دیدارنیوز ـ رسول شکوهی: با استشمام بوی ماه مهر، کم کم سال تحصیلی ۹۸-۹۹ شروع میشود و حدود ۱۴ میلیون دانشآموز در سطح کشور به مدارس میروند. از آنهایی که سال اولی هستند تا آنهایی که خود را برای دانشگاه آماده میکنند. دانشآموزانی که با تلاش خانوادههایشان در این شرایط سخت اقتصادی با هزاران امید و آرزو به مدرسه میروند و قرار است با سواد شوند و مطالب آموزنده یاد بگیرند. معلمان فرهیخته و مظلوم کشور نیز با حقوق پایین و شرایط تبعیضآمیزی که دارند تلاش میکنند تا نسلی تربیت کنند که برای خود، خانواده و جامعه مفید باشند. مسئولین اما در این بین یا آنطور که باید تلاش نمیکنند یا دستشان آنقدر باز نیست که کارهای لازم را انجام دهند.
با همه این اوصاف، سال تحصیلی شروع خواهد شد و با بازگشایی مدارس، انرژی مثبتی در سطح جامعه به وجود خواهد آمد یعنی امیدواریم که چنین وضعیتی به وجود بیاید. جامعهای که مدرسه با نشاط و پیشرو داشته باشد میتواند رو به جلو حرکت کند و اگر مدارس ما چنین ویژگیهایی را نداشته باشند قطعا مشکلات زیادی خواهیم داشت.
اهمیت موضوع آن زمانی روشن میشود که آمار و ارقام این حوزه را مرور کنیم. از حدود ۱۴ میلیون دانشآموز، حدود ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر در روستاها هستند و مابقی در شهرها. فرهنگیان کشور نیز حدود ۹۰۰ هزار نفر هستند که ۷۴۰ هزار نفر آنها رسمی و مابقی پیمانی، قراردادی، آزمایشی و سرباز معلمها هستند. آمار دقیقی از معلمان خرید خدمت و معلمانی که در مدارس غیردولتی مشغول به کار هستند نیز وجود ندارد که این خود مساله مهمی است. بازنشستگان فرهنگی نیز شامل ۶۱ هزار نفر میشوند که در سالهای آینده این تعداد به شدت افزایش پیدا خواهد کرد و با سونامی بازنشستگان روبرو خواهیم بود. در رابطه با تعداد مدارس نیز باید گفت که حدود ۹۶ هزار مدرسه دولتی و ۱۵ هزار مدرسه غیردولتی در کشور میزبان دانشآموزان خواهند بود.
همه این آمار و ارقام و نظرات کارشناسان تعلیم و تربیت، این نکته را به ما گوشزد میکند که باید این حوزه را جدی گرفت. فرصت خوبی است که قبل از شروع سال تحصیلی با آدمهایی که با این حوزه ارتباط دارند چند کلامی صحبت کنیم.
زندگی کنید؛ گور بابای درس و مشق!
همه این دست و پا زدنها برای شما است. از پدر و مادری که تلاش میکنند تا بهترین لباس و لوازم التحریر را برای شما فراهم کنند تا معلمانی که با حقوقی کم به شما درس میدهند. ما هم مثل شما آنچنان مدرسه رفتن را دوست نداشتیم. تابستان و بازی کردن در کوچه و خیابان برایمان جذابتر بود. ما هم معلمها را اذیت میکردیم. مدرسه برای ما کمیچوب معلم بود کمی مهربانیاش. حفظ کردن و نوشتن زیاد. کتابهای حجیم و کارنامههای پر استرس. غول کنکور که در آن دوره ترسناکتر بود. برخلاف امروز که همه میخواهند دکتر شوند آن دوره همه دنبال مهندس شدن بودند. به جز ماجرای کنکور، این روند تا امروز کمی اصلاح شده، اما تغییر محسوسی را شاهد نیستیم. چیزی که از دوران مدرسه برای ما ماند چند رفیق خوب بود. رفیق خوب پیدا کنید.
اگر نظر من را بخواهید درس خواندن آنقدر چیز مهمی نیست که ذهن ما و شما را با آن درگیر کردهاند. چیزهای ضروری زندگی مثل خواندن و نوشتن و حساب و کتاب کردن را یاد بگیرید اما دیگر انتگرال چند گانه گرفتن یا اینکه فلان شاعر در چه قرنی زندگی میکرده مهم نیست. چیزهای مهمتری میتوان یاد گرفت که در مدرسه آنها را به شما یاد نمیدهند. روی همین مسائل متمرکز شوید. کار با کامپیوتر را تا جایی که میشود یاد بگیرید. دنیای امروز بدون تکنولوژیهای جدید بی معنی است. آنها را خوب یاد بگیرید. یک زبان خارجی را در دستور کار بگذارید. طبیعتا انگلیسی بهترین گزینه است. در هر جایی که وارد شوید زبان به دردتان خواهد خورد. نیازی به حفظ کردن هیچ چیز نیست. ذهن و وقت خود را درگیر این موضوع بی اهمیت نکنید. شاید برخی معلمان و خانوادهها با شیوههای قدیمی از شما توقع حفظ کردن داشته باشند. توجه نکنید. «گوگل» جور همه این چیزها را میکشد. هر چیزی که نیاز داشته باشید را با یک جستجوی ساده پیدا میکنید. به جای حفظ کردن به مهارتآموزی فکر کنید. هر چیزی که برایتان جذاب است را یاد بگیرید. از ساز زدن تا نجاری و جوشکاری. از نقاشی و نویسندگی تا آشپزی. از تجربه کردن هم نترسید. اینکه میگویم از تجربه کردن نترسید به این معنی نیست که تجربه همه چیز، مجاز است، نه. اما چیزی که شخصیت شما را میسازد همین تجربهها است. مثلا همین اینترنت. خودتان بهتر میدانید که چه چیزهایی در آن پیدا میشود. با آن درست روبرو شوید. ضرر که ندارد هیچ، پر از فایده است. باقی مسائل هم همین است. باید با آن درست مواجه شد. بعد میشود تجربه زندگی. از اجتماعی شدن غافل نشوید. باید بدانید که شما با جامعه خود هم سرنوشت هستید. باید منافع خود را در منافع جایی که در آن زندگی میکنید ببینید. به تنهایی نمیتوان کاری کرد. باید هر چیزی مرتبط با جامعه را جدی بگیرید. بی تفاوتی معنای مردن میدهد.
کنکور دکانی است برای سودجویان. خودتان را برای آن نکشید. دانشجو شدن و کسب علم عالی است، ولی باید کار بلد بود. مدرک چیزی به آدم اضافه نمیکند. پولی هم از مدرک در نمیآید. کسب درآمد را جدی بگیرید. پول به آدم اعتماد به نفس میدهد، پولی که خود بدست آورده باشید. برای اقتصاد خود فکر کنید. مخصوصا در این وضعیت بهم ریخته. توانمند کردن خود را جدی بگیرید. از دل آن، پول هم بدست میآید. اما نکته مهمتر این است که خود را فراموش نکنید. علائق خود را دنبال کنید. هیچ وقت رویاهای خود را کنار نگذارید. زندگی را زندگی کنید.
دست از سر بچهها بردارید!
قطعا هیچ کس به اندازه شما دلسوز و خیرخواه فرزندتان نیست. شما که صبح تا شب در حال تلاش برای بهبود وضعیت زندگی آنها هستید و درس و مشق آنها برایتان اهمیت دارد. اما اگر با هم فکر کنیم و یک بررسی داشته باشیم شاید تجدید نظری در رفتار خود داشته باشید. قبل از هر چیز این نکته را در نظر بگیریم که اگر شما پدر یا مادر یک بچه هستید مالک او نیستید. یعنی نمیتوانید برای او تصمیم بگیرید که چگونه فکر کند و چه چیزی برایش مهم باشد. نمیتوانید به او بگویید که چه رشتهای را بخواند یا چه کاری را نکند. بچهها قرار نیست مطالبات و آرزوها و رویاهای محقق نشده شما را برآورده کنند. بچهها قرار نیست آن چیزهایی که شما به آن نرسیدید را عملی کنند. قرار نیست یک نوجوان، هم درسخوان باشد، هم ورزشکار و هم هنرمند. با کمالگرایی و ایدهآلیست بودن، بچهها را اذیت نکنید. بگذارید بچهها اشتباه کنند. بگذارید تجربه کنند. شاید کمی خاکی یا زخمی هم شوند. مراقبشان باشید، ولی جای آنها تصمیم نگیرید. برخی از والدین در هر شرایطی از فرزند خود حمایت میکنند و برخی دیگر فرزندان را رها کردهاند. هیچ کدام از این دو حالت به نفع فرزندتان نیست. اجازه تحرک به او بدهید، ولی از او مراقبت هم بکنید. جان کلام اینکه بین خودخواهی و عشق به فرزند، دومی را انتخاب کنید.
از مدرسه و معلمها توقع معجزه نداشته باشید. قرار نیست در مدرسه دانشآموز هر چیزی که نیاز دارد را کسب کند. بگذارید مدرسه کار خود را پیش ببرد. معلمهای شریف کم نیستند. توقع درس خواندن زیاد و نمره بالا و رتبه تک رقمی داشتن شاید در ظاهر برای فرزند شما خوب باشد، ولی در عمل چیزهای دیگری نیز وجود دارند که باید به آن توجه کنید. دانشگاه خوب آرزوی خیلی از افراد است، اما رسیدن به آن با هر روشی و نابود کردن نوجوانی فرد هیچ کمکی به او نمیکند. اجتماعی شدن و کسب مهارتهای اجتماعی از هزاران نمره خوب برای نوجوانان ضروریتر است. کار یاد گرفتن و توانمند بودن از رتبه و مدرک هم مهمتر است. ایدههای قدیمی خود را کنار بگذارید. با مسائل روز نوجوانان روبرو شوید. اگر کار نابهنجاری دیدید وحشت نکنید. بگذارید محیط خانه همواره برای فرزندتان امن باشد. همه میدانند که والدین چقدر زحمت میکشند و همه اینها برای فرزندان خود است، ولی مشکلات اقتصادی کشور تقصیر فرزندتان نیست. برای او وقت بگذارید. پول و امکانات در کنار توجه و وقت است که معنا پیدا میکند. به صورت کلی با کمالگرایی و خودخواهی و توقعات بیجا زندگی کردن را از بچهها نگیرید.
معلم باید عاشق باشد!
تقریبا کسی نیست که از اهمیت کار شما خبر نداشته باشد. همچنین کسی نیست که نداند در چه شرایط سختی مشغول به کار هستید. حقوق کم و تبعیض زیاد. همه میدانیم که شما چقدر زحمت میکشید و در نهایت حقالزحمه کافی نیز نمیگیرید. همه میدانیم که معلمان کشور زیر خط فقر زندگی میکنند. زورمان هم به دولتیها نمیرسد. بارها گفتهایم و باز هم میگوییم، اما همه میدانیم که اوضاع از چه قرار است. اما چیزی که شما از من بهتر میدانید این است که سرنوشت تعداد زیادی کودک و نوجوان به رفتار و اعمال شما ارتباط دارد و فارغ از اینکه در ساختار تصمیم گیری کشور چه اتفاقی رخ میدهد در مدرسه و کلاس درس، منطق دیگری حاکم است. دانشآموزان را فرزندان خود بدانید. آنها آینده کشور محسوب میشوند. اگر شما کاری خلاف قاعده بکنید در ذهن سفید آنها تاثیر میگذارد. تمام مشکلات و مسائل را بیرون درب کلاس بگذارید و بعد وارد شوید.
ایدههای قدیمی را کنار بگذارید. مشقهای سنگین و حفظ کردنهای زیاد و کارهای بی فایده خیلی وقت است که قدیمی شده. خود را به روز نگاه دارید. مطالعه را فراموش نکنید. از تکنولوژی روز غافل نشوید. بچهها نباید از معلم خود جلوتر باشند. در فضای مجازی وقت بگذرانید. از مباحث روز با خبر باشید. ساعتی مشخص را در اینترنت گشت بزنید که اگر در کلاس بحثی شکل گرفت بی اطلاع نباشید. سرعت دانشآموزان خیلی زیاد است، ولی باید خودتان را با آنها نزدیک کنید. اگر معلم ریاضی یا ادبیات هستید به این فکر نکنید که باید همان درس را بدهید و بروید، تمام کارهای شما در کلاس درس است. از نوع لباس پوشیدن تا نوع حرف زدن و راه رفتن.
شما از همه بیشتر میدانید که کنکور و دانشگاه را نباید برای دانشآموزان به غول تبدیل کرد. روی صحبتم با معلمان شریف جامعه است. نه آنهایی که بخشی از مافیای کنکور هستند. بگذارید بچهها اجتماعی و توانمند شوند. کار گروهی و پرسشگری را به آنها یاد بدهید. شما دیگر کمالگرا نباشید. آنها به اندازه کافی درگیر کمالگرایی والدین خود هستند. شما خوب میدانید که ارزش آدمها به نمره و کارنامه و مدرک آنها نیست. به جای آنکه با تست و آزمون، درگیرشان کنید به آنها کتاب و فیلم و موسیقی خوب معرفی کنید. از شما راحتتر میپذیرند. در مقابل نابهنجاریهای احتمالی دانشآموزان نگاه تربیتی داشته باشید نه انتظامی و امنیتی. منعطف باشید. معلم باید عاشق باشد که اکثر شما هستید، وگرنه نمیتواند در این آشفته بازار برای فرزندان جامعه تلاش کند. حرف زیاد است، اما در یک کلام زندگی کردن را به بچهها یاد بدهید.
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان!
به عمد صحبت با شما را گذاشتم در انتها. بدون تعارف از شما دیگر نا امید شدهایم. از بدو تاسیس مدارس مدرن در ایران مسائل آموزش و پرورش تا امروز هیچ تغییری نکرده و همچنان مباحثی که در گذشته مطرح میشد امروز نیز مطرح میشود. قطعا روی صحبتم با وزیر آموزش و پرورش و معاونان او نیست. همه میدانیم که اگر این وزارتخانه تعطیل هم بشود تفاوت خاصی در وضعیت کشور ایجاد نمیشود. حقوق معلمان را هم یک وزارتخانه دیگر پرداخت می کند.
اما اگر نمیدانید باید بگویم که آموزش و پرورش مهمترین بخش کشور است. دولتها هم یکی از اصلیترین وظایفی که دارند توجه به بحث آموزش است و ایجاد یک فضای عادلانه در حوزه آموزش برای همه افراد جامعه. همان چیزی که در قانون اساسی آمده است. اما مسئولان کشور در طول سالهای طولانی، نه تنها به وظیفه خود عمل نکردند بلکه با اقداماتی وضعیت تعلیم و تربیت را بحرانی نیز کردهاند. عدالت آموزشی، کیفیت تعلیم و تربیت، آموزش رایگان برای شهروندان، توجه به مناطق محروم و حاشیهای و حقوق معلمان، بخشی از مسائلی است که دولتها باید برای آن کاری میکردند. نه تنها کارهای مفیدی انجام نگرفته بلکه ضررهای زیادی نیز به نظام تعلیم و تربیت کشور وارد کردهاند.
میخواستم خطاب به شما مسئولان بنویسم که برای حقوق معلمان کاری کنید. برای معوقات آنها تلاش کنید. برای تبعیضی که در حق فرهنگیان میشود فکری کنید. عدالت آموزشی را جدی بگیرید و .... اما دیدم که این حرفها را در طول این سالها زدهایم و فرقی ایجاد نشده است. به این نتیجه رسیدم که خطاب به مسئولین بگویم که اگر کار مثبتی از دستتان بر نمیآید حداقل فضا را بیشتر از این تخریب نکنید. تصمیمات شما بر زندگی میلیونها نفر تاثیر میگذارد و بدون تعارف، زندگی میلیونها نفر را خراب کردهاید. اگر دست به خیر نیستید بخشی از جریان پر قدرت شر نباشید.همین.