دیدارنیوز – نسترن فرخه: پشت این ظاهر رنگارنگ از منطقهی فرحزاد با رستورانهای متنوع، دنیایی خاکستری از دردهای پنهان نهفته است. محلهای که معضلاتش همچون مادری آبستن، هر روز دردی جدید را بارور میشود. زیر پای برجهای قد علم کرده شهرک غرب، که پنتهاوس آنها از این پایین مشخص است، رد سیاهیهای دره فرحزاد عیان میشود.
قدمهایمان را از خیابان امام زاده به سمت یکی از کوچههای فرعی کج میکنیم، اینجا تمام کوچه و پس کوچهها شیب تندی دارد، کوچههایی که گاه بدون اسم تمام میشود. با شیب تند کوچهها آنقدر پیش میرویم تا جایی که دیگر کوچهای باقی نمیماند و وارد دره میشویم.
درهای با هزار قصه که قاب آن از برجهای مرفهنشین، در کنار زاغههای طبقه فرودست طراحی شده. جایی که هر تکه از معضلات را در دل خود جا داده، از فرهنگ مردسالاری حاکم بین اتباع که عامل خشونتهای خانگی بسیار محله است تا اعتیاد و فقر که از دیگر دردهای منطقه و خانوادههای پناهجو محسوب میشود.
از کوچه پس کوچههای تو در توی فرحزاد وقتی به سمت دره میروی پاتوقهای کوچک و بزرگی در کنار رودخانه مشخص است، زیر یکی از این درختهای تنومند چند جوان دور تا دور هم نشستند و دودی از میانشان پیدا است، آدمهای کل دنیایشان یک کارتون پاره و پوره با چند کیسه مشمع کهنه است.
رو به روی این دره آلونکی آجری وجود دارد که سقف آن با تکههای پلاستیک و مشما روی هم قرار گرفته، خانهای که مانند آن در این منطقه کم نیست. این خانه تا چند وقت پیش حتی در محکمی هم نداشته و به تازگی در قفلدار برای آن نصب کردند. مادر این خانه، معصومه خانم ما را به خانهی محقرش دعوت میکند، خانهای که بخشی از سقف آن ریزش کرده و سقف آنقدر پایین آمده که امکان خوابیدن و یا نشستن در زیر آن مقدور نیست، اما برای همین آلونک غیر قابل سکونت ۱۷ میلیون رهن و ماهی ۳۰ هزارتومان اجاره پرداخت میکند، بچهها در این چند متر جا دور تا دور تکه سقف آویزان دنبال هم میکنند و بلند بلند میخندند. خانههای با این امکانات و حتی بدتر از این در منطقه با مبلغ بیشتری هم اجاره داده میشود.
نور خورشید به شکلی عمود به دره میتابد و ما آرام آرام به سمت پایین در حرکت هستیم، اینجا همچنان بوی آتش نیمه شب کارتون خوابهای شب زندهدار به مشام میرسد، گویی در گوشه و کنار هنوز شعلهای کم جان میسوزد و دودی از لابه لای چمنها خود نمایی میکند.
به نزدیکی رودخانه میرسیم و از اینجا پاتوق کارتون خوابهای کنار رود کاملا مشخص است. روی زمین نشانههای سرنگ مصرف شده و زبالههای متعدد این افراد گواه زیست طولانی آنها در این منطقه است.
قصد نزدیک شدن به پاتوقها و مکالمهای هر چند مختصر با معتادان کنار رودخانه را دارم، اما مددکار همراهمان اجازهی ادامه مسیر به سمت رود را نمیدهد و ما مجبور به برگشت میشویم. در راه برگشت و هنگام بالا رفتن از پلههای پر شیب و نفسگیر، ماجرایی کهنه از حضور خبرنگار و مددکار در دره را تعریف میکند که کارتون خوابها از ترس حضور خبرنگار دنبالشان کردند که خوشبختانه خطر رفع شده است، ولی زیر لب تکرار میکند که این منطقه امن نیست.
مددکار نفس زنان پلههای آخر را طی میکند و حرفهایش در مورد ناامنی منطقه را از سر میگیرد، به اشکال تجاوز به کودکان منطقه اشاره میکند که معمولا از دختر و پسر ۸ ساله مورد تجاوز قرار میگیرند تا سنین بالاتر. حتی مواردی بوده که پسرها بعد از این آسیب جنسی درگیر این جریان بیمارگونه میشوند و این راهی برای منبع درآمد آنها میشود!
بین صحبتها از پسر جوانی صحبت میشود که در ۱۳ سالگی قربانی آزار جنسی و تجاوز میشود، اما هیچ عزمی را برای رهایی از این مهلکه جزم نمیکند و هر روز ذرهای بیشتر از زندگیاش را با تن فروشی غرق این سیاهی میکند و حالا که ۱۸ سال دارد، حتی از طرف خانواده هم طرد شده، خانوادهای که به واسطه معضلاتشان از عوامل غرق شدن این کودک بودند.
در راه برگشت و بالا آمدن از این شیبهای نفسگیر خانههایی دیده میشود که وقت بارش باران طعمه آب گرفتیهای شدید میشوند. به طوری که باید با سطل و لگن آب را از خانه بیرون بریزند و به دلیل شرایط محیطی این منطقه این داستان پر تکرار در فصل پاییز و زمستان محلهی فرحزاد است.
جولان مردسالاری و عامل خشونت خانگی
شبنم مرسلی یکی از اعضای جمعیت امام علی، بیشتر ساکنان در دره فرحزاد را افراد افغانستانی میداند که در این سالها به صورت غیر قانونی به ایران مهاجرت کردند، یعنی حدود ۹۰ درصد ساکنین دره هیچ مجوزی ندارند و چند وقت یک بار بهزیستی و نهادهای مرتبط این پناهجوها، مخصوصا کودکان آنها را در حین کار دستگیر میکند تا رد مرز کند، اما بعد از یک هفته این افراد و یا کودکان به صورت غیر قانونی به ایران باز میگردند، این عضو خانه ایرانی فرحزاد به عدم امکانات اتباع منطقه اشاره میکند که دلیل آن نبود مدارک هویتی است و همچنین تاکید جدی بر مصائب عقب ماندگی فرهنگی آنها و تاثیرش بر مردسالاری حاکم در خانه اشاره میکند: «در اکثر این خانوادهها پدر به صورت کامل در خانه حضور ندارد، یعنی یا کلا رها کرده و رفته، یا درگیر اعتیاد است، که در این صورت بود و نبود او تفاوت چندانی برای خانواده ندارد».
البته پدران درگیر اعتیادی هم هستند که چند وقت یک بار به خانه بر میگردند تا از اعضای خانه برای مصرف خودشان پول بگیرند، اما در بیشتر موارد زمانی که حضور دارند تنش ایجاد میکنند و خیلی وقتها مادر خانه را حبس میکنند، البته این حبس خانگی در این منطقه بسیار رایج است».
پدران منطقه پادشاه و دیگر اعضای خانه برده!
امیر حسین چهار سال دارد، هنوز لختههای خون خشک شدهی کف سرش مشخص است، صبح امروز زیر مشت و لگدهای پدر، سرش ضربه میخورد. چشمان معصوم و قد کوتاهی دارد، خودش را آرام به خواهر بزرگترش میچسباند و به مربیهای خواهرش لبخند میزند.
طبق گفتههای مددکار، پدر خانواده درگیر اعتیاد شدید است و چند وقت یک بار سر و کلهاش پیدا میشود، امروز هم آمده و دیده که مادر و دختر از خانه بیرون میآیند، برای همین دعوا راه انداخته که چرا از خانه بیرون میروید، در نتیجه این دعوا بچهی چهار ساله مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.
مرسلی به دلایل خشونت خانگی منطقه اشاره میکند: «دلیل اصلی دعوای امروز این بوده که مردهای منطقه با این موضوع که همسر یا دختر بالای ۱۳ یا ۱۴ سالشان از خانه بیرون برود مشکل دارند و اصلا این موضوع پذیرفته شده نیست».
بخشی از فرهنگ افغانستان همچنان در همان غالب سنتی خود باقی مانده و نسبت به کشورهای آسیایی با جهان مدرن ارتباط کمتری دارند، بخشی از محدودیت تفکراتشان به دلیل حضور گروههای متعصب مثل طالبان در داخل کشورشان است، البته مقصر این مردم هم نیستند، چون عوامل دیگری در شکل گیری این فرهنگ دخیل بوده و این افراد ناخواسته در چنین شرایطی قرار گرفتند.
حتی خیلی از خانمها و دختران افغان به ما میگویند اگر به کشورمان برگردیم طالبان ما را خواهد کشت، البته منظورشان از طالبان بخشی از گروههای افراطی دیگر هم هست، یعنی گروههای دیگر هم در افغانستان فعالیت میکنند که به محدودسازی زنان اعتقاد دارند.
در حال حاضر هم پدرها ناخواسته چنین تعصبات و دیدگاههایی را به همراه خود از افغانستان آوردهاند و به پسرانشان منتقل میکنند، برای همین ما با این مردها به سختی ارتباط برقرار میکنیم، چون یا از ما فرار میکنند و یا مخالف فعالیتهای ما هستند و حتی سعی دارند ارتباط خانواده را با خانه ایرانی قطع کنند.
طبق گفتههای مددکار جمعیت امام علی به دلیل جنگهای داخلی در افغانستان و شرایط حکومتی حاکم، دولت در موضوع تحصیل بسیار ناتوان است و به همین دلیل اکثر پدرانی که به ایران میآیند بیسواد هستند و گروههای داوطلب به مشکل فرهنگی و ارتباطی با آنها بر میخورند، حتی بسیاری از آنها مراکز خدمات رسانی مثل خانه ایرانی جمعیت امام علی را عامل مخرب برای خانواده میدانند. او البته گفت: «این موضوع را هم باید اضافه کنم که بعد از ۹ سال حضور ما در این منطقه طرز فکر خانوادههای قدیمیتر خیلی تغییر کرده».
مرسلی ماجرای زنی که به دلیل تعصبات مردانه در معرض خشونت خانگی بوده را بازگو میکند و میگوید: «مددکار یک خانواده بودم که به دلیل گرانی مسکن از این منطقه رفتند، همسر این خانواده اعتیاد شدید به مواد مخدر داشت و هر چیزی که به دستش میرسید را مصرف میکرد. مددجوی من خیلی وقتها با صورت و بدن کبود پیش ما میآمد، خیلی سعی کردم تا به پزشکی قانونی مراجعه کنم، اما این زن بینوا آنقدر از همسرش ترس داشت که مطمئن بود اگر کار به شکایت برسد همسرش او را خواهد کشت. تصور این مردان مثل این است که آنها پادشاه هستند و تمام اعضای خانواده برده آنها باشند، چنین نگرشهایی البته در بخشهای از فرهنگ ما هم وجود دارد که مرد تنها عضو مهم خانه است و همه چیز باید طبق میل او باشد. دو سال پیش هم در یک مورد خشونت خانگی مادر خانواده توسط همسرش جلوی چشم بچهها کشته شد در صورتی که ما با این خانواده در ارتباط بودیم تا شرایط خانه بهبود پیدا کند، ولی همسر خانواده تحت هیچ شرایط با ما همراهی نکرد و در آخر این اتفاق افتاد».
این عضو جمعیت امام علی از تاثیر مرد سالاری بر کار کودک نیز گفت: «نکته مهم این است که در حاشیه بیشتر مشکلات حول اعتیاد، اعتقادات یا فرهنگ و مساله اقتصادی میچرخد که خانوادهها برای آن میجنگند. در بین این مسایل مهم، فقر و نبود پدر است و، چون مادر اجازه کار کردن ندارد پس به ناچار باید کودکان به سر چهارراه بروند و در غیر این صورت از گرسنگی خواهند مرد».
امنیت دختران منطقه در خانه کم است
دختران زیادی گاه به دلیل شرایط ناامن، چارهای جز بیرون ماندن از خانه ندارند، اما به دلیل نبود مراکز خدماترسان در این منطقه درگیر مصائب بزرگتری میشوند، شبنم مرسلی به نبود مراکز خدمات اجتماعی در فرحزاد و محدودیت پذیرش بهزیستی اشاره میکند که تا حد زیادی تحمل شرایط سخت را برای دختران منطقه تشدید میکند و ادامه میدهد: «بهزیستی به دلیل محدودیتهایی که دارد مددجوی جدید نمیپذیرد. پذیرش عضو جدید به بهزیستی یکی از سختترین کارهای ممکن است و اصلا اینطور نیست که یک مددجو را به بهزیستی بفرستید و سریع پذیرفته شود. یکی از شرایط پذیرش این است که فرد، خانواده نداشته باشد که اکثر بچههای ما خانواده دارند، ولی بدسرپرست هستند، مگر موارد خیلی خاص، حتی در این شرایط هم برای بررسی، یک روند خیلی طولانی را در پیش میگیرند که گاهی تاثیر مخرب دارد.
خیلی وقتها دخترها با مددکاری تماس میگیرند که فقط یک شب نگذارید من به خانه بروم، ولی ما با توجه به پیگیری از ارگانهای مسوول وقتی میبینیم اقدامی صورت نمیگیرد ناگزیریم برای اینکه بچه در خیابان نماند در اوج اورژانسی بودن شرایط، دختر را مجبور کنیم به خانه برگردد و تا صبح مددکار نگران است که برای این کودک چه اتفاقی میافتد.
از آنجا که امنیت این دخترها در خانه خیلی کم است، اتفاقی که برای رومینای ۱۳ ساله پیش آمد موجب شد تا ترس بعضی از دخترها شدت بگیرد، خیلی وقتها دخترها با صورت و تن کبود اینجا میآیند، در این فرهنگ جنس مرد ارزش بسیار دارد و حتی پسرها اجازه دارند به مادر و خواهرهایشان امر و نهی کنند و در صورت سرپیچی خودشان را محق میدانند که کتک بزنند، موردی داشتیم که دختر نوجوان انقدر کتک خورده که اصلا جایی را نمیدیده است».
زاغههای اجارهای در فرحزاد
وارد دره که میشوی خانههای زهوار دررفته زیادی مشخص است، خانههای که گاه سقف یا دری هم ندارد، اما بیشتر آن را خانوادهها برای سکونت اجاره کردند. مرسلی از گرانی قیمت خانههایی حرف میزند که با مخروبههای غیر قابل سکونت تفاوت چندانی ندارد، خانههایی که برای فرار از ریزش باران، سقف را با پارچه و پتو میپوشانند، همچون مخروبهای که معصومه خانم با چند کودک قد و نیم قد در آن زندگی میکردند.
این مددکار از وضعیت مسکن در دره فرحزاد این طور شروع میکند: «این طور بگویم که تقریبا بیشتر افغانستانیها با دست خالی به ایران میآیند و همین باعث زاغهنشینی آنها میشود، چند سال پیش یک خانواده با همین شرایط به ایران آمده بود و پدر خانواده هم درگیر بیماری پارانوییا و اعتیاد شدید بود که در خانه را قفل میکرد تا همسرش حتی داخل حیاط هم نرود.
با وجود فقر شدید، اما زن خانه حق کار بیرون نداشت و بچهها هم آنقدر کوچک بودند که نمیتوانستند کار کنند، با این حال وقتی میگفتم چرا به افغانستان بر نمیگردید تا کنار خانواده خودتان باشید، مادر خانواده میگفت آنجا جنگ است، یعنی شرایط در افغانستان آنقدر بد بوده که با وجود این همه مشکل نمیخواستند به کشور خودشان برگردند. خانه اینها را اولین بار در زاغهها پیدا کردیم، خانهای نیمه آجری و بسیار ابتدایی در وسط باغی که آب و گاز نداشت و به زحمت یک سیم برق کشیده بودند.
اکثر خانوادهها از جنگ فرار میکنند و، چون اینجا جنگ نیست قبول میکنند که به هر شکلی اینجا زندگی کنند، اما، چون دست خالی هستند مجبور به زاغه نشینی میشوند. سمت کوه، زاغههای زیادی در کنار هم وجود دارد که همه اجارهای است، در واقع تمام خانههای فرحزاد صاحب خانه دارد و معمولا صاحب خانهها چند تا چند تا اینجا خانه دارند، بیشتر صاحب خانهها ایرانیهستند، ولی ۹۰ درصد ساکنین این خانهها افغانستانی هستند».
مرسلی به خانواده زاغه نشین دیگری اشاره میکند و ادامه میدهد: «خانوادهی دیگری داریم که با همین شرایط در بالای کوه زندگی میکنند، این خانه آنقدر در مسیر سختی قرار دارد که فقط دو نفر از اعضای ما تا بحال توانسته آنجا برود.
در دره خانههای قدیمی زیادی داریم که اکثر آنها تخریب شده و سقفشان ریخته، اما همچنان با قیمتهای خیلی بالا اجاره داده میشود، مثلا ۴۰۰ تومان اجاره و ۱۵ میلیون پول پیش. این خانهها هیچ امنیتی هم ندارند».
کوچه و پس کوچههای این محله پر از شیبهای عمودی است که زمستان و فصل بارشهای تند باران شرایط را برای ساکنان آن دشوار میکند، باران با مقدار زیاد وارد خانهها شده و یا منجر به ریزش سقف خانه میشود، حتی بیشتر کوچه و پس کوچههای اینجا پلههایی با شیب زیاد دارد.
طرحهای شهرداری شکاف طبقاتی را چند برابر میکند
در دی ماه سال قبل معاون خدمات شهری شهرداری منطقه دو تهران از تبدیل شدن دره فرحزاد به اکوپارک خبر داد و حدود پنج سال قبل بسیاری از خانههای دره طبق دستور شهرداری تخریب شدند که این موضوع عامل مهاجرت بسیاری از ساکنین آنجا شد، مرسلی چنین طرحهایی را عامل افزایش شکاف طبقاتی میداند و میگوید: «به مناطق خوب شهر میرسند و ساز و کار به شکلی میشود که افراد کم توان به مناطق حاشیهای رانده شوند و حتی بعد از چند دهه خود ما هم به مناطق جنوبی سوق داده میشویم. این مساله فقط راجع به ساکنین منطقه فرحزاد نیست، بلکه به مدیریت کلان مربوط است، از این منطقه استفاده تجاری و اقتصادی میکنند صرف نظر از اینکه به بافت کل شهر آسیب میزند، چون مساله اصلا افراد حاشیه نیستند، خیلی از خانوادههای ما به دلیل شرایط اقتصادی از این محل به مناطق حاشیهایتر رفتند».
منطقهی فرحزاد متحمل معضلات متعدد اجتماعی است و طبق بررسی فعالین اجتماعی تا بحال هیچ طرح ضربتی تاثیر مثبت بر معضلات اینجا نداشته و نیاز به شناخت جدیتر منطقه توسط کارشناسان و مسوولین وجود دارد.