تیتر امروز

علی شمس اردکانی؛ اولین سفیر امام و مامور مذاکره با «رمزی کلارک»
قسمت دوم از مجموعه گفت‌وگو‌های تاریخ شفاهی دیدارنیوز

علی شمس اردکانی؛ اولین سفیر امام و مامور مذاکره با «رمزی کلارک»

در دومین قسمت از مجموعه گفت‌وگو‌های تاریخ شفاهی دیدارنیوز با شخصیت‌های تاریخی، علی شمس اردکانی ادامه ماجرای ارتباط خود با امام و رفت آمد چندباره از کویت به نوفل‌لوشاتو و بالعکس را تشریح کرد.
پیکر شهید رئیسی در حرم امام رضا آرام گرفت/ مزار رئیس‌جمهور +ویدیو
مراسم خاکسپاری رئیس‌جمهور و همراهان

پیکر شهید رئیسی در حرم امام رضا آرام گرفت/ مزار رئیس‌جمهور +ویدیو

پس از سانحه تلخ و شوکه‌کننده سقوط بالگرد ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور و حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه ایران که امام جمعه تبریز و استاندار آذربایجان شرقی و همراهان در آن حضور داشتند، پیکر...
زنان گریان مراسم تشییع پیکر رییس جمهور
حاشیه‌های مراسم بدرقه پیکر مرحوم ابراهیم رئیسی؛ خیابان‌های فرعی منتهی به دانشگاه تهران

زنان گریان مراسم تشییع پیکر رییس جمهور

گزارش میدانی و حاشیه نویسی متفاوت خبرنگار دیدارنیوز از مراسم تشییع پیکر حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی و دیگر جانباختگان سانحه بالگرد، را بخوانید.
تاملی در دلایل مطرح شدن رقاصه‌ها، افراد شرور و سلبیریتی‌ها به عنوان گروه مرجع در شبکه‌های مجازی و جامعه

ما را چه می‌شود؟ رقصنده‌ها و گنده‌لات‌ها در مقام مرجعیت فرهنگی!

مساله واکنش بخشی از افکار عمومی و فضای رسانه‌ا‌ی به اتفاقاتی که حول مائده هژبری رخ داد در سه سطحِ حاکمیت، کم‌مایگی فمنیست ایرانی و انتقال مرجعیت فرهنگی قابل بررسی است. غیبت روشنفکران و کارگزاران فکری در حوزه عمومی، نتیجه‌ای جز تغییر مرجعیت فرهنگی به افراد بی‌مایه و موج سوار و نیز رواج هر چه بیشتر ابتذال و پوپولیسم فرهنگی ندارد.

کد خبر: ۴۹۷۸
۱۶:۳۳ - ۲۴ تير ۱۳۹۷

دیدارنیوز ـ مرضیه حسینی: خدا را شکر که در این کشور کسی نمی‌تواند از روزمرگی بنالد و ادعا کند که حوصله‌اش سر رفته! سرعت اتفاقات و تحولات به قدری‌ است که تا بیایی یکی را هضم کنی دیگری از راه رسیده و هر ایرانی هر روز صبح به محض چشم باز کردن سراغ گوشی‌اش می‌رود تا ببیند امروز چه بهانه ملی برای حیرت کردن، غم‌باد گرفتن، حرص‌خوردن و صد البته مبارزه و اعتراض کردن وجود دارد. بحمدالله و به کمک الطاف بی‌کرانه دول فخیمه، تبدیل‌کننده‌‌های تحریم به فرصت، ملت همیشه در صحنه و البته دهان آمریکا! عرصه اجتماعی پر از نق و نوق‌های سیاسی است که البته همه از سر آگاهی است‌ها! 
 
اگر مارکس زنده بود، کیف می‌کرد از اینکه ما چه مردمان «برای خودی» شده‌ایم و قرار است ظلم و ستم سرمایه‌داری را از بیخ و بن درآوریم! خبر دست اولی که البته امروز یعنی روز یکشنبه 24 تیر، احتمالا بعدِ دو روز بیات شده (بدون شک به خاطر سرعت تحولات نه جوزدگی ما) خبر دستگیری و اعتراف رقص دختری در اینستاگرام است که خیلی از ماها را به خشم آورد. می‌دانید که بعضی از ماها خیلی حسسسسسسساسیم! پس از آن بود که عده‌ای از دلواپسان حقوق زنان در خارج به همراه فمنیست‌های دوآتیشه داخلی که بنده‌های خدا نگران مساله حقوق مشروع و انسانی زن‌ها در ایران هستند، برای دفاع از این دختر بینوا شروع کردن به قر دادن و بشکن زدن در اماکن عمومی و خصوصی، هشتگ و هفتگ و شیشتگ راه انداختن و از همه زن‌ها خواستن برای از پادرآوردن این تبعیض‌ها و ستم‌ها و گفتند همه باهم یک صدا فریاد بزنند «خوشگلا باید برقصن، خوشگلا باید برقصن» چون ممکن بود بعضی از معترضین خوشگل نباشن برای اینکه فیض مبارزه را از دست ندهند یک صدا خواندند «رقص و شادی بکنیم/ خودمونو راضی بکنیم».

خلاصه اینکه همه دنیا به عمق مشکلات زن نگون‌بخت ایرانی پی برده و اینگونه بود که فصلی دیگر از مبارزات تاریخی زنان علیه تبعیض به پایان رسید.  اما حالا دو کلام حرف جدی در خصوص این کنش غرورآمیز!

صداوسیما با پخش اعترافات هژبری و در مقابل آن مسیح علی‌نژاد با واکنش نسبت به این مساله و برنامه‌سازی در خصوص آن، موجی اعتراضی به‌ویژه در بین زنان ایجاد کردند که در حرکت‌هایی چون هشتگ «برقصیم» نمود یافت. این ماجرا در سه سطح قابل بررسی است. نقش و اهداف حاکمیت در طرح این مساله، واکنش زنان و جریان منسوب به فمنیست ایرانی در قبال این جریان و قدرت شبکه‌های مجازی در تبدیل شدن به تریبون اصلی افکار عمومی.

حاکمیت در ایران میل عجیبی به تولید مساله از پدیده‌هایی که اصلا مساله نیستند دارد. الان که این موج‌سواری به پایان رسیده، هیچ کدام از آقایان حاضر در صداوسیما، قوه‌قضاییه و نیروهای انتظامی نمی‌خواهند مسئولیت این گاف را برعهده بگیرند. چطور می‌شود در حالی که هیچ جای قانون رقصیدن جرم‌انگاری نشده، دختری را که حتی به سن قانونی نرسیده دستگیر کرده و بدون اینکه حق و حقوقش را به او تفهیم کنند مقابل دوربین می‌نشانند و از او اعتراف می‌گیرند و فیلم آن را چونان سند افتخاری از صداوسیما پخش می‌کنند. این در حالی است که به لحاظ حقوقی مواد 90 حقوق شهروندی، ماده 51 طرح حمایت از حریم خصوصی، ماده 37 قانون اساسی و ماده 19 اعلامیه حقوق بشر، به صراحت بر حقوقی چون حق آزادی عقیده تاکید دارند و اذعان می‌کنند گرفتن مصاحبه و اعتراف از افراد با اکراه و زور ممنوع است و همچنین تهیه گزارش و فیلم از افراد زیر 18 سال منع قانونی دارد.
 
معلوم نیست دستگاه‌های مربوطه، برای در پرده ماندن کدام راز نهان این «شو» را به راه انداختند زیرا این خانم  بیش از 2 ماه است که آزاد شده اما فیلم در این مقطع پخش می‌شود، در زمانی که به قول آذری جهرمی بحث مطالبه‌گری مردم از دستگاه‌ها در مورد ارزهای دولتی و سوءاستفاده‌های مربوط به آن در بین افکار عمومی مطرح بود.
 
البته که محل مناقشه قرار دادن مساله‌ای مربوط به زنان برای پرت کردن حواس گروه‌های مختلف از مسائل مهم‌تر، از قبیل بحران‌های فزاینده موجود، ترفند قدیمی خیلی‌هاست.

در طول چهار دهه گذشته، دستگاه فرهنگ‌ساز کوشیده تا الگویی از زن ایرانی در چهارچوب قواعد اسلامی و براساس آرمان‌های انقلابی ارائه کند و زنان را بدون توجه به اقتضائات دنیای جدید و فردیت آنها تشویق و حتی وادارد که از این الگو پیروی کنند. عدول زنان به طرق مختلف از این الگو، همواره دستاویزی برای به راه انداختن بلوایی کم هزینه در آستانه بحرانی اجتماعی یا تنشی سیاسی در جهت انحراف اذهان عمومی از مساله اصلی بوده و هست.

سطح دیگر ماجرای مائده هژبری گل‌آلود کردن آب توسط افرادی چون مسیح علی‌نژاد است که معلوم نیست ماهی‌هایش نصیب چه کسانی می‌شود. با بررسی موضع‌گیری‌های فمنیست‌های «آن ور آبی» و دیدگاه افرادی چون فرانک عمید، به نظر می‌آید این افراد شناخت چندانی از مساله زن در ایران و چالش‌ها و موانع پیش روی زنان ایرانی ندارند و حتی از اولویت‌های حقوقی و مبارزاتی این زنان هم آگاه نیستند. خانم عمید نقطه عزیمت دیدگاه‌های خود را سکسوالیته، لذات و آزادی‌های جنسی و بکارت قرار می‌دهد و به زنان می‌گوید برای حق لذت جنسی‌شان مبارزه کنند و همچنین سعی دارد این لذت را برای زنان تشریح کند.

البته هیچ کس منکر ضرورت و اهمیت مسائل جنسی در حیات شخصی و اجتماعی زنان نیست اما به نظر می‌آید بیان این نظریات در جامعه‌ای با سنت‌های مذهبی و فرهنگی ایران از طرفی و تداوم  مردسالاری  در تمام عرصه‌ها از طرف دیگر، غیرواقع‌بینانه، ناکارآمد و رادیکال است، بگذریم که بسیاری آن را غلط هم می‌دانند. در خود غرب هم جنبش زنان در موج اول و دوم و برای سال‌های زیادی در راه حقوقی چون حق شهروندی، حق‌ رای، بهبود قوانین مدنی و خانواده، حق اشتغال و آموزش مبارزه کرد و سکسوالیته دغدغه گروهی از فمنیست‌های رادیکال بود که طرح آن در مقاطعی در غرب هم مخالفت‌های زیادی را برانگیخت.
 
 دوستان فمنیست در آن سوی جهان و در قلب آزادی و رفاه از آمارهایی چون تعداد زنان سرپرست خانوار بیکار، زنان معتاد، روسپیان، زنانی که مورد خشونت خانگی و اجتماعی قرار می‌گیرند، هم‌جنسگرایان، وضعیت زنان کارگر و ... بی‌اطلاع هستند و همچنین متوجه این نکته نیستند که جنبش زنان و بهبود شرایط زیست شخصی و اجتماعی زنان جوامعی مانند ایران خاصه در مسائلی چون سکسوالیته، به تغییرات عمیق در حوزه مردان نیز نیازمند است. بدون آگاهی‌بخشی به مردان و تحول در ساختارهای فرهنگی، تبلیغ این مفاهیم در بین زنان جز ایجاد سوءتفاهم برای آنان نتیجه دیگری ندارد.
 
در چنین فضایی از یک رقاص اینستاگرامی قهرمانی برای حق‌خواهی زنان می‌سازند و بسیاری از زنان ایرانی بدون داشتن کوچکترین آگاهی نسبت به جایگاه خود در اجتماع سوار بر این موج، در خیابان و خانه و جلوی مسجد می‌رقصند و تصور می‌کنند کنشی اعتراضی کرده‌اند. جالب است که همین زنان در قبال دستگیری زنانی چون نسرین ستوده و نرگس محمدی حرکتی نکردند و حتی آنها را نمی‌شناسند. اینها همان‌هایی هستند که خود را فمنیست می‌دانند اما نه تنها کوچکترین اطلاعی از حقوق خود ندارند بلکه در زندگی شخصی‌شان بر سر تصاحب یک مرد حتی تن به بردگی او می‌دهند. همان‌هایی که در بحبوحه انتخابات خود را اصلاح‌طلب می‌دانند اما نهایت کنش سیاسی‌شان بنفش کردن لاک ناخنشان و ست کردن آن با تی‌شرت دوست‌پسرشان است. به راستی این میزان از بی‌مایگی از کجا نشات می‌گیرد؟
 
فقدان وجود جنبشی زنانه یا فمنیستی که هدفش توانمند‌سازی زنان و تلاش برای احقاق حقوق انسانی آنها باشد، جنبشی که حل معضل فرودستی زنان در خانواده و جامعه را مدنظر قرار دهد، و همچنین مصرفی شدن زن ایرانی و سیطره ابتذال بر عرصه‌های زندگی شخصی و اجتماعی او از جمله دلایل این واکنش‌های احساسی و شور‌انگیز است. البته این بی‌مایگی تنها مختص به زنان نیست و به تمام عرصه‌های حیات اجتماعی ما راه یافته است زیرا خوراک مناسب فرهنگی برای گروه‌های فکری و اجتماعی وجود ندارد. در ایران نقش روشنفکران به‌عنوان مراجع و هدایت‌گران افکار عمومی به شومن‌ها، شووُومَن‌ها و سلبریتی‌ها انتقال یافته است. هنگامی که روشنفکران و مطلعین اجتماعی کنار زده می‌شوند، مهاجرت می‌کنند و تریبون و صدایی ندارند، جامعه در فقدان مرجعیت فرهنگی و خوراک اطلاعاتی، در اثر کوچکترین جرقه و حتی شایعه‌ای در فضای مجازی و حقیقی ملتهب می‌شود و واکنش‌های حباب‌گونه نشان می‌دهد.
 
در سوی دیگر این ماجرا، گسل عمیق بین دولت و مردم وجود دارد بدین معنا که خشم و نارضایتی اقشاری از مردم نسبت به حکومت به حدی است که نظام به‌زعم آنان با هر کسی که بد باشد آنها با او خوبند! هر کسی را به هر دلیلی دستگیر کند مردم از او حمایت می‌کنند؛ اگر فیلمی را توقیف کند مردم برای دیدنش سر و دست می‌شکنند، یک مسئول با اجرای سیاست مورد نظر دولت در یک حوزه خاص مورد نفرت قرار می‌گیرد و همان آدم یک هفته بعد پس از انتقادی تند از دولت، محبوب‌القلوب می‌شود. عدم مشارکت مردم در حیات فکری به دلیل عدم دسترسی به روشنفکران و نظریات آنها از طرفی و بی‌علاقگی و تنبلی خود مردم در تلاش برای یافتن آگاهی، سبب شده است که بازیگران، فوتبالیست‌ها و اخیرا حتی رقصنده‌ها و گنده‌لات‌ها، حوزه عمومی و حتی رسانه‌ها را قبضه کنند. گسترش شبکه‌های اجتماعی که جای فرهنگ کتابخوانی و مطالعه را گرفته‌اند در این جابه‌جایی نقش‌ها از روشنفکران به سلبریتی‌ها و متظاهرین تاثیر دارد.

مردم ما متن و کتاب نمی‌خوانند؛ حتی در همین شبکه‌های اجتماعی نیز از مطالب و کانال‌های جامعه‌شناسان و صاحبان نظر استفاده نمی‌کنند؛ حتی آنها را نمی‌شناسند تنها به عکس و فیلم و ایماژ واکنش نشان می‌دهند.
 
فضای اینستاگرام فضای مبتنی بر تصویر است، متن ندارد و امکان دیده شدن را به افراد می‌دهد، بنابراین هم برای کسانی که سودای شهرت دارند و در پی کسب درآمد از طریق دیده شدن هستند جذاب است؛ هم مردم میان‌مایه‌ای که زحمت خواندن و فهمیدن مطلب یا متنی را به خود نمی‌دهند. این شرایط در کنار جوگیر بودن و هیجان‌زدگی مردم ما، امکان تاثیر‌گذاری و هدایت افکار‌ عمومی را از روشنفکران گرفته به رقاصان و گنده‌لات‌ها و سلبریتی‌ها منتقل کرده است.

گسترش فضای مجازی و الزامات و اقتضائات آن و همچنین کاهش تاثیرگذاری فرهنگ مکتوب باعث می‌شود جوان‌ها به دم دست‌ترین سوژه‌های موجود مراجعه کنند، سوژه‌هایی که عمدتا با استفاده از فضای اینستاگرام به سرعت ارتباط برقرار می‌کنند و عمل آنها به شکل موجی از عکس‌العمل در لایه‌های مختلف اجتماعی منعکس می‌شود. جوانان و به‌ویژه زنان و دختران با این موج همراه می‌شوند در حالی که تصور می‌کنند در حال انجام دادن کنشی مبارزاتی و معترضانه هستند بدون آنکه بدانند حتی به چه اعتراض می‌کنند.

غیبت روشنفکران و کارگزاران فکری در حوزه عمومی نتیجه‌ای جز تغییر مرجعیت فرهنگی به افراد بی‌مایه و موج سوار و نیز رواج هر چه بیشتر ابتذال و پوپولیسم فرهنگی ندارد.
 
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی : ۰
غیر قابل انتشار : ۰
یک شهروند
|
United States
|
۱۸:۳۴ - ۱۳۹۷/۰۴/۲۴
0
3
آفرین
محسن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۳۹ - ۱۳۹۷/۰۴/۲۴
0
2
بسیار عالی
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۱۵ - ۱۳۹۷/۰۴/۲۵
0
0
مرجعیت این چهره ها دستاورد افکار غرب گرایانه و ضددینی مدعیان حقوق بشر و اصلاح طلبی است. سالها دین را کوبیدید تا فضا برای بی دینانان باز شود. در ضمن امثال محمدی و ستوده که تمام نگاهشان به غرب و ارزش های غربی است چه نقشی در بهبود وضعیت زنان مسلمان ایران دارند؟
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۰۲ - ۱۳۹۷/۰۴/۲۷
دوست عزیز، کدام بخش از اقدامات ستوده و محمدی به عنوان حقوق دان های حامی حقوق زنان متاثر از خودبیگانگی فرهنگی است؟ واقعا تمایز هست بین اقدامات مثلا مسیح علی‌نژاد با نرگس محمدی، این دو فعال حقوق زن مزدور جایی نیستند و در پی کوبیدن دین و یا منتفع شدن از مزایا مخالفت خوانی دین هم نیستند. ضمن اینکه مدرنیته و غربگرایی بر همه جوامع وارد شدند. اینکه جامعه ما میوه های تلخ مدرنیته رو میگیره و جامعه ژاپن میوه های شیرینش رو، به شرایط داخلی و نقش نیروهای سیاسی و اجتماعی برمی گرده که بحثش مفصله و در این مجال نمی گنجه
زنی خسته از لفاظی های روشنفکرانه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۱۲ - ۱۳۹۷/۰۴/۲۶
0
1
رویکرد موجود در متن، نسبت به جنبش زنان در ایران - البته بعید میدانم به این راحتی بتوان به این واکنش های سازمان نیافته و احساسی نام جنبش گذاشت - بسیار راهگشاست.
تقاضا دارم آسیب شناسی جنبش زنان در ایران در یادداشتی جداگانه بررسی شود
ممنون
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی