دیدارنیوز ـ رسول شکوهی: «کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان: «تودهای». یعنی باز باصطلاح خودمان و با قدرت اثبات:بی وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش میخواهد برود، چون که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کردهاست. یک کسی که تودهای نباشد و بی وطن هم نباشد، ولی به این جریان هم عقیدهای نداشته باشد، او آزاد است، بشرطی که بگوید -بشرطی که علناً و رسماً و بدون پرده- بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم، ولی ضد وطن هم نیستم. ما به او کاری نداریم».
اگر یک جستجوی ساده درباره حزب رستاخیز و صحبتهای محمدرضا پهلوی انجام دهیم به صفحه ویکی پدیای آن و جملات بالا میرسیم. آنجایی که محمدرضا پهلوی در سال ۵۳ در اوج قدرت خود بود و فکر میکرد که با یکدست کردن احزاب سیاسی میتواند بهتر به اهدافش برسد. او با درآمدهای کلان نفتی توانسته بود درآمدهای زیادی کسب کند و خود را در اوج قدرت میدید. رفته رفته احزاب مختلف از قبیل حزب ایران نوین و حزب مردم را منحل کرد و تقریبا همه را مجبور کرد که به این حزب بپیوندند. او با حزب رستاخیز به دنبال یک تک صدایی در کشور بود و این جملات را به صراحت میگفت که اگر این وضعیت را نمیخواهید از کشور بروید. اما طولی نکشید که مردم استبداد و تک صدایی را کنار زدند و کاری کردند که او کشور را ترک کند. این روزها به ۲۶ دی نیز نزدیک هستیم. آن روز شاهی که خود را فرد محوری کشور و حتی منطقه میدید مجبور به ترک کشور و فرار شد.
بدون تعارف این روزها مردم در شرایط خوبی نیستند. مشکلات اقتصادی از یک طرف اکثر طبقات اجتماعی را تحت فشار قرار داده است، دولت آمریکا تحریمها را به حداکثر خود رسانده و در یک اقدام تروریستی یک مقام نظامی عالی رتبه که محبوبیت بالایی در جامعه داشته را به شهادت رسانده است. از طرف دیگر، هواپیمای مسافربری با ۱۷۶ نفر مسافر بر اثر یک اشتباه نظامی سرنگون شده و با دیر اعلام کردن این فاجعه، اعتماد عمومی به شدت خدشه دار شده است. به تعبیری سرمایه اجتماعی در وضعیت به شدت نا مطلوبی قرار دارد و در سطح برخی شهرها اعتراضات مختلفی را هم شاهد هستیم.
جامعه ایران به شدت زخمی است و در این بین صدایی شنیده میشود که بیشتر حکم نمک بر زخم را دارد. یک مجری تلویزیون در شبکه افق در اظهار نظری عجیب، نمک بر زخم بسیاری از افراد جامعه میپاشد. این ویدئو در شبکههای اجتماعی بارها و بارها بازنشر شده و خیلیها آن را دیده اند اما بد نیست که باز هم صحبتهای زینب ابوطالبی از چهرههای رسانهای صداوسیما در شبکه افق را با هم ببینیم.
اولین باری که صحبتهای ابوطالبی را شنیدم به یاد صحبتهای محمدرضا پهلوی افتادم. برایم تعجب برانگیز بود که چیزی شبیه به صحبتهای پهلوی دوم از رسانه ملی بیرون آمده است. خانم ابوطالبی میگوید که نباید در دوربین این حرف را بزند، ولی اگر کسی نمیخواهد از ایران برود به جایی که رفاه وجود دارد. نه تنها در دوربین که این حرفها را نباید در هیچ جایی زد. چون بارها گفته شده که ایران برای همه ایرانیان است. نمیتوان گفت که فلان ایده بماند و بهمان ایده برود.
بماند که وقتی خانم ابوطالبی از رفاه در دیگر کشورها حرف میزند و مخالفان ایده خود را دعوت میکند که به آن کشورها بروند خوب است که توضیح دهد که خودش در کجا زندگی میکند، چه ماشینی سوار میشود، درباره سطح درآمدش توضیح بدهد، بگوید که فرزندانش در چه مدرسهای درس میخوانند و... برای بسیاری پذیرش این تفکر که برخی از افراد، ایران را برای خودشان میدانند و مخالفان خود را به رفتن از کشور دعوت میکنند شدنی نیست چراکه آنها بر این باور هستند که پیروزی ما زمانی است که هیچ کس در آن شکست نخورد. آنها بر این باورند که تفکرات مختلف باید بتوانند در کنار هم زندگی کنند.
زینب ابوطالبی به خوبی میداند که خط فقر در کشور در چه وضعیتی است. او میداند که آدمهای زیادی هستند که در طول سال امکان مصرف گوشت قرمز را ندارند. او به خوبی میداند که عده زیادی هستند که توان یک سفر درون شهری را هم ندارند؛ چه برسد که بخواهند از کشور خارج شوند. به همین خاطر است که باید در همین جا وضعیت به نفع همین گروه و باقی گروهها و اکنون تغییر کند.
برخی میگویند که خانم ابوطالبی ۵ فرزند دارد. نمیدانم که این حرف تا چه حد درست است. برای وی و خانواده اش آرزوی سلامتی میکنم اما خانم ابوطالبی آیا میپذیرد که اگر اختلاف نظری بین خودش با فرزندانش یا بین فرزندانش رخ بدهد یک نفر را از خانه خارج کند؟! یا تلاش میکند که شرایطی را ایجاد کند که خانه برای همه، محلی امن و امید بخش باشد؟ همه ما عضوی از این خانواده هستیم. چرا با اظهار نظرات نسنجیده فضا را رادیکالتر کنیم و تنفر و ناامیدی را بیشتر کنیم؟
مادر من بین فرزندان خود فرق نمیگذارد. او به من آموخته است که خانه و خانواده را اصل قرار دهیم و برای آن تلاش کنیم. از خود گذشتگی داشته باشیم تا خانواده در وضعیت خوبی باشد. هیچ وقت از نارضایتی فرزندان خود به این نتیجه نرسیده است که اگر نمیخواهی برو! همیشه گفته که بیا با هم پیش برویم و با هم بسازیم. در حرف و عمل این را ثابت کرده است. به عنوان یک برادر کوچکتر، زینب ابوطالبی را به خانه مان دعوت میکنم تا پای صحبت مادرم بنشیند. شاید به مفهوم خانه و خانواده مراجعه کند و ایران را برای همه ایرانیان ببیند. آن زمان است که تندرویها تمام میشود و یک خانواده در کنار هم پیش میروند.