تیتر امروز

هشدار فرمانده ارتش به تل‌آویو پس از حادثه اصفهان/ واکنش بلینکن/ شعار مرگ بر اسرائیل و آمریکا پس از نمازجمعه
تنش میان ایران و اسرائیل پس از حمله تروریستی دمشق

هشدار فرمانده ارتش به تل‌آویو پس از حادثه اصفهان/ واکنش بلینکن/ شعار مرگ بر اسرائیل و آمریکا پس از نمازجمعه

بعد از حمله تروریستی روز ۱۳ فروردین رژیم اسرائیل به کنسولگری ایران در سوریه، که باعث شهادت چند فرمانده سپاه شد، ایران شنبه شب ۲۵ فروردین‌ماه حملات گسترده پهپادی و موشکی خود را به اسرائیل انجام...
به ما رعایا ربطی ندارد، شما بکنید!
افاضات اضافه

به ما رعایا ربطی ندارد، شما بکنید!

در هفته‌ای که گذشت، عوام‌الملک به مسایل مهم و حساسی چون موی نسوان پرداخته و درباره حوادث اخیر در کشور گفته ما عوام، رعیتی بیش نیستیم و نباید این را فراموش کنیم.
بررسی یک تجربه تلخ؛ سازمان مجاهدین خلق ایران / قسمت دوم

چگونه سازمان سر از جنگ مسلحانه علیه انقلاب در آورد؟

سازمان مجاهدین خلق در مقطع پیروزی انقلاب این واقعیت را پذیرفته بود که انقلاب با رهبری امام به پیروزی رسید و سازمان نقشی در هدایت و رهبری توده‌های مردم نداشت. اما در عین حال نمی‌خواست بپذیرد که این رهبری که در جریان انقلاب به صورت طبیعی برای امام تثبیت شد، حق امام است بلکه سازمان را مستحق رهبری انقلاب می‌دانست.

کد خبر: ۵۶۶۵
۱۸:۳۱ - ۰۷ مرداد ۱۳۹۷

دیدارنیوز - پیشتر قسمت اول بررسی تجربه تلخ سازمان مجاهدین خلق را در دیدارنیوز منتشر کردیم. اینک قسمت دوم این میزگرد را پیش رو دارید. در این نشست، قاسم تبریزی پژوهشگر تاریخ معاصر و علی شکوهی روزنامه‌نگار و سردبیر دیدارنیوز حضور دارند. قسمت سوم و آخر این نشست را هم در روزهای آینده منتشر خواهیم کرد.  

چگونه سازمان سر از جنگ مسلحانه علیه انقلاب در آورد؟
شکوهی: در مقطع پیروزی انقلاب رهبران سازمان داخل زندان بودند و بقیه افراد هم تشکیلاتی نداشتند که نقشی در پیروزی انقلاب داشته باشند.مشی سازمان هم مسلحانه بوده و همانطور که امام به آنها گفته بود شما از طریق مسلحانه به جایی نخواهید رسید و مردم با این شیوه به شما نمی‌پیوندند، در نتیجه مشی سازمان نمی‌توانست منجر به ظهور حرکت وسیع مردمی شود. قدرت بسیج توده‌‌ها را نیز نداشتند و فقط روحانیت انقلابی و مجموعه‌ای که تا دورافتاده ترین روستا‌های کشور سازماندهی داشت، می‌توانست توده‌ها را بسیج کند. اگر به مقطع پیروزی انقلاب نگاهی بیندازیم، رهبران سازمان به برکت پیروزی انقلاب از زندان آزاد می‌شوند. در روز های اول پیروزی انقلاب حتی از اسم سازمان مجاهدین خلق هم استفاده نکردند زیرا امکانات آن را نداشتند و «جنبش ملی مجاهدین» با راه‌اندازی  و با عضوگیری وسیع با تکیه بر پیشینه مبارزاتی در دستور کار قرار می‌گیرد. بعدها در ائتلاف‌های سیاسی و دیگر فعالیت‌های خود از عنوان سازمان مجاهدین خلق رسماً استفاده کردند.
 
اگر اجازه دهید درباره مقطع بعد از انقلاب تا مقطعی که سازمان مجاهدین به سمت جنگ مسلحانه می‌رود یعنی تا سال 1360  و تحولات آن زمان صحبت کنیم و به این پرسش پاسخ دهیم که آیا واقعاً سازمان مجاهدین خلق می‌توانست به سمت جنگ مسلحانه نرود؟ و آیا عملکرد حکومت آن‌ها را به سمت جنگ مسلحانه سوق داد؟ و آیا اگر نوع برخورد برخی نیروهای سیاسی کشور با سازمان مجاهدین خلق متفاوت بود می‌توانستیم آن‌ها را به عنوان یک نیروی سیاسی در داخل کشور و درون نظام داشته باشیم؟

تبریزی: پیش از پرداختن به این مقطع، مسائلی را عرض کنم. با انحراف و شکست ایدئولوژیکی -سیاسی سازمان در سال 1355، جریانات اسلامی با مشی اطاعت از امام شروع شد و حتی کسانی که قبلاً با سازمان همکاری می‌کردند به این سمت سوق پیدا کردند. به تبع آن گروههای مختلف مانند گروه ابوذر و توحیدی صف و امثال آن شکل گرفت و این خود جریانی است که از درون، هیچ گونه خویشاوندی فکری و سیاسی با سازمان ندارد. در خاطره‌ای از احمد احمد گفته شده: در سال 43خدمت امام رفتیم برای کسب اجازه شروع مبارزات مسلحانه. اما امام این امر را بی فایده دانست و فرموند همین روش روحانیت مناسب است. احمد احمد می گوید ما حرف امام را گوش نکردیم و کار خود را انجام دادیم و در سال 55 متوجه شدیم حرف امام درست بوده است.
 
حرکت جریان خط امام به لحاظ فکری، سیاسی و ایدئولوژیک از سال 1342 قابل بررسی مستقل است. نویسندگان، وعاظ و فعالان سیاسی در این مقطع ترجمه و تألیفات زیادی را در معرفی اسلام، نفی مارکسیسم و مکاتب ضداسلامی، نفی رژیم شاه و غرب ارائه کردند. تا کنون چیزی حدود  700کتاب داریم که ساواک آن‌ها را به دلیل مذهبی بودن، ممنوعه اعلام کرده بود. نقش روحانیون، وعاظ، علما، هیئت‌های مذهبی طیف‌های مختلف جامعه که عمدتاً تکیه بر اسلام و دین دارند در حرکت درونی این جریان مؤثر بود. علی رغم اینکه برخی مساجد مثل مسجد هدایت و  مسجد الجواد بسته و حسینیه ارشاد تعطیل شد و انتشارات برخی ناشرین هم تعطیل شد و نویسندگان زیادی به زندان افتادند، اما مشی امام تا سال1348پایه‌های فکری را قوی کرد. امام با ارائه بحث ولایت فقیه در سال 1348- 49 در حقیقت جایگزین حکومت پهلوی را روشن کرد و اذعان داشت  که اسلام، دین حکومت است و باید حکومت کند و حاکمیت را حاکمیت قانون خدا مطرح کرد. امام طی این مدت خود را  از همکاری با کمونیست‌ها و جریانات دیگر بر حذر داشت. در حقیقت تکیه امام در بیانیه‌ها و اعلامیه‌ها جامعیت اسلام بود و در همان مقطع بحث جهاد اکبر و خود سازی را مطرح کرد.  این روند تا سال ۱۳۵۶ ادامه داشت. اولین جرقه‌ حرکت، با در گذشت دکتر علی شریعتی آغاز شد، در خرداد 1356 که البته بیشتر در محافل دانشجویی بود. قبل از آن هم تظاهراتی علیه رژیم در مسجد ارگ صورت گرفت. در اول آبان 1356هم‌زمان با شهادت حاج آقا مصطفی، عموم جامعه شروع  به حرکت کرد و در مساجد در کنار بزرگداشت حاج آقا مصطفی نام امام مطرح شد. آن زمان بود که رژیم متوجه قدرت اسلام و دین و موقعیت امام شد. انتشار مقاله استعمار سرخ و سیاه در تقابل با محبوبیت و جایگاه امام بود. اگر چه قبل از این مقاله، در روزنامه‌ای در مشهد، مقاله‌ای شبیه به آن و با همان مضمون چاپ شده بود و رژیم احساس کرد می‌تواند با انتشار این چنین مقالاتی به تخریب شخصیت امام بپردازند. در 17دی ماه -سالروز کشف حجاب- حدود 200زن در مشهد با حجاب کامل تظاهرات کردند که این اولین تظاهرات مستقل خانم‌ها در صحنه اجتماع بود که انعکاس خوبی در تحلیل‌های ساواک داشت. بین 17تا 19دی روند حرکت طلاب بسیار هوشمندانه بود. آ‌ن‌ها به خانه مراجع رفته و کسب تکلیف می‌کردند. علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و آیت‌الله محمدرضا گلپایگانی و میرزاهاشم آملی و محمد یزدی و میرزا حسین نوری همدانی سخنرانی کردند. در طول این سه روز حرکت، جمعیت افزایش یافت و علاوه بر طلاب، کسبه، کارمندان و فرهنگیان نیز به این مجموعه اضافه شدند. رژیم در ۱۹دی قتل عام شهر قم را انجام داد. خود قیام ۱۹ دی ابزار دیگری شد که در ۲۹بهمن ۵۶ تبریز قیام کند که مصادف با چهلم شهدای قم بود. حرکت تبریز پوسیدگی رژیم را نشان داد و اینکه در طول یک روز چگونه تبریز به صورت شهری جنگ‌زده درآمد. بعد از آن آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها حرکت مردم را جدی گرفتند و از فروردین شاهد فعال شدن آن‌ها و تغییراتی در سیستم ساواک بودیم. به خصوص شریف امامی را که استاد اعظم لژفراماسونری و البته خود شریک تمام فجایع و جرایم بود، به عنوان دولت آشتی ملی برای صحبت با امام انتخاب کردند. اما روند به گونه‌ای است که تا ۱۷ شهریور ۵۷ چهلم‌ها ادامه دارد. امام قدم به قدم راه‌ را نشان می‌داد و مشخص بود که این نهضت رهبری دارد که جریانات دیگر را در حرکت جا می‌گذارد. زمانی که انتقادها به سمت ارتش و دولت‌مردان بود، امام شاه و آمریکا را نشانه گرفت و شاه را دست‌نشانده آمریکا قلمداد کرد. به عبارتی امام رأس حکومت را هدف قرار داد. در روند حرکت ۱۷ شهریور  رژیم تلاش کرد همان اقدامات سرکوبگرانه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را تکرار کرده و و دوازده یا چهارده شهر را حکومت نظامی اعلام کردند. در عید فطر، جمعیتی عظیم در قیطریه نماز را اقامه کرده به سمت جنوب حرکت کردند و ابتکاری نیز در دل این حرکت انجام شد که آن دادن گل به ارتش و در نتیجه شکستن مقاومت ارتش بود.  البته رژیم در ۱۷ شهریور با قتل عام مردم تلاش کرد مانند ۱۵ خرداد رعب و وحشت به وجود آورند اما در عمل به بن‌بست رسید؛ یک نکته مهم که کمتر به آن توجه شده است.

 از طرف دیگر در امریکا بین وزارت امور خارجه، سازمان سیا و دفتر ریاست جمهوری اختلاف وجود داشت. بعدها کارتر بیان کرد سازمان سیا آن‌ها را فریب داد. سازمان سیا معتقد بود که این حرکت‌ها به جایی نمی‌رسد و زمانی  که لازم باشد ما کار خود را انجام می‌‌دهیم. وزارت امور خارجه معتقد به زبان دیپلماسی بود که این امر در خاطرات سالیوان نیز ذکر شده است. ریاست جمهوری معتقد به برخورد تند بود. در نتیجه نتوانستند نتیجه بگیرند. انگلستان نیز هماهنگ با آنها بود. از طرفی رژیم به همه احزاب و گروه‌ها، آزادی داده بود که شاید با گسترش احزاب و حضور فعال سیاسیون - حتی افرادی مثل رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای سرهنگ ارتش که به شکل سیاست‌مدار ظاهر شده و نهضت رادیکال را تشکیل داده بود- رژیم وجهه‌ای پیدا کند. اما به نتیجه نرسید.
 
در آذرماه که مصادف با محرم بود و حکومت نظامی ازهاری به شکست انجامید، آمریکایی‌ها ژنرال رابرت هایزر  را به ایران فرستادند. هایزر سه برنامه داشت: 1- هماهنگ کردن ارتش با دولت -که همانگونه که در خاطراتش عنوان می‌کند، پس از بررسی احساس می‌کند ارتش قابل اعتماد نیست. 2- کودتا را مطرح می‌کند اما بعد به این نتیجه می‌رسد که ممکن است در درون کودتا با مشکل مواجه شویم. 3- در  پایان قتل‌عام رهبران انقلاب را پیشنهاد کرد. وی از دی ماه تا ۱۴بهمن در ایران فعال بود که نهایتاً مجبور به ترک ایران می‌شود. اما روند حرکت امام از پاریس تا ۱۲ بهمن، جامعه را از لحاظ سیاسی، فکری و بینش، قوی و جریان اسلامی را نیز مسلط کرد، به طوری که حتی جریانات دیگری مثل حزب دموکرات و فعالیت‌های حزب توده را کنار زد.  با پیروزی انقلاب صفحه جدیدی در تاریخ ایران آغاز می‌شود. در آن زمان غرب و کشورهای منطقه علیه انقلاب و جمهوری اسلامی فعال بودند. در داخل ایران جریان چپ در سه عرصه کار می‌کرد :1- حزب توده و حزب رنجبران با اهداف درازمدت اما مروج  مارکسیسم و مائوئیسم هستند. 2- چریک‌های فدایی خلق، حزب دموکرات کردستان و کومله که تفکر مارکسیستی داشتند و اقدام به مبارزه مسلحانه برای سرنگونی نظام کردند که حوادت ترکمن‌صحرا و خوزستان مربوط به آنان بود. 3- جریان ناسیونالیسم یا ملی که به‌تدریج در تعارض با اسلام قرار گرفت و در حقیقت اندیشه جدایی دین از سیاست در برخی عدم تقید به اسلام را نشان داد.

در پاسخ به نکته پرسشی شما باید بگویم که سازمان از ابتدا برای جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی تدارک دیده بود. دو خاطره را به عنوان شاهد قضیه می‌توان مطرح کرد: سعید شاهسوند در خاطرات خود عنوان کرده که سال ۵۸ که سازمان به دنبال جمع‌آوری اسلحه بود، به رجوی گفتم طبق گفته آیت‌الله خمینی، اسلحه را کنار گذاشته و از راه سیاسی ادامه دهیم که رجوی گفت ما به اسلحه نیاز داریم. شاهد دوم به نقل قول از آقای دکتر سیدمحمدمهدی جعفری است. در ماه رمضان که سازمان، بنیاد پهلوی را مقر خود قرار داده بود، افراد مذهبی قصد تخلیه سازمان را داشتند. ما با آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان و سایر افراد دولت در منزل حاج خلیل رضایی بودیم که رجوی به آنجا رفته و به آقای طالقانی بابت مسئله تخلیه مقر سازمان به دولت اعتراض کرد. در نتیجه آیت‌الله طالقانی در تماس با حاج احمدآقا مسئله را مطرح و از امام در خواست کرد برای آنان فرصتی بگیرد. امام در پاسخ فرمودند: آن‌ها می‌توانند اسلحه‌ها را تحویل داده و همانجا بمانند اما رجوی نپذیرفته و آنجا را ترک کرد.
 
چگونه سازمان سر از جنگ مسلحانه علیه انقلاب در آورد؟
 
با پیروزی انقلاب، سازمان به جمع‌آوری و انبار اسلحه پرداخته بود.  البته این حرکت از دید افراد کمیته‌های انقلاب اسلامی، دادستانی انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پنهان نبود. خصوصا آن افراد این سه نهاد که در زندان یا در بیرون با تفکر آنها آشنا بودند. آنها در سال ۵۸ حدودا ۵۴ خانه تیمی در تهران داشتند و این نشان‌دهنده این است که از لحاظ نظامی در حال آماده شدن بودند. تشکیل میلیشیا بر آن صحه می‌گذاشت.  تحلیل سیاسی آن‌ها این بود که مشکل‌شان ارتجاع است و به عبارتی باید با ارتجاع مبارزه کرد. آن‌ها در تحلیل‌ها اصل را به تعبیر خود، ارتجاع قرار دادند. علیه امام صراحتا چیزی نمی‌گفتند و گاهی در پیام‌ها، قاعد اعظم و امام خمینی و چیز‌هایی از این قبیل می‌گفتند. در اوایل ۵۸ رجوی و موسی خیابانی تقاضای ملاقات با امام را دادند که امام به آن‌ها اجازه ملاقات داد. به نقل از حجت‌الاسلام سیدحسین موسوی تبریزی، ایشان دلیل پذیرفتن این ملاقات را از امام جویا شد. در پاسخ امام اذعان داشت به دو دلیل این ملاقات را پذیرفته است: ۱- بعدها نگویند حرف‌هایی داشتیم و به ایشان دسترسی نداشتیم. ۲- برای اتمام حجت با آن‌ها، من هم حرفهایی داشتم که گفتم. 

اما مشکل سازمان شغل نبود، بلکه انتخاب نفوذی در سپاه، کمیته و دادستانی و جمع‌آوری اطلاعات بود که از  بیرون دادن این این اطلاعات خبر نداریم.  تنها خبری که داریم این بود که در سال 1358 رجوی 15 روز به فرانسه رفته بود. از جزئیات آن هیچ اطلاعی در دست نیست. حتی روزنامه صبح آزادگان عمداً این‌گونه عنوان کرد که رجوی به فرانسه پناهنده شد. بعدها رجوی آن را انکار کرد.

شکوهی: سازمان مجاهدین خلق در مقطع پیروزی انقلاب این واقعیت را پذیرفته بود که انقلاب با رهبری امام به پیروزی رسید و سازمان نقشی در هدایت و رهبری توده‌های مردم نداشت. اما در عین حال نمی‌خواست بپذیرد که این رهبری که در جریان انقلاب به صورت طبیعی برای امام تثبیت شد، حق امام است. بلکه معتقد بود یک تشکیلات نظامی با سابقه جنگ‌های چریکی، با خلوص ایدئولوژی، با باور‌ها و آرمان‌های عدالت‌خواهانه و سوسیالیستی و به تعبیر خودشان به عنوان ضدامپریالیسم‌ترین نیروی سیاسی کشور که تمام پایگاههای داخلی امپرالیسم را می‌شناسد، حق رهبری انقلاب را دارند. بنابراین با  اینکه عملاً سهمی در رهبری انقلاب تا مقطع پیروزی نداشتند، برای خود، شأن بالاتری قائل بودند و فکر می‌کردند که هدایت و رهبری انقلاب باید دست آنان باشد.
 
سازمان در این مقطع استراتژی‌های متفاوتی را تجربه کرد تا بتواند پایگاه اجتماعی خود را وسیع و پایگاه قدرت خود را پیش ببرد. اولین کاری که در این راستا انجام داد، به عضوگیری وسیع توده‌ای پرداخت و «جنبش ملی مجاهدین» این زمینه را برای آنان فراهم ساخت. سازمان در همه شهرها پایگا‌ه‌هایی راه‌اندازی کرد و جوانان پرشور، عدالت‌خواه با ماهیت ضدامپریالیستی را جذب خود کردند. مسئله دومی که داشتند این بود که با این ساختار قدرتی که در حال شکل‌گیری است ولی  آن‌ها مبارزه با جمهوری اسلامی را قبول ندارند، چه باید کرد؟ آن‌ها با اصل نظام و جمهوری اسلامی مشکلی نداشتند و به آن رأی داده بودند اما وقتی قانون اساسی تدوین شد با آن مخالفت کردند و به آن رأی ندادند. در عین حال در مقاطع بعدی زمانی که نهاد‌های حکومتی شروع به شکل‌گیری کرد، آنها معتقد بودند که نباید این نهاد‌ها با این سرعت شکل بگیرد. سازمان در مقطع پیروزی انقلاب به ایجاد ارتش خلقی با محوریت مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی و انحلال ارتش سرکوب‌گر رژیم شاه اعتقاد داشت. بنابراین شعار انحلال ارتش را مطرح کردند تا بتوانند محوریت خود را به عنوان  یک نیروی نظامی تشکیلاتی مسلح در قدرت تصویب کنند.
 
زمانی که جنگ تحمیلی شروع شد آن‌ها خواستار شرکت در جنگ شدند و خواستند حفاظت از بخش‌هایی از مرز‌ها به آن‌ها سپرده شود و تأمین امکانات و نیرو‌ها را خود بر عهده ‌گیرند. در واقع می‌خواستند هویت مجاهدین خلق را حتی در زمان جنگ حفظ کنند و خود را به عنوان بخشی از نیرو‌های مسلح نظام جا بیندازند. سازمان یک مسیر سیاسی- نظامی مدعی رهبری را در پیش گرفته  و در عین حال این احتمال را می‌داد که با این حکومت ممکن است کنار نیاید و دیر یا زود درگیری ایجاد شود. اما با توده‌های هوادار خود که به امام تعلق خاطر داشتند نمی‌توانست درگیر نظام شود. بنابراین از مقطع پیروزی انقلاب یکی از فعالیت‌هایی را که در دستور کار قرار دادند این بود که از لحاظ روحی، روانی و ایجاد تعارض با حکومت، آمادگی لازم را در هواداران ایجاد کنند به گونه‌ای که اگر زمانی تصمیم گرفتند با نظام درگیر شوند، هواداران آمادگی این رویارویی را داشته باشند. به همین دلیل هواداران خود را در قالب‌های مختلف به کوچه و خیابان می‌فرستادند تا با نیروی‌های حزب‌اللهی درگیر شوند و با این که می‌دانستند در بسیاری از جاها تنش ایجاد می‌شود، تعمداً از این امر استقبال کردند. بنابراین سازمان چند استراتژی اصلی و فرعی خود را هم‌زمان پیش می‌برد تا بتواند مسیر حضور خود را در حاکمیت پیش ببرد و در عین حال تثبیت قدرت کند و توده‌ها را جذب کرده و آن‌ها را برای یک تعارض عمده آماده کند. در قسمت اول که حضور در قدرت سیاسی است، سازمان با موانع زیادی روبه‌رو شد. این را باید بپذیریم که حکومت حاضر نبود با توجه به پیشینه سازمان مجاهدین خلق و بدگمانی‌هایی که نسبت به سازمان داشت به شکلی که سازمان انتظار داشت، آنها را به رسمیت بشناسد.
 
در بحث ریاست جمهوری زمانی که مسعود رجوی کاندیدا شد، آن زمان شورای نگهبان وجود نداشت و امام تأیید صلاحیت را به  آیت‌الله سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها سپرده بود. او در مورد رجوی نامه‌ای به امام نوشت با این مضمون که برخی قانون اساسی را قبول نداشته و به آن رأی نیز نداده‌اند اما مدعی هستند که در مقام اجرا حاضر به اجرای کامل آن هستند. در مورد این افراد چه تصمیمی باید گرفت. امام پاسخ دادند کسانی که قانون اساسی را قبول ندارند نباید تأیید صلاحیت شوند. بنابراین رجوی از دور انتخابات ریاست جمهوری کنار گذاشته شد. هر چند در بحث انتخابات مجلس با این که تأیید صلاحیت شدند و ائتلاف بزرگ پنج جریان «جنبش» را راه انداختند اما نتوانستند در هیچ جا رأی بیاورند، اما در عین حال راه حضورشان در جریان درون حکومت با این ردصلاحیت عملا بسته شد. از آن زمان سازمان ترجیح داد زیست در تعارضات را شروع کند و هنگامی که دید بنی‌صدر با مجموعه حکومت ناسازگار است و رگه‌های دموکراتیک دارد و همچنین کیش شخصیت و جنبه‌های فردی بنی‌صدر هم جایی بود که سازمان می‌توانست روی  آن‌ها سرمایه‌گذاری کند بنابراین در این شکاف درون حکومت سرمایه‌گذاری کرد و به سمت بنی‌صدر رفت و رخدادهای بعدی به وقوع پیوست.

تبریزی:  طی سال ۱۳۵۸ باید به سه سؤال اساسی پاسخ داده شود. یکی اینکه آیا سازمان فقط مشکل مشاغل داشت؟ دوم، چرا سازمان هم به دنبال جمع‌آوری سلاح بود و هم انحلال ارتش بود؟ و سوال سوم، آیا سازمان آنچه بیان می‌کرد با آنچه پشت پرده عمل می‌کرد یکی بود؟
 
اگر چه ما این مشکل را در مورد احزاب و گرو‌ه‌ها در ایران داریم که حاضر نیستند در ذیل قانون حرکت کنند ولی یک گروه، حزب یا جمعیت باید در ابتدا اصل را قانون اساسی قرار دهد و در ذیل اقتدار ملی و امنیت ملی و منافع ملی و حاکمیت ملی حرکت کند. شواهد و موضع‌گیری‌های متضاد و عملکرد سازمان در ۵۸ خلاف این امر را نشان می‌دهد. سازمان به امام تعرض نمی‌کند ولی به یاران امام، ائمه جمعه و جماعات و نهادهای انقلاب به عنوان انتقاد تعرض می‌کند. در برخی جاها نفوذی دارد و کارشکنی می‌کند و با برخی از گرو‌ه‌های دیگر در برخی مقاطع خاص همسویی و همکاری دارد. به عبارتی با هر گروهی جز جریان امام، حاضر به همراهی است. در نیمه اول ۱۳۵۹ بنی‌صدر به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و البته یازده میلیون به او رأی دادند که با استفاده از دفاع از امام و روزنامه انقلاب اسلامی بود. اما بنی ‌صدر، از آغاز ریاست جمهوری‌اش، که رئیس شورای انقلاب هم شده بود، نغمه‌های جدایی را شروع می‌کند. در انتخاب نخست وزیر و وزیران بین اول سال ۵۹ تا ۱۷ شهریور، نقد‌ها و تعرضات ضعیف و متضاد را از بنی‌صدر داریم. در ۱۷ شهریور او طی سخنرانی‌اش در میدان شهدا، رویاروی جریان خط امام ایستاد. از ۱۷ شهریور تا ۱۴ اسفند ۵۹ نزدیکی و اتحاد سازمان با بنی‌صدر مشهود و دفتر بنی‌صدر در جهت اهداف سازمان در حرکت بود. در این مقطع، جبهه ملی و برخی رجال سیاسی هم در کنار بنی‌صدر قرار گرفته بودند. یعنی نوعی اتحاد نامقدس  بین  جریان ناسیونالیسم ملی و مائویست‌ها با بنی صدر و سازمان را داشتیم که البته در این میان حزب توده هم شیطنت خود را می‌کند. بعد از ۱۴ اسفند موضع‌گیری امام مشخص‌تر شده و اسناد و جرائم سازمان هم مشخص و دادستانی انقلاب وارد قضیه می‌شود. بین فروردین تا ۲۰ خرداد ۶۰، سازمان قدرت‌نمایی می‌کند و تظاهراتی در خیابان آیت‌الله طالقانی برای اثبات قدرت خود راه می‌اندازد که گروه‌های دیگر نیز با آن همکاری کردند. در همان زمان نامه‌ای به امام می‌نویسند که ما در قالب یک راهپیمایی  اگر اجازه دهید نزد شما بیاییم و فرزندان شما حرف‌هایشان را به شما بزنند. امام در پاسخ بلافاصله اعلام می‌کند من یک طلبه‌ام، شما اسلحه را کنار بگذارید، من به دیدار شما خواهم آمد ولی چه کنیم که ناشی‌گری کردید و اسلحه را پشت خود مخفی و تهدید هم کردید. این سومین بار به تاکید کنار گذاشتن اسلحه از سمت امام است.
 
