفته، فقط یک یا دو روز بیایم، پول یک ترم، نه کم می‌شود نه زیاد و باقی شرایط و جزییات.

 

در همان جلسه اول شوکه می‌شوم. برخلاف تمام تصاویر و عکس‌های اینستاگرام که پر است از فاتحان کلاه به سر و صورت‌های خندانی که از آن تنها شور و نشاط ناشی از تیراندازی با کمان برداشت می‌شود، ورزشی است بسیار سخت و چالش‌برانگیز. پاشنه آشیلش هم ضعف عضلانی است... این را زمانی می‌فهمم که محمد و فرهاد به جمع کوچک این باشگاه می‌پیوندند. هر دو بالای یک متر و 80 سانتی‌متر قد دارند و حسابی هیکلی‌اند. اما دستانشان درست مثل بازوان نحیف من وقتی یک کمان دو کیلویی را بلند می‌کنم، می‌لرزد و بیش از یک دقیقه نمی‌توانند آن را نگاه دارند.

 

این چیزها اما برای استاد مهم نیست. می‌گوید اگر بخواهیم این ضعف‌ها، به مرور زمان، به قوت تبدیل می‌شود و ما هم مثل دوقلوهای 10ساله باشگاه می‌توانیم تیراندازی کنیم. دوقلوها قبل از همه با پدرشان در باشگاه حاضر می‌شوند. همیشه یک لباس می‌پوشند و در زمان‌های استراحت بین هر تیراندازی می‌دوند. ما تازه‌واردها هم در زمان‌های استراحت روی نیمکت‌های توی سایه که با فاصله نیم‌متری از خط آتش قرار گرفته‌اند، می‌نشینیم و به تیراندازی حسین و سارا و حامد و یک نفر دیگر که همه آقای دکتر خطابش می‌کنند و گویا استاد دانشگاه هم هست، نگاه می‌کنیم! استاد می‌گوید دویدن کمک‌مان می‌کند که به معنی واقعی کلمه تیرانداز شویم. اما هیچ وقت دخترها را وادار به دویدن یا شنا رفتن نمی‌کند. این سخت‌گیری‌ها مختص پسرهای طفلکی است که با آنها راحت‌تر است. همیشه چند دلیل فیزیکی و علمی هم پشت بند سخت‌گیری‌هایش ردیف می‌کند که قانع شویم و به بدن‌سازی و دویدن بیشتر بها دهیم. بعد هم هر بار اشاره می‌کند به دیوار روبه‌روی کانکس‌ها. آنجاکه عکس خودش و یک عالمه دختر و پسر جوان و نوجوان در قالب یک بنر به دیوار کوفته شده است. می‌گوید اینها را می‌بینید؟ اینها را وادار کردیم روزی 8 ساعت بدوند یا بدن‌سازی کنند وگرنه نمی‌توانستند مقام بیاورند.

 

آقای دکتر تنها کسی است که به شکل سنتی تیراندازی می‌کند و هر بار که تیر می‌اندازد، حس می‌کنم گوزن بالغی در جنگل‌های شمال به زمین می‌افتد. دکتر فقط هفته‌ای یک بار به باشگاه می‌آید. دوقلوها اما از همه زودتر می‌آیند و از همه هم دیرتر می‌روند. آراد 8 ساله که به جمع‌مان اضافه می‌شود، دسته‌جمعی برای سردشدن بدن‌مان نرمش می‌کنیم. گاهی هم سارا و حامد و حسين و دوقلوها مسابقه تیراندازی می‌دهند و برای هم کری می‌خوانند. صدایشان را از پشت سرم می‌شنوم که به هم می‌گویند تو مراقب باش ناک نزنی! من آن طرف‌تر از همه کمانم را بالا می‌برم و سعی می‌کنم تمام زاویه‌های مچ و شانه و ساعد را برای گرفتن اسلحه‌ام به درستی رعایت کنم. بعد می‌روم توی جلد رابین هود و به جان کوچیکه که کنارم نشسته و با تحسین نگاهم می‌کند، می‌گویم مطمئنم این یکی می‌خورد به هدف. همزمان نفس راحتی می‌کشم که در همين باشگاه محقر كه حالا ديگر به خانه‌ام تبديل شده، مي‌توانم توی رویاهايم غرق شوم و به کسی هم نگویم که چرا ساکتم؛ حتی وقت‌هایی که روی نیمکت نشسته‌ام و وانمود می‌کنم به حرکات دست و شانه و گردن حرفه‌ای‌ها توجه می‌کنم و دارم از همه‌شان یاد می‌گیرم. و این داستانِ، کماکان ادامه دارد و تیر روایتش گویی بر خلاف تیرهای من، هرگز به سیبل نمی‌نشیند.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی