دیدارنیوز ـ
عبدالله عبدی: در بخش اول گفت و گو با
علی محمد بشارتی وزیر اسبق کشور به سراغ تحولات مختلف قبل از انقلاب رفتیم. در بخش دوم این گفت و گوی مفصل، تحولاتی که منجر به انقلاب شد و شبهاتی که در این حوزه وجود دارد مورد بررسی قرار گرفت. بشارتی خاطرات دسته اولی از ورود امام به تهران دارد که بسیار خواندنی است.
بشارتی همچنین به اعدام های اول انقلاب و صادق خلخالی نیز اشاره می کند و تحلیل خود نسبت به اتفاقات آن دوران را مطرح می کند. این گفت و گو فقط به مسائل تاریخی محدود نشده و به مسائل روز نیز می رسد. بشارتی معتقد است که ترامپ تمام ابعاد آمریکا را به جهان و مخصوصا ایران نشان داد و باید برای ادامه داشتن دوران ریاست جمهوری او دعا کرد. بشارتی در جای جای این گفت و گو صراحت لهجه خود را حفظ کرده و برای خوشایند کسی دست به محافظه کاری نمی زند و از چیزی که فکر می کند درست است دفاع می کند.
در ادامه می توانید بخش دوم و پایانی این گفتگو که توسط دیدارنیوز منتشر می شود را بخوانید.
زمانی که حضرت امام در نجف بودند و مخصوصا دورهای که در پاریس بودند بخش عمدهای از صحبتهای امام از رادیو بی بی سی و رسانه های خارجی مختلف مثل دویچه وله و رادیو شوروی پخش میشد. بعضی افراد اعتقاد دارند انگلیسیها در شکلگیری انقلاب ایران تاثیر داشتند. چقدر انگلیسیها یا آمریکاییها در شکلگیری انقلاب نقش داشتند؟
بشارتی: نه تنها انگلیس و آمریکا نقشی در انقلاب نداشتند بلکه نقش اینها به طور کلی نابود کردن زمینههای پیروزی انقلاب اسلامی بود. آنها تا روزهای آخر هم از شاه حمایت میکردند. جالب است این را بدانید آقای کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا ژنرال چهار ستارهاش رابرت هایزر را که معاون سرفرماندهی ناتو بود فرستاد ایران. پانزدهم دی ماه ۵۷ تا ۱۴ بهمن ۵۷ به مدت یک ماه در ایران بود. سه تا ماموریت داشت. ماموریت اولش این بود که زمینه برگرداندن شاه و ادامه حکومت سلطنتی را فراهم کند، اگر نشد تلاش کند از دولت نیم بند بختیار حمایت کند، اگر نشد ژنرالهای شاه را وادار به کودتا کند. رابرت هایزر در کتاب خاطراتش نوشته که وقتی به ایران آمد دید اصلا زمینه بازگشت شاه وجود ندارد، چون کشور یک پارچه آتش بود و طوفان، و هیچ کس دیگر به شاه فکر نمیکرد. دوم زمینه ای برای اینکه بخواهد از بختیار حمایت کند وجود نداشت. بختیار عدد و رقمی نبود، عنصر وابسته که از سالیان دراز عضو CIA بود و بعد به قول فرح، شدیدا معتاد به تریاک بود. همه افرادی که در مظان نخست وزیری بودند امتناع کردند اما این آدم دسته سوم جبهه ملی پذیرفت. عددی نبود.
حالا مانده راه سوم و اینکه ژنرالهای شاه را وادار کنند به کودتا. این را از قول تیمسار ارتشبد فردوست میگویم که مستند در کتابش هست. نوشته در روز ۲۱ بهمن ۵۷ آخرین جلسه سران ارتش بود و من آنجا بودم. ۵ ارتشبد، ۱۷ سپهبد و ۸ سرلشکر، ژنرالهایی بودند که در کشور مانده بودند. میگوید قره باغی ما را دعوت کرد و در جمع گفت ما میخواهیم تصمیم نهایی را بگیریم، خواستم شما هم اینجا باشید و در این تصمیمی که میخواهیم بگیریم سهیم و شریک باشید. فردوست مینویسد سپهبد بدره ای فرمانده نیروی زمینی کنار من نشسته بود ـ می دانید اگر بخواهند کودتا کنند نیروی هوایی و نیروی دریایی نمیتوانند، نیروی زمینی باید کودتا کند ـ به بدره ای گفتم تیمسار خبری است؟ این موضوع خیلی مهم است ـ عظمت و قدرت و صلابت حضرت امام و انقلاب مردمی را از همین خاطرات ارتشبد فردوست میتوانید بفهمید ـ بدره ای گفت: نه، چه خبری؟ گفتم: چطور؟ گفت: من ۳۰۰ هزار نفر نیروی زمینی داشتم، امروز ۷۰۰ نفر برای من مانده، با کدام نیرو من کودتا کنم؟ صبح که میخواستم بیایم برای جلسه، به من گفتند ۷۰۰ نفر بیشتر نمانده، نمیدانم چقدر مانده اند، اینها که هستند یا آشپزند یا راننده یا باغبان.
بنابراین ژنرال رابرت با چه افرادی میخواست کودتا کند؟ با کدام ارتش؟ لذا مجبور شد بی طرفی ارتش را اعلام کند و تمام شد کار. لذا تا روز آخر رابرت هایزر منتظر کودتای اینها بود. آخرین حرکتی که کردند در اطراف دانشگاه تهران، صرفا به دستور هایزر بود که گفت نیامدهام برای هواخوری. من میخواهم فرماندهی اینجا را به عهده بگیرم. این همه کشته در یک روز در کوچه و پس کوچه و خیابانهای فرعی و اصلی میدان انقلاب به دستور او بود. تا شب نزدیک هزار نفر در یک منطقه کوجک شهید شدند. آمریکا حامی انقلاب بود؟ کدام کشور خارجی حامی انقلاب بود؟ شوروی مخالف بود، چین مخالف بود، من هیچ کشور و زمامدار هیچ کشوری را ندیدم که تلویحا از انقلاب اسلامی حمایت کرده باشد. فهد ولیعهد عربستان بود، امیر کویت و دیگران، تلفنی با شاه مذاکره کردند و از او حمایت کردند. دست ما خالی خالی بود، الان هم خالی است، منتهی در دست خالی، یک چیزی میگذارند نه در دست پُر. اگر کسی از ما حمایت میکرد غرور به ما دست میداد و نیازی به حمایت خدا نمی دیدیم. حالا هم دستمان خالی است، مردم ایران باید برای طول عمر ترامپ نذر کنند و برای ادامه عمرش واقعا صدقه بدهند. چرا؟ این اولین بار است که من دارم این ادعا را میکنم. علتش این است که به ما هر کس گفت با آمریکا مذاکره کنید گفتیم نه، چون آمریکا را میشناختیم اما به توصیه بعضی از سران کشورهای دوست و بعضی عناصر داخلی رفتیم مذاکره کردیم، ولی این آقا زد زیر همه چیز یعنی آن نظر حضرت امام و مقام معظم رهبری که آمریکاییها قابل اعتماد نیستند جا افتاد. چیزی که شورای امنیت مملکت و سازمان ملل تصویب کرده بودند را ترامپ ملغی کرد. سوال این است: شما که میگویید ایرانیها مذاکره کنند، فرض کنید مذاکره کردیم و فرض کنید به توافق هم رسیدیم، فرض کنید به تصویب نهایی هم رسید، از کجا معلوم است فردا که انتخابات شد و عنصر دیگری در آمریکا زمام امور را به دست گرفت، این توافق را هوا نکند.
آزمایشی که شده را دیگر نباید تکرار کنیم. ما آمریکاییها را شناختیم و آمریکا ترامپ است. ترامپ نماد آمریکای امروز است نه دیگران که میخندند. همین شخص که فریاد میزند و حتی به خبرنگاران خودشان هم توهین میکند و فحش میدهد، این آمریکای امروز است. مردم ما باید آمریکا را از قیافه ترامپ بشناسند نه از لبخند کارتر. از یک جهت خوب شد که مردمی که هنوز باور نمیکردند ماهیت آمریکا را خوب شناختند.
به روز ورود امام برسیم. شما جزو آن هیئت استقبال بودید. خاطرهای از آن روز دارید؟ امام چند ساعتی گم شده بودند؟
بشارتی: بله من از اعضای هیئت استقبال بودم.
فکر میکردید امام برگردند؟
بشارتی: بله، شیرازیها میگویند در شهریور ماه، دیوار باغ هم شیرین میشود، چون همه میوهها تا شهریور میرسند. دیگر دنیا، مردم روستایی، شهری، عالم، عابد و بازاری، همه میفهمیدند که شاهی در کار نیست بنابراین عظمت آن روز به قدری زیاد است که اگر بخواهم خاطره نقل کنم، یک چیز تکراری است. واقعا دریا رفتید با قایق که با یک موج تکان میخورد، انسان دل در دلش نمیماند، آنجا اگر آدم برود عظمت خدا و کوچکی خودش را میفهمد. در مرکز مردم طوفانی و طوفنده، انسان قرار بگیرد، صف طولانی که به استقبال حضرت امام آمدند از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا ۲۰ کیلومتر و مردمی که دارند میروند بهشت زهرا تا اولین سخنرانی امام را استماع کنند. آن روز، روزی نبود که انسان به خودش فکر کند. با فاصله کمی روبهروی جایگاه حضرت امام، به اصطلاح مراقب اوضاع بودیم، چون خیلی زود مسلح شدیم و آن روز هم ما مسلح بودیم. اما در مورد اینکه چند ساعت امام گم شده بودند، این را آقای ناطق برای من نقل کرد و میگفت وقتی که مردم رفتند هلیکوپتر آمد امام را ببرد، مردم چسبیدند و نگذاشتند پیاده شود، برای همین در اطراف فرودگاه میچرخید و مواظب ماشینی بود که امام در آن سوار است. عدهای خیال میکردند امام سوار هلی کوپتر شد و رفت.
چه افرادی در هلیکوپتر بودند؟
بشارتی: سرگردی به نام «سیدین» خلبان هلی کوپتر بود. از نیروهای هوانیروز بود.
هدفش چه بود؟
بشارتی: آن بلیزری که امام را برد آقای رفیق دوست رانندهاش بود، موتور سوزاند. بالاخره این همه آدم چسبیده بود به آن و نتوانست حرکت کند. هلی کوپتر چند دور، اطراف بهشت زهرا زد و سپس نشست و امام را سوار کرد و آقای ناطق را که عبا و عمامه نداشت. وقتی هلی کوپتر بلند شد، سرگرد سیدین گفت کجا بروم؟ حاج احمد آقا گفت کجا برویم؟ آقای ناطق گفت برویم منزل آقای ثقفی. خلبان گفت هلی کوپتر را کجا ببرم؟ آقای ناطق گفت بیمارستان هزار تخت خوابی، چون صبح زود ماشین را آن نزدیک پارک کرده بودم. مردم نمیدانستند داخل هلیکوپتر چه کسی است. وقتی دیدند امام هست خیلی جیغ و داد زدند و صلوات فرستادند. من پریدم بیرون و ماشینم را آوردم و امام را به همراه حاج احمد آقا سوار کردم. شهر سوت و کور بود. هیچ خبری نبود و برای امام خیلی عجیب بود که همه رفته اند بهشت زهرا. منزل ثقفی کجا بود؟ بهار. کسی آنجا نبود تا آدرس بپرسیم، اسمها عوض شده بود، بالاخره پیدا کردیم. درب خانه را زدم، پیرزنی درب را باز کرد، آنطور که نقل کردند وقتی امام را دید غش کرد. امام رفتند آنجا و درب را بستند و گفتند چایی بیاورید. چایی درست کردند و بعد نماز ظهر خواندند و ناهار خوردند و خوابیبدند. آرامش را ببینید، گفتند درب را ببندید، تلفنها را قطع کنید و به هیچ کس اطلاع ندهید، خلاصه که امام آرام آرام خوابیدند. نماز مغرب و عشا را که امام خواندند گفتند حالا میتوانید اطلاع بدهید. به شهید بهشتی زنگ زدیم، گفتند کجا هستید که دل در دل ما نیست. گفتیم نگران نباشید، آدرس دادیم که دو ماشین از مدرسه رفاه آمدند. شب که تاریک شده بود امام را بردند مدرسه رفاه. این هم ماجرای گم شدن ۵ الی ۶ ساعته امام بود.
در مدرسه رفاه چه اتفاقاتی افتاد؟ در روزهای ابتدایی انقلاب، یک سری از سران دربار و سران پهلوی را به تدریج آنجا میآوردند. آقای غفاری نقل کرده که سه روز ایشان نخوابیده بودند و به نوعی فرمانده کل قوا در تهران بودند. شما که خاطرتان هست؟
بشارتی: من خودم آنجا بودم ـ نمیگویم به قول فلانی ـ از من بپرسید. امام ۱۲ بهمن به تهران آمدند و تا ۲۲ بهمن خبری نبود یعنی فرمانده کل قوایی در کار نبود. مردم صبح میآمدند، ملاقات میکردند، ظهر میشد میرفتند خانههایشان. عصر هم گروه دیگری میآمدند. همین طور ادامه داشت که دیگر دولت موقت تشکیل شد و آقای مهندس بازرگان به نخست وزیری منصوب شد و حکم را هم مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی خواندند و تظاهرات با آمدن حضرت امام فشردهتر و جدیتر و پیوستهتر شد. مردم همه روزه میآمدند تا ۱۹ بهمن که همافران، اظهار همبستگی کردند و گفتند ما زیر نظر شماییم ـ اعلام بی طرفی ارتش برای ۲۱ بهمن است ـ این موضوع کمر ارتش شاه را شکست، هر چه تلاش کردند که شاه را بیاورند دیدند نمیشود. درجات بالای ارتش هم نتوانستند تکذیب کنند. هر چه بیشتر میگذشت صف تظاهر کنندگان، فشردهتر و پیوستهتر و جدیتر می شد. از روز اعلام بیعت ارتش با حضرت امام، همه میدانستند که دیگر چیزی از شاه نمانده است. ۲۱ بهمن، سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران دستگیر شد. او را که شب آوردند در تلویزیون، دیگر هر کس هم از ارتشیها باور نداشت باور کرد، وگرنه مردم میدانستند که فرماندار کل نظامی تهران را دستگیر کردند و در تلویزیون معذرت خواهی میکند.
اعدام شد؟
بشارتی: بله، فلان کس مُرد، فلان کس در تیراندازی متقابل کشته شد، فلان سپهبد در تانکش در محاصره قرار گرفت و دستگیر شد. من خودم در آن زمان و مکان بودم و اولین بازجویی انقلاب اسلامی را بنده کردم، چون هم حقوق خوانده بودم و هم بلد بودم بازجویی کنم و لذا اغلب اینها را بازجویی کردم.
چه کسانی بودند؟
بشارتی: از جمله افرادی که خیلی مشهور است دکتر تهرانی سربازجوی معروف ساواک که اگر به او میگفتند کلاه بیاور، سر را از روی ناف میبرید میآورد. در اسرائیل هم دوره دیده بود و آدم بسیار خطرناکی بود. سپهبد کیخواه، سپهبدی بود که در ساواک کار میکرد، خیلی دیگر از همان بازجویان مانند استوار مومنی و افتخاری و اینهایی که پدر ما را در سلولها و زندان در آورده بودند. کاش کسی حتی یک تلنگری به اینها زده بود، هرگز.
من یک خاطره بگویم شاید خیلیها نشنیده باشند. من در اتاقم نشسته بودم، دیدم دکتر تهرانی را به اتاقم آوردند. من بلند شدم و آمدم از پشت میز و گفتم دکتر من را میشناسی؟ به خدا تو بیشتر از هزار شلاق به من زدی اما من تو را بخشیدم. پیروزی انقلاب اسلامی موجب شد که بگویم «گذشتهها گذشته». گفتم ناخن ما را کشیده بودند و پانسمان نکرده بودند، عفونت به خون زده بود و ضربان قلب ما به ۱۸۰ رسیده بود، به امام بزرگوار ـ که به قول سهیل محمودی که بیان کرد شما نه مثل دماوند؛ او به مثل شماست ـ گفتم: آقا ما اوایل سپاه، آبگوشت هم گیرمان نمیآمد، اما من گفتم از بیرون تهران برای این ها چلوکباب برگ آوردند ـ چون اسیر توست با اسیر مدارا کن ـ خدا شاهد است کسی تلنگر به این ها نزد. گفتم مردم حقی دارند که به من ارتباطی ندارد اما اینها در تاریخ میماند که عزت و کرامت انقلاب اسلامی را آدم در زمانی نشان بدهد که هنوز صف شهدای ما طولانی بود، خون اینها روی زمین بود و هنوز این وضعیت ادامه داشت. این روزهای اول انقلاب، هر روزش یک سال بود، چون اینقدر گسسته بود خبرها.
یکی از دادگاههایی که خیلی جنجالی شد و روی آن مانور میدهند دادگاه هویداست و اینکه میگویند چرا هویدا اعدام شد. مشی خلخالی را قبول داشتید؟
بشارتی: خلخالی حکم زمان را یدک میکشید. خلخالی یک عنصری بود برای ایام خاص که وجودش مغتنم بود. خیلی خدمت کرد. آدم شلوغی بود، اصولا مجموع افرادی که اعدام کردند شاید به ۶۰ نفر نمیرسد. اما به اندازه ۶۰ هزار نفر صدا کرد، از او واقعا میترسیدند. یک رعبی در دل ضد انقلاب و ارتشیهای مخالف ایجاد کرد که خیلی تغییر کردند آنها. اگر امروز خلخالی بود منزوی بود، چون مشی او برای آن روزها خوب بود؛ نه برای امروز. خلخالی را این طوری باید شناخت.
یعنی کارهایش را تایید میکنید؟
بشارتی: کاری که در آن مقطع کرد حتما تایید میکنم. چون حکم امام را داشت، باور نمیکردم حکم اجتهاد هم دارد. حکمش را نشانم داد بنابراین آن زمان کاری که کرد مگر کسی باورش میشد؟ من خودم که جزو فرماندهی سپاه و مسئول اطلاعات تحقیقات کشور بودم در کیسه خواب پشت میزم در دفتر می خوابیدم.
بعدا متوجه نشدید هویدا را چه کسی اعدام کرد؟
بشارتی: آقای هویدا مفسد بود، مفسد فی الارض که محاکمه ندارد! سیزده سال مملکت را به سوی ورطه نیستی کشاند. دقت کنید من از قول خودم نقل نمیکنم، از قول فریده دیبا نقل میکنم، صفحه ۳۰۴ کتاب «دخترم فرح» نوشته خانم فریده دیبا. او می نویسد آقای امیرعباس هویدا اوقات خود را با مشتی افراد هم جنسباز میگذرانید و سرجمع روزی دو ساعت در نخست وزیری نبود. یک چنین عنصری، مفسد فی الارض بود.
چالشی هست سر این که هویدا را چه کسی اعدام کرد، چرا؟ اگر مفسد فی الارض بوده به هر حال حکم اعدامش قطعی بوده.
بشارتی: محاکمه شد، حکم اعدام را قاضی صادر کرد. او را پشت بام کشتند. سران دیگر را هم همین طور. نصیری را پشت بام مدرسه رفاه کشتند؛ وقتی حکم مفسد فی الارض بودنش صادر شد.
چرا کسی اعدام هویدا را گردن نمیگیرد؟
بشارتی: من نمیدانم چه کسی اعدام کرده. من اگر بودم گردن میگرفتم، افتخار هم میکردم. یک آدمی که کشور را به نابودی کشاند و یک تعدادی از رجال؛ اعم از وزیر و ژنرالهای ارتش را بهایی میکرد. بعد هم او به فساد جنسی متهم بود.
اقای خلخالی در مباحثات، چیزی نگفتند؟
بشارتی: من نپرسیدم. اینقدر سوال و حرف داشتیم که این را نشد بپرسم و الا اگر من کرده بودم میگفتم.
هویدا میگفت میخواهم خاطرات ۲۵ ساله را بنویسم.
بشارتی: از مرگ میترسید. تصورش این بود که اروپاییها با دولتمردان انقلاب به تفاهم میرسند و او نجات پیدا میکند. هویدا بی سواد بود، خود فرح نوشته که هویدا اصلا ایرانی الاصل هم نبود. او عرب بود، وقتی پیش ما میآمد یا عربی یا با فرانسه گزارش به من و شاه میداد یا به انگلیسی. اصلا فارسی درست بلد نبود. فرح ادعا میکند. ما نمیگوییم. یک آدمی که نسل اندر نسل بهایی بود و فاسد و مفسد.
بنی صدر در اسفند سال ۵۷ ده جلسه کلاس آموزش اقتصاد اسلامی میگذارد. در موردش چیزی شنیدید؟
بشارتی: شنیدم که برای ایجاد محبوبیت در جامعه، یک کلاسهایی میگذاشته و برای آینده، خودش را گرم میکرده و مشق رئیس جمهوری را میدیده است. آن موقع برای اینکه رای مردم را بگیرد، اما چند جلسه بوده را اطلاع ندارم.
چرا بنی صدر از چرخه انقلاب حذف شد؟
بشارتی: چرا بنی صدر خودش را از انقلاب جدا کرد؟ دو دلیل دارد ـ من دارم جلد دوم همگام با انقلاب اسلامی و حوادث سال ۵۹ را مینویسم ـ بخش اعظم این موضوع به عملکرد بنی صدر برمی گردد. در خاطراتش هست که عضو جبهه ملی بود، اما چون خودرأی و مستبد بود، هر جا میرفت بیرونش میکردند، بعد هم برای ادامه تحصیل رفت فرانسه، آنجا هم در هیچ انجمنی راهش نمیدادند. الان که در فرانسه هست، یک روزنامهای در میآورد به نام انقلاب اسلامی در تبعید. آدم خودخواه و خودشیفته که به قول خودش در دو سه جا از خاطراتش نوشته در تمام خانه ما همه آنتی آخوند هستیم. دو تا عکس از ایشان و خانمش هست که بی حجاب است، میگوید من نمیتوانم به خانمم بگویم اگر مهمان دارم حتما فلان لباس را بپوش، به خودش مربوط است. وی با ساخت و پاخت؛ نه با فریب مردم، رای آورد و شد اولین رئیس جمهور مملکت. بعد رفت با منافقین ساخت و پاخت کرد.
حضرت امام با اجباری شدن حجاب موافق بودند؟
بشارتی: اجباری نیست. آیه ۳۰ و ۳۱ سوره مبارکه نور در مورد حجاب است، مشخص میکند که زن می تواند جلوی چه کسانی بی حجاب باشد. اجباری کردن نیست مثل اینکه بگوید امام، نماز را اجباری کند، جزو اعتقادات و باورهای نظری است، این حکم است.
اما به لحاظ قانون، اگر کسی نماز نخواند، او را زندانی نمی کنند، کسی روزه نگیرد زندانی نمی کنند. خود امام با وضع قانون حجاب اجباری موافق بود؟
بشارتی: حتما موافق بود. امام به عنوان فقیه به مبانی اسلامی، آگاهی دارد، در یک مورد هم که از صحبتهای امام دیدم فرمودند که دیگر خانمها باید حجاب اسلامی را رعایت کنند.
در مورد فرزند مرحوم طالقانی که گفته شد شما دستور بازداشتش را دادید درست است؟
بشارتی: بله این برای دوران وزارت کشور نیست. این برای فرماندهی سپاه است که من مسئول اطلاعات بودم، چون ایشان متهم بود که تعدادی از کسانی که بر اثر تغییر ایدئولوژی منافقین، حکم مرکزیت را نپذیرفتند و کماکان نماز میخواندند را کشته و آتش زده است. دستور دادیم ایشان را دستگیر کنند تا ببینیم موضوع چه بوده است.
چقدر از شعارهای انقلاب محقق شده است؟
بشارتی: عمدهاش محقق شده است.
اگر امروز برگردیم سال ۵۷ شما همین مسیر را میروید و همین فعالیتها را طی میکنید؟
بشارتی: با قدرت و اعتقاد بیشتر. من یک چیزی بگویم، اگر چه ممکن است ارتباط مستقیمی نداشته باشد؛ در حالی که دارد. در سال ۵ هجری جنگ خندق پیش آمد، پیامبر اسلام دستور دادند اطراف مدینه خندق کندند که مکیها متعرض نشوند. برای هر چند نفر یک خط با خاکستر کشیدند گفتند باید بکنید به این عمق، بعد یک گروهی که مشغول کندن بخشی از خندق بودند به صخره خوردند. کارگران به سرگروه گفتند میخواهی از کنار این سنگ بکنیم و جلو برویم. سرگروه گفت من دوست ندارم از مسیری که پیامبر برای ما کشیده منحرف بشویم. برویم خود پیامبر را بیاوریم. پیامبر را آوردند و مشکل را گفتند. پیامبر فرمود: پتکت را بده، اولین پتک را زدند و سپس فرمودند تسخیر تمام قلعهها و کاخهای ساسانیان را دیدم، دومین پتک را زدند و فرمودند تمام قتلهای رومیان را دیدم که به دست شما اتفاق افتاده است. پس از سومین پتک، گفتند تمام کشورهای شمال آفریقا خُرد شد و همینطور ادامه دادند. یکی از منافقینی که در جمع بود گفت: این ها را ببین که دارند از ترس مکیها دور شهرشان را خندق میکنند. خواب تسخیر از روز جنگ خندق که در سال ۵ هجری اتفاق افتاد تا تسخیر ایران در جنگ قادسیه که در ۱۴ هجری اتفاق افتاد، ۹ سال طول کشید. من به شما میگویم شما زنده و من مرده، آدرس قبرم را در بهشت زهرا میدهم، ده سال به من فرصت بدهید، اگر یکی از بهترین کشورهای دنیا نشدیم. هم از نظر اقتصادی و هم اجتماعی و هم سیاسی که مردم برای فراگیری علم بروند فارسی یاد بگیرند. ما داریم پیوند کبد میکنیم، ما داریم پیوند شبکیه چشم میکنیم، ما داریم قلب را مثل لاستیک زاپاس عوض میکنیم، موشک نقطه زن میسازیم، داریم هواپیمای تاپ سکرت کوثر میسازیم، جنگنده بمب افکن هلی کوپتر میسازیم. هلی کوپتر تکنولوژی فوق بالا دارد، هایتک است، ما داریم زیردریایی میسازیم، ما در نانو در سلولهای بنیادین در دنیا جزو ده کشور اولیم، جوانانمان میروند در المپیادهای بین المللی و طلا و نقره و برنز میآورند. زمان شاه کجا بود این ها؟ ما در تولید علم در ۲۲۰ کشور دنیا یا شانزدهم یا هفدهم هستیم. گاهی اوقات ترکیه میزند جلو میشود ۱۶ گاهی اوقات ما میشویم. شاه از نظر علمی کجا بود؟ پیکان را درست کرد؟ علما و دانشمندان کجا بودند؟ این دانشمندانی که از دانشگاهها برخواستند کجا بودند؟ از ترس دانشگاه و دانشجویان، شاه دو سه سال دانشجوی پزشکی نگرفت. رفتند از هند و فیلیپین دکتر آوردند فرستادند روستا. یک مترجم کنارش بود که درد بیمار را برای دکتر ترجمه کند. مسخره نیست کشور دارا و امیرکبیر و کشور تمدن و چند هزار سال تاریخ. الان شما میبینید دانشمندان و پزشکان ما هیچ چیزی کمتر از پزشکان خارج ندارند؛ در حالی که من خودم برای مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی ویزای انگلیس گرفتم که بروند برای معالجه چشم. الان از کشورهای مختلف به ایران میآیند. این افتخار نیست؟ سالی که نکوست از بهارش پیداست.
این کشوری که الان داریم میگوییم خیال نکنید ما تعصب داریم، من میدانم برای پیامبر سه سال در شعب ابی طالب غذا نبود، امکانات نبود، شبها سرما و روزها از گرما آرامش نداشتند، ولی بعد دیدید در قادسیه کل مسلمانها ۳ هزار نفر بودند و در مقابل لشکر ۷۰۰ هزار نفره، مسلط شدند. بگذارید یک مدتی بگذرد، این ترامپ اگر از مسیر خودش برنگشت. اینها فریاد نابودی خودشان را میکشند، میدانند کار از دستشان خارج شده، میدانند از سالی که انقلاب به پیروزی رسید شمارش معکوس نابودی قدرتها و ابر قدرتها شروع شده، اینها از این ناراحتند. الان میگوییم دلار شده اینقدر. کتابی به نام ظهور و سقوط رایش هست که میگوید بعد از جنگ جهانی ـ که از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ به مدت شش سال ادامه پیدا کرد ـ یک گونی پر از مارک میبردیم و یک کیلو سیب زمینی میخریدیم. حالا ببینید آلمان در دنیا چه کار میکند. ما که بعد جنگ هشت ساله این کارها را نکردیم. گونی را پر از اسکناس نکردیم تا سیب زمینی و پیاز بخریم، همه چیز طبیعی بود. مردم ما بزرگ و بزرگوار و آگاه و سیاسی هستند، سر این ملت نمیشود کلاه بگذارید، عقربه زمان به عقب برنمیگردد، ما مسیر استقلال را طی کردیم و تا رسیدن به قله، فاصله زیادی نیست.
مردم بعد از گذشت این همه سال از انقلاب، الان گله مندند. اول میخواستم بپرسم اولا انقلاب چقدر مبنای اقتصادی داشت؟ چقدر انقلابیون به خاطر اقتصاد انقلاب کردند؟ دوم این که میخواستم بپرسم چه طور میشود مردمی که در زمان جنگ حاضر بودند طلا بدهند، نان و چای شیرین بخورند، الان دلار میخرند و در خانهشان میگذارند؟ این اعتمادی که بود الان در مردم کمتر شده است. با این موافقید؟ چه اتفاقی افتاده؟ آیا عملکرد این چند سال در حکومت و دولتهای بعد از انقلاب عملکرد درستی بوده؟ شما تایید میکنید؟
بشارتی: یک سوال است، اما چند جواب دارد. سوال اولش این است که ما قول ندادیم که برای مردم خانه بسازیم. استقلال آزادی جمهوری اسلامی. ما دنبال استقلال کشور بودیم، اگر کشور به استقلال میرسید اتوماتیک همه چیزها مقدور میشد. دوم ما در بعد از پیروزی انقلاب، مسیر انقلاب را اتوبان ندیدیم، پر از دستانداز و پر از گردنه برف گیر. ما توانستیم این خودروی انقلاب را از سختترین مسیرها عبور بدهیم که از مستقلترین کشورهای عالم هستیم. عملکرد بد من، روی مردم اثر بد گذاشته است، یکی از عواملی که مردم، یک ذره خشمگین هستند از روی دست من و امثال من است ولی به خدا و پیامبر، شاید من اولین کسی بودم که فیش حقوقم را فرستادم برای آقا. من ۵۰ سال خدمت کردم، ۵ سال زندان بودم، ۴ سال نماینده بودم و عضو هیئت رئیسه، ده سال قائم مقام وزارت خارجه بودم و به صد کشور دنیا رفتم و زانو به زانو نشستم و با زمامداران مهم دنیا بحث کردم. من ۴ سال وزیر کشور بودم با دکترا و با این همه سابقه، باید چقدر حقوق بگیرم؟ شما بگویید من که ۶ میلیون و نیم حقوق میگیرم میتوانم خودرو وارد کنم،؟ چون ۴۰ درصد معلولیت دارم عارم میشود. من میتوانم زمین بگیرم، عارم میشود. من میتوانستم وام بگیرم اما این کار را نکردم. ما نوکر این مردم هستیم، مخلص انقلاب هستیم. خودمان را ندیدیم، ولی مردم وقتی عملکرد بعضیها را میبینند و رقم داراییشان که کله آدم سوت میکشد ناراحت می شوند. بعد هم اینکه، مردم واقعا آزادند، گویا ما نمیخواهیم باور کنیم که در این دوران، مردم درآمد دارند و کسب و کار دارند و آزاد هستند که خرج کنند. میگوید من میخواهم دلار بخرم. البته باید به دولت کمک کنیم و مقررات را رعایت کنیم. آنهایی که در این شرایط سکه میخرند خلاف است، چون دولت ممنوع کرده، ولی این تجارتی که میکنند مردم تا حد زیادی آزادند. به من میگویند در مورد بی کفایتی دولت در مورد گوجه فرنگی نظر بده. در فراوانی، کسی یقه دولت را نمیگیرد که چرا گوجه فرنگی ارزان است. انقلاب ما جهانی است، دولت ابر قدرت آمریکا مانده با ما چه طور رفتار کند، این بزرگترین سند افتخار ابدی انقلاب اسلامی است که آمریکاییها میگویند ما هیچ طرحی برای حمله به ایران نداریم. چون میدانند نمیتوانند ایران را شکست بدهند. اینها افتخار نیستند؟ چون ما بودیم که اولین بار شکست را به آمریکاییها در لبنان و سوریه و عراق تحمیل کردیم. الان میبینید ۸ کشور متحد شدند علیه مردم یمن.
یکی از دستاوردهای انقلاب نباید حکومت عادلانه باشد؟ واقعا عدالت اتفاق میافتد؟
بشارتی: عدالت نسبی است. این طور نیست که خانه صد متری بسازیم با زیربنا و فرش مساوی و نمای مساوی. این طور نیست. اصلا معنی عدالت را عدهای فراموش کردند. ما کارخانه تولید ساختمان نصب بکنیم، مواد اولیه از آن ور ساختمان همه یک اندازه یک طرح؟ خب نمیشود. بخشی از آن به مردم مربوط میشود که درآمدشان بالا برود. مثلا زمان شاه پول در دست مردم نبود، حالا در دست مردم است و عدهای سوء استفاده میکنند. علتش آزادی و همچنین خوی یک عدهای است.
گفتند شما در زمان مسئولیت خود در وزارت کشور، آیین نامه تعیین مصادیق البسه و آرایشهای غیرمجاز را در تهدید آزادیهای فردی شهروندان تصویب کردید؟
بشارتی: نه نخستین باراست که به گوشم میخورد.
یک موردی گفتند یک مقدار شاید شما را ناراحت بکند. گفتند شما در حوزه نقض حقوق بشر یک سری کارهایی کردید مخصوصا در حوزه بحث در هیئت بررسی شایعه شکنجهها. یک سری در بازجوییها اینها را شما توصیه کردید به بحث شکنجه. چه قدر صحت دارد؟
بشارتی: نماینده مجلس بودیم و کارمان تهران بود. قنات در جهرم که ۱۱۲۰ کیلومتر از تهران فاصله دارد به من چه ارتباطی دارد؟ به کرات در جاهای مختلف تکذیب کردیم، هیچ کس در جهرم نمیگوید فلانی بوده. آن موقع تهران بودیم. به کلی تکذیب میکنم.
زمان مرحوم هاشمی رفسنجانی که شما وزارت کشور بودید میگویند از آن زمان اشرافی گری وارد حکومت میشود. چقدر این را قبول دارید؟ آن دوران، دوران توسعه شد و یک مقدار فاصله طبقاتی زیاد شد. شاید یکی از دلایلش این بود که بودجهها رفت به سمت بودجههای عمرانی توسعه و سدسازی و به هزینه برای حوزههای رفاهی مردم کمک شد. این را تببین کنید.
بشارتی: یعنی معنیش این است که رفاه طلبی پشت در ایستاده بود تا دولت آقای هاشمی رای گرفت و یکباره درب باز شد و همه آمدند و رفاه طلب شدند؟ این درست نیست. رفاه طلبی یک بیماری است که کم کم ویروسش پراکنده شده و افراد مبتلا میشوند. نه آقای هاشمی مقصر است نه بی تقصیر است. برای اینکه روال و روندی بود که خواه و ناخواه به کشور بار شد. هاشمی هم اگر رئیس جمهور نبود این اتفاق میافتاد. مرحوم هاشمی بعد از جنگ، دولت را تشکیل دادند، کشور باید ساخته میشد بنابراین ما حداقل ۲۰ تا شهر بود که باید دوباره میساختیم. همچنین شهرهایی که نزدیک جبهه نبودند، اما به دلیل بافت فرسوده فراوان و هم به دلیل اینکه موشک خورده بودند. خب باید بخش زیادی از بودجه کشور، بودجه هزینه میشد. بودجه دو قسمت است: جاری و عمرانی. جاری حقوق و مزایا است؛ آب، برق، تلفن، گاز و چیزهای مصرفی است، اما عمرانی این است که سالن و ساختمان بسازیم، جاده و راه آهن و فرودگاه بسازیم. باید ما یک کشور را که یک سالن در هیچ استانی نداشت را میساختیم. افتاد به دوران هاشمی. تبعا وقتی یک شرکت میآید که برای شما سالن بسازد، اشتغال ایجاد میکند، اشتغال که ایجاد کرد در کنارش سوءاستفاده هم هست. هر جا که فرشتهای است دیوی با اوست، این امر اجتناب ناپذیری است، ما که حکومت امام زمان نیستیم.
معتقدید مرحوم هاشمی در اواخر عمرشان از رهبری و ولایت فقیه فاصله گرفتند؟
بشارتی: بعید میدانم. البته دو فکر و اندیشه بود. مقام معظم رهبری را در نظر بگیرید که در حکم انتصابشان برای رئیس جمهور نوشتند فقیه مجاهد برای آیت الله هاشمی. اواخر یک خرده اختلاف نظر داشتند ولی خود هاشمی گفت عشق من آقاست.
جان مطلب این است: انقلاب چه چیزی را از پهلوی تحویل گرفت و چه کار کرد و آینده این انقلاب چه هست؟
بشارتی: انقلاب یک کشور ویران شدهای تحویل گرفت. کشور وابسته که ما از سوزن و نخ وابسته بودیم تا اقتصاد کلانش. الان در ۸۰ درصد از مسائل، ما خودکفا هستیم. انقلاب اسلامی کشور ویرانهای تحویل گرفت، ولی الان اتوبان، مترو قطار، هواپیما و فرودگاه در عمده شهرهای استانها داریم. انقلاب آمد ثروت را بین مردم توزیع کرد، در روستای ما جاده نبود، درمانگاه نبود، مدرسه درست و درمانی نبود، آب لوله کشی نبود، گاز نبود، برق نبود. انقلاب اسلامی همه اینها را در اختیار مردم قرار داده است. این افتخار بزرگ برای انقلاب اسلامی است که ده میلیون فارغالتحصیل داریم و ۴ میلیون دانشجو، این خیلی افتخار است. ما امروز زبانزد دنیا هستیم، ما امروز دوست در دنیا خیلی زیاد داریم. هوش و استعداد مردم بالا رفت؛ هم به دلیل آزادی که انقلاب داد و هم تغذیه. مردم نان خالی هم در روستاها نداشتند. گوشت و پروتین و ویتامین، در سراسر کشور توزیع شد. آیکیو هم رشد کرد، چون یک مقدارش با آموزش است و مقدار بیشترش تغذیه است. اگر روزی عقربه زمان به عقب برگردد، اگر با سرعت به انقلاب پیوستیم ،بنده با دو میپیوندم. چون در هیچ جا ما اشتباه نکردیم که بگوییم کاش انقلاب نکرده بودیم. ما هر کاری کردیم خودمان کردیم، از کسی آمار نداشتیم، کسی بالا سر نداشتیم. حتی قانونی که در مجلس نوشتیم، چه کسی دوره وزارت و وکالت و اطلاعات دیده بود؟ بنیانگذار اطلاعات بنده هستم، کجا دوره دیده بودم؟ با همان چیزی که در بازجویی یاد گرفتم اطلاعات را پایهگذاری کردم. این افتخار نیست؟ ما هر کاری کردیم درست یا غلط، خودمان کردیم. شاه آخر سر گفته بود این انقلاب سفید کاش نمیشد، چون واقعا هیچ کدام از بندهای لوایح شش گانه به درد بخور نبود. این که به شما گفتم، دوره بحرانی اقتصادی، تمام شدنی است.
چیزی نیست که بخواهید از آن ابراز پشیمانی کنید؟
بشارتی: آن روزی که دانشجویان رفتند لانه جاسوسی را گرفتند، باید زودتر میگرفتند. ما خیلی از طرحهای ویرانگی آمریکا را خنثی میکردیم.
به نقل از مرحوم مهدوی کنی گفته شده که امام موافق نبودند؟
بشارتی: امام فرمودند این انقلاب مهمتر از انقلاب اول بود.