پس از این قضیه مواضع بنی‌صدر تند‌تر می‌شود که در این دوران ما نیز جنگ، مشکلات جبهه، عملیات‌ها که گاهی به شکست و گاهی به پیروزی منجر می‌شد را داشتیم و مشکلات مربوط به حزب کومله و دموکرات در کردستان و چگونگی  موضع‌گیری احزاب سیاسی جبهه ملی نیز از مشکلات آن زمان بود و کشور در وضع نابسامانی به سر می‌برد. اگر از این مواضع بگذریم سازمان در حال آمادگی برای یک درگیری بود و بنی‌صدر علیه سپاه و جنگ تکیه خود را بر ارتش گذاشته بود. البته در چند پادگان سخنرانی کرد که در دزفول با مقاومت روبه رو شد که مجبور به بازگشت به تهران می‌شود. در کرمانشاه در ارتش علیه سپاه سخنرانی می‌کند و درگیری ایجاد می‌شود و سرانجام روند امور منجر به برکناری او از سوی فرماندهی کل قوا – امام- می‌شود. در اینجا عدم کفایت بنی‌صدر مطرح می‌شود و این در زمانی صورت گرفت که لایحه قصاص در مجلس مطرح شد و جبهه ملی اعلام کرد که قانون قصاص غیرانسانی است. بنابراین در پشت پرده  اتحاد  احزاب و گروه‌ها وجود داشت و همه معترض به جریان خط امام بودند. با برکناری بنی‌صدر از ریاست جمهوری و قضیه مخالفت جبهه ملی با قانون قصاص عملا حرکت مسلحانه مجاهدین شروع می‌شود. امام در جریان لایحه قصاص بلافاصله اعلام می‌کند که به نام جبهه ملی بیانیه‌ای منتشر شده که باید اعلام کنند که این اشتباه بوده و این بیانیه متعلق به ما نیست و این فرصتی بود که امام به آنها داد. نهضت آزادی در آن زمان بیانیه‌ای نیم‌بند ارائه داد اما خوشبختانه خود را از معرکه خارج کرد. از اینجا ما شاهد حرکت مسلحانه سازمان بودیم و بنی صدر خود را درخانه تیمی منافقین یا خانه یکی از اعضای حزب ملت ایران یا در جایی دیگر مخفی می‌کند و درگیری ۳۰ خرداد به وجود می‌آید.
 
چگونه سازمان سر از جنگ مسلحانه علیه انقلاب در آورد؟

شکوهی: اجازه دهید بحث را تا اینجا جمع‌بندی کنیم. سازمان مجاهدین خلق در سال ۵۸ تا ۶۰ چند استراتژی را به صورت موازی با هم پیش می‌برد اما تلاش می‌کند درگیری با حکومت زمانی اتفاق بیفتد که سازمان آمادگی لازم را داشته باشد. طبق فرمایشات شما و طبق اسناد، سازمان در مقطعی برای غافل‌گیر کردن حکومت و امام، پیشنهادی استراتژیک را مطرح کردند که یکی از آنها تجمع و راهپیمایی به قصد دیدار امام و بیان صحبت‌هایشان بود. زمانی که این تقاضا را مطرح کردند از نظر خودشان نظام را غافلگیر کرده بودند چون اینکه اگر نظام نپذیرد، نوعی مظلومیت برای مجاهدین خلق ایجاد می‌شد و اگر بپذیرد همه گروه‌های مخالف را می‌توانستند جمع کنند و یک تظاهرات گسترده در تهران برگزار کنند که این اوج قدرت‌نمایی بود. در این جریان امام واکنشی عجیب از خود نشان داد و  اعلام کرد برخی می‌خواهند به ملاقات من بیایند. از هزار احتمال، اگر حتی یک احتمال بدهم که شما درست می‌گویید، خودم به دیدار شما می‌آیم. اما شما راست نمی‌گویید.  البته بعدها شواهد و اسناد هم بر این گفته امام صحه گذاشت. همین که یک شبکه نفوذ پنهان‌کار از طریق سازمان در ارکان مختلف حکومت وجود دارد که فجایعی مثل ۷ تیر و ۸ شهریور را بعدها رقم می‌زنند، نشان می‌دهد که سازمان به صورت جدی از قبل تدارک این کار را دیده بود.

 سازمان طی ۳ سال بعد از پیروزی انقلاب که در ایران بود، نتوانست به عنوان بخشی از حکومت خود را اثبات کند. حوادث بعدی هم نشان داد که سازمان هر روز پراگماتیست‌تر و عمل‌گراتر می‌شود که ان‌شاءالله در جلسه‌ای دیگر این روند را بررسی می‌کنیم.
 
  ادامه دارد
 
فیلم این بخش از میزگرد را در نشانی زیر ببینید:
 
 
بخش اول این میزگرد را بخوانید:
 
 
 
فیلم بخش اول این میزگرد را در نشانی زیر ببینید:
 
 
 

 
 
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی