"دیدارنیوز" به بهانه سالگرد واقعه هفتم تیر به تحلیل و بررسی مستند «ترور سرچشمه» پرداخته است؛
دیدارنیوز ـ رسول شکوهی: صدایش در گوشم میپیچد. نسل من او را درک نکرده است. چند باری پای صحبت پسرش در دانشگاه و محافل مختلف رفته ام. به شدت جذب او شده ام. قدیمیترها میگویند که اگر خودش را میدیدی چند صد برابر حسی که از صحبتهای پسرش گرفتی را تجربه میکردی. جو و فضای انقلاب را هم به آن اضافه کن.
بهشتی برای امروز هم همه چیز تمام است. برای آن دوره که جای خود دارد. یک روحانی که در تمام شئون دین متخصص است. به روز و دنیا دیده است. چند زبان بلد است. بر اندیشه شرق و غرب مسلط است. آزادی خواه و دموکرات است. متدین و متشرع است. خوش صحبت و سخنور است. سر سختیهای ویژهای دارد، ولی نزدیکانش از مهربانیهایش میگویند. خوشتیپ و خوش سیما است. در عین حال که کاریزما دارد به شدت متواضع است. همه اینها بهشتی را میسازد که حتی برای نسل من در جوانی و در اواخر دهه ۹۰ هم جذابیتهای ویژهای دارد.
بهشتی نه تنها در زمان حیاتش چهره ویژهای بود و اثراتش تا به امروز نیز به ما رسیده است بلکه مرگ یا بهتر بگوییم شهادتش هم اتفاقی ویژه و تاریخی بود. واقعه هفتم تیر و شهادت ۷۲ تن از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جریان انفجار دفتر این حزب نیز از جمله مسائل تلخ و تاریک در تاریخ معاصر ایران محسوب میشود. اقدامی تروریستی که توسط گروهی تروریستی صورت گرفت و بعد از جریان ترورهای مختلف به آینده انقلاب اسلامی ایران نیز حمله کردند.
درباره شهید بهشتی زیاد گفته و نوشتهاند. کتابهای او امروز در دسترس علاقه مندان است و فیلمهایی از مناظرات او با نمایندگان جریانات مختلف فکری در آرشیو صدا و سیما وجود دارد. صحبتهای او در جریان تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در مجلس خبرگان قانون اساسی را بارها از شبکههای مختلف تلویزیونی و شبکههای اجتماعی و سایتها دیدهایم. فیلمها و مستندهای زیادی نیز در رابطه با او ساخته شده است.
یکی از این مستندها که به تازگی اکران شد و مورد استقبال محققان و صاحب نظران و مخاطبان قرار گرفت، مستند «ترور سرچشمه» ساخته محمدحسین مهدویان کارگردان جوان کشور بود. مهدویان که در دوگانه سینمایی «ماجرای نیمروز» به سراغ دو ماجرای واقعی یعنی اتفاقات سال ۶۰ و ترورها و عملیات مرصاد رفته بود این بار در قالب مستند به صورت اختصاصی به ماجرای انفجار دفتر حزب جمهوری در هفتم تیرماه سال ۶۰ رفته و از دل اسناد و مصاحبه با افراد گوناگون و بررسی ابعاد مختلف فاجعه هفتم تیر، آن را برای مخاطب امروز روایت کرده است. با جستجویی ساده میتوان ماجرای انفجار حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر را خواند و ما به سراغ آن نمیرویم. یک راست بحث مستند را شروع کرده و در لابلای آن ماجرا را روایت میکنیم.
ترور آینده انقلاب
مستند با اخبار رسانههای غربی شروع میشود. فیلمی قدیمی مربوط به اخباری که رسانههای غیر فارسی زبان درباره فاجعه هفتم تیر در حال مخابره کردن هستند. تیتراژ ابتدایی شروع میشود و ترکیبی است از عکس چهرههای مهم آن دوره یا چهره آدمهایی که در ادامه مستند با آنها مصاحبه انجام شده است. موسیقی تیتراژ با موسیقی که در ادامه تا پایان این مستند شنیده میشود از یک جنس هستند. موسیقی که حس ترس و ابهام و غم را کمی تا قسمتی القاء میکند.
مستند ترکیبی است از گفتگو با چهرههای مختلف درباره فاجعه هفتم تیر و فیلمها و عکسهای آن دوره. چهرههای سیاسی شناختهشدهای در این مستند حضور دارند و البته چهرههای غیر سیاسی ناشناسی نیز در این مستند دیده میشوند و به سوالات مهدویان پاسخ میدهند. مهدویان که احتمالا تاثیرات ماجرای نیمروز با او همراه است فضای این گفتگوها را نزدیک به فضای ماجرای نیمروز در نظر گرفته است. اتاقی که شبیه به اتاقهای وزارت اطلاعات در آن فیلم چیده شده است. پر از نوار و کتاب و کاغذ. یک ضبط قدیمی نیز روی میز است و میچرخد و اینگونه نشان میدهد که دارد صدا ضبط میکند. مهدویان نیز تلاش میکند کمی حالت بازجوها را به خود بگیرد. تصویری از او در فیلم نیست، ولی صدایش را میشنویم که خطاب به افرادی که از درب وارد میشوند میگوید روی صندلی بنشینید، به من نگاه کنید.
ترور سرچشمه به ۵ مساله اصلی پیرامون این اتفاق میپردازد. جزئیات حادثه و مسائل فنی، شبهاتی که پیرامون این اتفاق مطرح شده، ویژگیهای شهید بهشتی، سازمان مجاهدین خلق و نقش آن در این فاجعه و شخص «محمدرضا کلاهی» نفوذی سازمان مجاهدین خلق در حزب جمهوری اسلامی.
مدیریت بحران از آن زمان تا امروز
مهدویان و تیمش به سراغ اعضای حزب جمهوری رفتهاند و مخصوصا افرادی را انتخاب کردهاند که از انفجار دفتر حزب، جان سالم به در بردهاند. سیدمحمد سجادی، مسیح مهاجری، حسین صادقی، سیدمنصور رضوی، سیدجلال ساداتیان، مرتضی فضلعلی، اسدالله بادامچیان، محمدرضا واعظ مهدوی، حسین سبحانی نیا و علی ربیعی از اعضای وقت حزب جمهوری اسلامی بودند که بعضی از آنها در جریان انفجار دفتر حزب حضور داشتند و روایتهای دست اولی از آنها گرفته است. آنها موضوع بحث جلسه را انتخابات ریاست جمهوری و شرایط بعد از عزل بنی صدر عنوان کردند. حتی برخی از آنها به این نکته اشاره کردند که شهید بهشتی در بخشی از صحبتهای خود جملهای میگوید که مضمون آن این است: «بوی بهشت را حس میکنم».
در لابلای بحثهای این افراد، مستند به سمت مسائل فنی این اتفاق؛ چه در زمینه انفجار و چه مسائل بعدی آن سوق پیدا میکند. مهدویان به سراغ «احمد کریم پور» فرمانده وقت کمیته چک و خنثی سازی بمب کشور رفته و او از لحاظ فنی به این مساله میپردازد. با کشیدن نقشهای کلی مخاطب متوجه میشود که بمبی اختصاصا برای شهید بهشتی در نظر گرفته شده بود و بمبی دیگر در ستون مرکزی سالن اجتماعات که سقف را پایین بیاورد. او به این مساله اشاره میکند که تکنولوژی که در این بمب استفاده شده بود در دوره خود از جمله تکنولوژیهای پیشرفته دنیا محسوب میشده است.
کار جالبی که سازندگان ترور سرچشمه در این مستند انجام دادهاند این است که به سراغ اعضای وقت کمیته و آتشنشانی و تیم حفاظت رفتهاند و ماجرا را از زاویه دید آنها روایت کردهاند. «محمدجعفر خرمدل» فرمانده وقت واحدهای گشتی کمیته و «محمدرضا رستمی» فرمانده کمیته منطقه ۹ تهران از جمله افرادی هستند که در این مستند به سوالات پاسخ میدهند. آنها به این نکته اشاره کردند که بعد از این اتفاق، شروع به دستگیری افراد مشکوک کردند تا اگر این جریان ادامه دار شد اقدام پیشگیرانهای را سازمان داده باشند.
«حسین تاجیک» محافظ شهید بهشتی و «عبدالله خلیلی» مسئول انتظامات ساختمان حزب در شب حادثه نیز از جمله افرادی بودند که با آنها گفتگو شده است. آنها به این نکته اشاره کردند که با این وجود که نه آموزش و نه امکاناتی در زمینه حفاظت وجود داشت ولی آنها و تیم شان تمام تلاش خود را برای حفظ امنیت انجام دادند. لازم به ذکر است که مقامات در ابتدای انقلاب به صورتی که امروز مرسوم است دارای محافظ و اسکورت و راننده نبودند و از این لحاظ، ضعف احساس میشد. همچنین ضعف در سیستمهای اطلاعاتی در آن دوره باعث میشد که چهرههایی نظیر کشمیری یا کلاهی، درون سیستم نفوذ کرده و اهداف خود را دنبال کنند.
محمد ابراهیم ابراهیمی، کیومرث تبیانیان، علی اصغر محمودی و علی دوست محمدی از آتشنشانان حاضر در صحنه بودند. روایت آتشنشانان چیزی است که تا قبل از این کمتر به آن توجه شده بود. از واقعه هفت تیر تا آتش سوزی و نابودی ساختمان پلاسکو مساله آتشنشانان در ایران گویا یکسان است. این آتشنشانها از کمبود امکانات در آن دوره صحبت میکردند. از دخالت گروهها و آدمهای خاص مانند حجت الاسلامهادی غفاری که به دنبال برخی اسناد بود و روند امداد رسانی و آوار برداری را مختل کرده بود. عکسها و فیلمهایی که از این وضعیت نشان میدهد گواهی بر این ادعا است. آتشنشانها با دست و بدون امکانات، آوار را بر میداشتند و چون برق هم قطع شده بود با نور ماشینها تلاش میکردند که هر چه سریعتر وظیفه خود را انجام دهند.
همه جا برایش تنگ بود
مستند به سراغ نزدیکان شهید بهشتی نیز رفته است. محمدرضا و علیرضا بهشتی فرزندان شهید بهشتی و رضا کنگرلو از نزدیکان شهید بهشتی از جمله افرادی بودند که با آنها گفتگو شد. آن ها از اتفاقی که بر اثر انفجار افتاد با عکسهایی که کمتر دیدهاید گفتند. سوختن ریشهای شهید بهشتی تا قطع شدن یک دست و یک پای ایشان. بعد به سراغ روحیات و تفکرات بهشتی رفتند.
«محمدرضا بهشتی» پسر بزرگ او خاطرهای تعریف میکند که چرا بهشتی در اصفهان نماند و بعدها نیز در قم و تهران و ایران و ... نماند. او میگوید که همه جا برای بهشتی تنگ بود. او آنقدر بزرگ بود که نمیتوانست در یک جا بماند و همواره جاری بود. فیلمی از آلمانی صحبت کردن شهید بهشتی پخش میشود که نشان از پیشرو بودن او در آن زمان است. به سراغ اندیشههای بهشتی هم میروند. دموکرات بودن و اهل آزادی بیان در عمل بودن از ویژگیهایی است که در این مستند بر آن تاکید میشود.
فیلمی از حسن روحانی در آن دوره پخش میشود که به این نکته تاکید دارد که جمهوریت نظام کاری بود که بهشتی آن را پایه ریزی کرد و بسیاری میخواستند به سمت حکومت اسلامی بروند ولی او بود که توانست امام را قانع کند و جمهوری اسلامی در فرانسه پایه ریزی شد. به تعبیر روحانی، بهشتی بود که توانست جمهوریت نظام را جا بیاندازد.
فیلم سخنرانی معروف امام خمینی(ره) درباره شهید بهشتی و تاکید بر مظلومیت بهشتی نیز پخش میشود. دوگانه مظلومیت و کاریزما و توانی که بهشتی داشت در این بخش از مستند به خوبی نشان داده میشود.
کلاهی رفت بستنی بخرد
مهدویان تقریبا تلاش میکند که ژست بازجوها را بگیرد و وقتی با تحکم، سوالات را از افراد میپرسد این وضعیت خود را نشان میدهد. همچنین برای معرفی افراد از پروندههایی استفاده کرده که عکس آنها در آن دوره و سمت شان ذکر شده و توضیحاتی درباره آنها در آن آمده است. تلاش شده با این شیوه، حس وزارت اطلاعات منتقل شود. تفاوت چهرهها در عکسها نکته جالب مستند به حساب میآید.
او به شبهات حادثه هم پرداخته است. «محمدتقی زردوز» بازپرس ویژه حادثه هفتم تیر و رئیس دفتر شهید لاجوردی و «غلامرضا بخشی زاده» مسئول واحد تحقیقات کمیته و «علیرضا نادعلی» دوست نزدیک کلاهی و عضو حزب جمهوری اسلامی از جمله افرادی بودند که در این زمینه با آنها گفتگو کرده بود.
آنها بر این نکته تاکید میکنند که کلاهی از جمله افرادی بود که بسیاری از افراد از او خوششان نمیآمد. کلاهی به شدت کنجکاو بود و همین مساله باعث میشد که نسبت به او عدم اعتماد وجود داشته باشد ولی چون ضعف اطلاعاتی وجود داشت و او از نزدیکان جواد مالکی از شهدای هفتم تیر بود کسی این مساله را جدی نمیگرفت. آنها به این نکته تاکید میکنند که هنوز بعد از این همه سال نمیتوانند باور کنند که کلاهی تنها بوده و به تنهایی این کار را کرده است.
محمدرضا کلاهی از اعضای حزب جمهوری اسلامی، چند دقیقه قبل از انفجار به بهانه بستنی خریدن از دفتر حزب خارج شده و تا مدتها از او خبری نبوده است. تیمهای اطلاعاتی، زمانی که متوجه میشوند کلاهی فردی است که نفوذی در تشکیلات حزب جمهوری اسلامی بوده عکس او را در روزنامهها منتشر میکنند تا اگر کسی از او ردی داشت به نهادهای مسئول اطلاع دهد، ولی خبری از کلاهی نمیشود. خبری نمیشود تا سال ۹۴ که پلیس هلند، خبر از کشته شدن فردی به نام علی معتمد در این کشور میدهد. فردی که در بررسیهای پلیس مشخص میشود همان محمدرضا کلاهی است.
شبهات ادامه دارد...
شهیدان «فیاض بخش» رئیس وقت سازمان بهزیستی، «کلانتری» وزیر وقت راه و ترابری، «قندی» وزیر وقت پست، تلگراف و تلفن و «عباس پور» وزیر وقت نیرو از جمله افرادی بودند که در انفجار هفتم تیر به شهادت رسیدند و از اعضای دولت شهید رجایی بودند. بهزاد نبوی وزیر مشاور و سخنگوی دولت شهید رجایی از دیگر افرادی است که در این مستند با او گفتگو شده است.
نبوی از جزئیات حادثه و اقدامات دولت میگوید و همچنین به شبهات آن نیز میپردازد. در آن دوره به این علت که قرار بود نبوی و هاشمیرفسنجانی و شهید باهنر نیز در این جلسه حضور داشته باشند و هر کدام به دلایل مختلفی امکان حضور نداشتند این اتهام وارد شد که نقشی در این حادثه دارند. اتهامی که بعضا به دلایل سیاسی، امروز نیز شنیده میشود. اتهامی که بعدها در پیگیریهای دادستانی رد شد.
در نهایت، اتفاقی که سازمان مجاهدین خلق توانست رقم بزند این بود که اگرچه نتوانست طبق نقشه خود که کشتن اکثر چهرههای نظام بود برسد اما توانست عدهای را بد نام کند که البته این شبهات، کوتاه مدت بود و به جز مواردی که نیات سیاسی گروهی نا آگاه پشت آن بود دیگر این هدف منافقین به نتیجه نرسید.
ریشههای تروریسم در مجاهدین خلق
مستند به سراغ سازمان مجاهدین خلق ـ موضوع مورد علاقه کارگردان ـ نیز میرود. سازمان مجاهدین خلق، هیچ گاه به صورت رسمی مسئولیت این فاجعه را نپذیرفت اما سعید شاهسوندی از اعضای رده بالای سازمان در آن دوره، سالها بعد در گفتگو با بی بی سی فارسی اعتراف میکند که این فاجعه کار سازمان بوده است. همچنین در فیلمهایی که از دیدار مسعود رجوی با مقامات عراقی در دوره صدام بیرون آمده نیز اعترافی نسبت به این فاجعه دیده میشود.
مستند در گفتگو با ابراهیم خدابنده و محمد حسین سبحانی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق به استراتژیهای سازمان و اندیشههای آن در این راستا نیز میپردازد. آنها به این نکته اشاره میکنند که سازمان، بنی صدر را از شهید بهشتی ترساند و تا جایی که توانست بین این دو شکاف ایجاد کرد. آنها تلاش کردند که چماق داران را منسوب به بهشتی عنوان کنند، البته اقدامات تندروها با اندیشه بهشتی در تضاد بود. آنها همچنین در روزنامههای خود، حملات ناجوانمردانهای نیز به بهشتی انجام میدادند و همه چیز را بر گردن او میانداختند.
سازمان تلاش میکرد که با تشدید فضای خشونت، این حس را در بین اعضای خود ایجاد کند که راهی جز مبارزه مسلحانه وجود ندارد. در عمل نیز شاهد سیل ترورها در بین مسئولین و در جامعه بودیم. اما طبق گفتگوهای انجام شده در این مستند، ریشه اصلی این فجایع به قبل از انقلاب باز میگردد. آنجا که سازمان، خود را رهبر انقلاب میدید ولی واقعیتها جور دیگری بود.
حتی این نکته مطرح میشود که «وحید افراخته» از اعضای سازمان مجاهدین خلق که قبل از انقلاب اعدام شد در اعترافات خود گفته است که «تقی شهرام» ایده ترور بهشتی را در آن دوره مطرح کرده بود زیرا بهشتی را فرد دوم و آینده انقلاب میدانست. رجوی نیز بعدها اعتراف کرده بود که ما انقلاب را بی آینده کردیم. کاری که شاید بتوان از آن این تعبیر را داشت که شهادت بهشتی، دموکراسی را در ایران به عقب انداخت و همواره خلأ او در سالهای بعد از شهادتش حس میشود.