تیتر امروز

پیروزی مجدد بایدن در انتخابات ریاست جمهوری، به جنبش اعتراضی دانشجویان گره خورده است
از چشم جهان (۱۴۷)

پیروزی مجدد بایدن در انتخابات ریاست جمهوری، به جنبش اعتراضی دانشجویان گره خورده است

اعتراضات دانشجویی در مخالفت با حمایت آمریکا از جنگ اسرائیل در غزه، مانند آتشی خودسوز در این کشور شعله‌ور شده است؛ آنچه می خوانید ترجمه اختصاصی دیدارنیوز از مطلب مدیر موسسه اعراب آمریکایی است.
مطهرنیا: محاصره اقتصادی ایران در زمان اوباما و هیلاری کلینتون آغاز شد/ اسرائیل و آمریکا به ضد واقعه ۷ اکتبر نیاز داشتند
رئیس اندیشکده آینده‌اندیشی سیمرغ در گفت‌وگو با دیدارنیوز

مطهرنیا: محاصره اقتصادی ایران در زمان اوباما و هیلاری کلینتون آغاز شد/ اسرائیل و آمریکا به ضد واقعه ۷ اکتبر نیاز داشتند

گفت‌وگوی مهدی مطهرنیا با سرویس بین‌الملل دیدارنیوز حول محور جنگ ایران و اسرائیل و نقش و نقشه آمریکا را ببینید و بخوانید

درباره قتل‌های زنجیره‌ای می‌ترسیدم تنها جایی بروم (گفت‌وگو با صادق زیباکلام، فعال سیاسی)

زیباکلام درباره قتل‌های زنجیره‌ای گفت: اگر بگويم نمي‌ترسيدم، دروغ گفته‌ام. براي اينکه واقعا سعي مي‌کردم جايي تنها نروم. عادت دارم تا دانشگاه «جاگينگ» کنم، اما آن موقع ديگر نمي‌رفتم؛ چراکه مي‌ترسيدم کنار پارک‌وي بريزند سرم. اين ترس‌ها بود.

کد خبر: ۱۵۱۷۴
۱۳:۴۸ - ۰۳ آذر ۱۳۹۷

دیدارنیوز - بيستمين سالگرد حوادث تلخي که به «قتل‌هاي زنجيره‌اي» معروف شد، از راه رسيد. آذر سال 1377 اوج دشواري بود. هنوز زخم‌هاي آن سال‌ها تازه است و گاه و بي‌گاه کسي نکته‌ يا خاطره‌اي درباره آن حوادث مي‌گويد؛ از حسام‌الدين آشنا که چندي پيش برآشفته شد و در حساب توييتري خود مواضع صريحي درباره اين موضوع گرفت تا مصطفي تاجزاده که به مناسب بيستمين سالگرد قتل فروهرها دست به قلم مي‌شود.
 
نکته درخور ‌توجه امسال اما مصاحبه محمد بلوري، روزنامه‌نگار پيشکسوت و دبير وقت گروه حوادث روزنامه ايران است. او اين قتل‌ها را از نظرگاه خبرنگار حوادث مشاهده کرده و برخلاف امروز که برخي از وجوه ماجرا شفاف شده است، موضوع را با تمام ابهاماتش در آن زمان تعريف مي‌کند. به اين اعتبار در ادامه سعي کرديم پرتويي ديگر بر فضاي مطبوعات در سال‌ 77 و سال‌هاي منتهي به آن بيندازيم. براي اين‌ کار به سراغ سردبير وقت همشهري، محمد عطريانفر و يکي از فعالان روزنامه‌هاي دوم خردادي، صادق زيباکلام رفتيم. جالب آن‌که عطريانفر و زيباکلام هر دو بر نقش کليدي دولت اصلاحات و در رأس آن خاتمي و همچنين روزنامه‌ها تأکيد داشتند. گويا برخورد با اين پديده نفرت‌ا‌‌نگيز، مصداقي بود از «فشار اجتماعي و پيگيري منتخبان»؛ جايي که جامعه و دولت منتخب در يک پاس‌کاري توانستند موضوع اين اتفاقات وحشتناک را حل کنند.

عطريانفر: مقاومت دولت دست رسانه‌ها را بازگذاشت

پيش از سال 77 هم قتل‌هايي از سوي «گروه خودسري» که عامليت قتل‌هاي زنجيره‌اي را برعهده داشت، صورت گرفته بود. آيا آن زمان اين قتل‌ها توجه شما را جلب نکرده بود؟

قتل‌هايي که قبل از سال 77 به‌وقوع پيوست، تصوير مشخصي بين مطبوعات آن زمان نداشت. به‌صورت پراکنده، کم‌وبيش اظهاراتي مي‌شد که مثلا فلان قتل انجام‌شده يا فلان فرد شرور در نقطه‌اي از تهران ترور شده است يا فلان عنصر فاسد دچار مشکل شده، اما هيچ‌گاه روزنامه‌ها موضوع را تعقيب نمي‌کردند؛ اگر تعقيب هم مي‌کردند شايد پاسخ روشن و دقيقي دريافت نمي‌کردند. اما وقتي وارد سال 77 شديم و شاهد قتل‌هاي سياسي بوديم، هم وجدان جامعه نسبت به قضيه حساس شده بود و هم روزنامه‌ها مطلع شده بودند و پيگير بودند، اما به اعتقاد بنده مهم‌تر از همه اين نکات، اقدام دولت آقاي خاتمي و شخص او بود. او به‌عنوان مسئول کشور، مسئله را تعقيب مي‌کرد و سرنخ‌هايي را پيدا کرده بود که عناصري از درون وزارت اطلاعات دست به اقدامات خلاف قانون زده‌اند. مقاومت و مخالفتي که دولت دربرابر اين اقدام از خود نشان داد، دست رسانه‌ها را باز کرد تا پيگير مسئله باشند. اوج اين مسئله هم به زماني بر مي‌گردد که از سوي دولت بيانيه‌اي با امضاي وزارت اطلاعات صادر شد؛ وزارت اطلاعات اين حرکت را محکوم و اشاره کرد که اين اقدام از کدام ناحيه صورت گرفته است.

برخی گفته‌اند اين نوع قتل‌ها براي اشرار و خلافکاران گاهی رخ می‌داده، اما در سال‌هاي آخر کار به حوزه سياست هم رسيده بود، در چه نقطه‌اي اين موضوع – این قتل‌ها – توجه شما را جلب کرد؟

مسئولان ارشد رسانه‌ها، چه بسا اطلاعات محرمانه‌تري نسبت به قشر عمومي روزنامه‌نگاران مي‌داشتند و شايد برخي از گمانه‌زني‌ها هم صورت مي‌گرفت، اما چون جنبه عمومي پيدا نکرده بود، نمي‌توانست خيلي منبع قضاوت باشد. فکر مي‌کنم در بحث رسانه‌ها، يعني روزنامه‌هاي رسمي نقطه اوج قتل‌هاي زنجيره‌اي، سال 77 بود. نقطه اوج اين خشونت و خشم بي‌منطق به قتل مرحوم فروهر و همسرشان برمي‌گشت. اين نقطه في‌الواقع همه توجهات را به اين کانون جلب کرد؛ توجه جامعه،‌ رسانه‌ها -که زبان گوياي جامعه هستند- و حتي توجه دولت و نهاد مرتبط وزارت اطلاعات به اين نقطه متوجه شد و آن را در نقطه اوج خود کنترل کردند. شايد نتوانيم بگويیم نقطه اوج، اگر خداي نخواسته نسبت به اين موضوع بي‌توجهي مي‌شد، چه بسا آن حوادثي که تا سال 77 کنترل شد، کف ماجرا محسوب مي‌شد. بعدها اشاره شد که فهرست بلندبالايي از دگرانديشان وجود داشت که البته به نيروهاي غيرمسلمان و عناصري که چندان دلبستگي‌اي به نظام نداشتند هم خلاصه نمي‌شد. چه‌بسا نيروهاي متعلق به‌نظام و علاقه‌مند به آن را که شايد قرائتي متفاوتي داشتند نيز دربرمي‌گرفت. اشاره شده که برخي چهره‌هاي محترم که امروز هم درواقع از علاقه‌مندان به حوزه‌هاي اصلاح‌طلبي و آقاي خاتمي و هاشمي هستند، در ليست‌هاي بعدي مطرح بودند؛ نيروهاي ملي-مذهبي و غيره. اقدام به‌موقع دولت و شخص رئيس‌جمهور و مهم‌تر از رئيس‌جمهور تصورم اين است که مجموعه ارکان نظام از رهبري و نهاد‌هاي اطلاعاتي و قضائي همه از يک دريچه به اين موضوع نگاه کردند و اتحاد نظر داشتند و اين مسئله را جمع کردند.

آقاي عطريانفر خاطره‌اي از بگومگو‌ها تحريريه بعد از قتل‌ها داريد؟ چه اتفاقي در روزنامه رخ مي‌داد؟

با توجه به اهميت روزنامه‌ها مخصوصا روزنامه همشهري با تيراژ نيم‌ميليوني(460 هزار نسخه در روز) دوستان ما در تحريريه همشهري تلاش خود را بر اين نکته متمرکز کرده بودند که اگر اطلاع‌رساني مي‌کنند، ضمن اينکه کليت نظام را هدف‌گيري نکنند و اين قتل‌ها را به نظام نسبت ندهند، اما تماميت حقيقت را با همه ابعادش تا جايي که قلوب جامعه جريحه‌دار نمي‌شد، اطلاع‌رساني کنند. فضاي خبررساني، خيلي جذاب، اگرچه غم‌انگيز و اندوه‌بار بود.

 خاطره‌اي‌ از آن برهه در فضاي اصلاح‌طلبي و در فضاي مطبوعاتي داريد. درباره نگراني‌ها درباره تحليل‌ها و اينکه چطور بايد با اين موضوع روبه‌رو شد؟
 
نگراني نسبت به چه چيزي؟

 اينکه اين رويه تا کجا ادامه پيدا خواهد کرد؟ مطبوعات چقدر به اين موضوع ورود کنند؟ آيا اين‌طور نشد که بر سر تحليل اين‌ موضوعات اختلاف‌نظر داشته باشيد؟

تا قبل از اعلام موضوع رسمي دولت و وزارت اطلاعات چرا... دغدغه و نگراني بود و برخي از اطلاعات نيز دلالت بر اين داشت که شايد دامنه قتل‌ها به برخي از روزنامه‌ها هم برسد ولي خوشبختانه آن نقطه خيلي تعيين‌کننده‌ بود که همه آن حرکات خشن بي‌منطق عناصر خودسر را متوقف کرد و همچنين به‌لحاظ امنيت رواني، به دغدغه‌هاي روزنامه‌نگاران و سياسيون آرامش داد. آنها امنيت خاطر يافتند که اين داستان به ‌طور کامل متوقف شده و خوشبختانه از آن به بعد ديگر با حادثه‌اي از اين دست روبه‌رو نشديم.

زيباکلام: جريان مخالف حالت تدافعي به خود گرفته بود

در آن زمان چطور قتل‌ها را تحليل کرديد؟

فکر مي‌کنم نقطه عطف، قتل مرحوم داريوش فروهر و همسر ايشان بود. وقتي اين دو به آن طرز فجيع به‌ قتل رسيدند، ديگر مشخص بود که بايد يک جريان سازمان‌يافته در کار باشد. قتل دو نفر از اعضاي کانون نويسندگان - مرحوم مختاري و پوينده – هم به اين موضوع اضافه شد. پيداشدن جسد آن دو و نحوه قتل مرحوم فروهر و همسرشان ديگر هيچ ترديدي باقي نگذاشت که بايد جريان سازمان‌يافته‌اي در کار باشد.

مهم‌ترين و اصلي‌ترين موضوعي که اين حوادث را پيچيده‌تر کرده بود، اين بود که در آن مقطع اگر افراد ديگري کشته ‌شده بودند؛ مثلا در مهر، آبان و آذر سال 77 اگر افراد ديگري کشته شده بودند، مي‌شد فهميد که يک جريان تندرو است که مرتکب اين قتل‌ها مي‌شود. اما چيزي که اين قضيه را پيچيده‌ کرده بود اين بود که هم مرحوم محمد مختاري و هم مرحوم پوينده ناشناخته بودند، شايد تنها افرادي که خيلي اهل مطالعه بودند اين دو نفر را مي‌شناختند. مثلا آن زمان گلشيري و محمود دولت‌آبادي چهره‌های شناخته‌شده‌اي بودند. اگر اينها کشته شده بودند مي‌شد فهميد، اما محمدجعفر پوينده و محمد مختاري واقعا چهره‌هاي ناشناخته‌اي بودند. خيلي‌ها مي‌پرسيدند که اينها چه کاره بودند. از آن مبهم‌تر و پيچيده‌تر قتل داريوش فروهر بود؛ مرحوم داريوش فروهر چهره‌اي نبود که عليه نظام انتقاد و موضع‌گيري کند که باعث رنجش خاطر مسئولان شده باشد. ايشان بعد از اينکه کار دولت موقت تمام شد،‌ در سال 1358 و مدتي هم در هيئت حسن نيت کردستان – هيئت چهارنفره‌اي که امام منصوب کرده بودند – و مدتي نيز به عنوان نامزد اولين دوره انتخابات رياست‌جمهوري مطرح شده بودند، واقعا از سال 59 و 60 به اين طرف، مي‌توانم بگويم که فعاليتي نکرده‌ بودند که ما بگوييم عليه نظام بوده است. برخي از اعضاي جبهه ملي يا نهضت آزادي اعلاميه مي‌دادند، اعتراض مي‌کردند و در انتخابات‌ها اعلام موضع مي‌کردند، اما به هر دليلي مرحوم فروهر سال‌ها بود که فعاليتي انجام نمي‌داد. از آن مبهم‌تر قتل همسر ايشان، مرحوم خانم پروانه اسکندري بود. حتي اگر بگوييم مرحوم فروهر اسباب بغض و کينه افرادي شده بودند، خانم پروانه اسکندري اساسا هيچ فعاليتي نداشتند. اگر ايشان بايد به قتل مي‌رسيدند، اعظم طالقاني بايد چندين بار ترور مي‌شدند؛ چون خيلي بيشتر از مرحوم خانم اسکندري فعاليت و اعتراض کرده ‌بودند. اساسا نفس اين قتل‌ها خيلي سؤال‌برانگيز بود. البته مرحوم مجيد شريف مدتي قبل از اينها به قتل رسيده بود که او هم چهره ناشناخته‌اي بودند. ما از يک سو با اين مشکل روبه‌رو بوديم که چرا اين افراد را به قتل رساندند؟ مگر اين‌ افراد چه کرده بودند؟ چه‌کار کرده بودند که اين‌قدر مورد بغض و کينه قرار گرفتند. واقعا شک داشتيم که آيا اين قتل‌ها واقعا سياسي هستند؟ اما در عين حال ديگر نمي‌توانستيم بگوييم تصادفي‌اند. بعد از قتل مرحوم فروهر مشخص بود که اين جريان سازمان‌يافته است. قول آقاي خاتمي از اعتبار زيادي برخوردار بود. تا جايي که يادم مي‌آيد، شايد اصطلاح «خودسر» را اولين بار آقاي خاتمي به‌کار برد. آقاي خاتمي که اين نکته را مطرح کردند که اين قتل‌ها را يک جريان خودسر درون وزارت اطلاعات و آن هم بدون اذن و آگاهي مافوق‌هاي خود انجام ‌داده‌اند، من فکر مي‌کنم که چيزي حدود 70، 80 درصد مردم اين حرف را پذيرفتند که اين قتل‌ها از سوي يک‌سري افراد تندرو و خودسر صورت گرفته است.

توضيحاتي که داده شد مقداري ابهام‌زدايي کرد. ما يقين داشتيم هيچ يک از اين افراد، چهره‌هاي شاخصي نبودند که نظام را منظما به چالش بکشند و جنگ و ولايت فقيه و قوه قضائيه و سپاه را زير سؤال ببرند. هيچ کدام از اينها واقعا اين‌طور نبودند. اگر آسيبي به خيلي از اصلاح‌طلباني که آرام‌آرام داشتند در روزنامه‌هاي به‌قول آقاي شريعتمداري «زنجيره‌اي» مي‌نوشتند، مي‌رساندند، خيلي قابل فهم‌تر بود. ماشاالله شمس‌الواعظين خيلي بيشتر کانون تعارض بود. آقاي عمادالدين باقي، حميدرضا جلايي‌پور و خود بنده که در آن مقطع در اين روزنامه‌ها منظما يادداشت مي‌نوشتم خيلي بيشتر مورد بغض و کينه اصولگرايان بودیم؛ حتي افرادي مثل مسعود بهنود و مرتضي مرديها. اينها خيلي شناخته‌شده‌تر بودند. آن موقع نمي‌گفتند «اصولگرايان»، مي‌گفتند محافظه‌کاران. بنابراين اينکه پذيرفتيم آقاي خاتمي حقيقت را مي‌گويد، جداي از آنکه اعتماد وحشتناکي به ايشان وجود داشت، آنچه آقاي خاتمي مي‌گفت، منطقي هم به‌ نظر مي‌رسيد؛ اينکه يک گروه خودسر درون تشکيلات اطلاعات واقعا خودسرانه اين قتل‌ها را انجام داده است. اگر بنا بود افراد مطرح و کساني که زعامت این جریان را به  چالش کشيده‌اند، آسيب ببينند، بايد زيباکلام و ماشاالله شمس‌الواعظين را به قتل مي‌رسانند؛ بايد حميدرضا جلايي‌پور را به قتل مي‌رسانند.

اين سؤال پيش مي‌آيد که اين قتل‌هاي در جايي رخ ندادند که در عين حالي که جامعه را خيلي متوجه خود نکنند، افراد تأثيرگذار را بترسانند؟ آيا شما نترسيده بوديد؟ آيا برخی از کشور نرفتند؟

اينها به ‌نظر من ديگر نظريه است؛ اينکه داريوش فروهر را که واقعا سال‌ها بود کاري نمي‌کرد، زدند تا صادق زيباکلام، ماشاالله شمس‌الواعظين، حميدرضا جلايي‌پور، سعيد حجاريان، مصطفي تاجزاده، مرتضي مردي‌ها و... حساب دستشان بيايد. اين مي‌تواند يک نظريه باشد، اما درباره همين هم آن‌موقع بحث مي‌کرديم. در روزنامه جامعه و طوس شب‌هاي زيادي درباره اينها بحث مي‌کرديم که چه کسي مي‌توانست پشت اين جريانات باشد. نمي‌دانم آقاي بهنود بود يا مرتضي مردي‌ها که در جلسه هيئت تحريريه روزنامه جامعه بود که مطرح کردند «اينها که رودربايستي ندارند، چرا پيغام بدهند، يکي از ما را مي‌زدند». به‌ نظر من اين حرف منطقي است؛ يکي از ما را مي‌زدند تا پيام صريح‌تر و آشکارتر بود.نکته بعدي اين بود که اگر واقعا حساب کار دست ما نمي‌آمد، همچنان که واقعا هم نيامد و نه‌تنها نترسيديم و روش خودمان را تغيير نداديم بلکه مي‌توانم خيلي قرص و محکم  بگويم که گستاخ‌تر هم شده بوديم. قتل‌هاي زنجيره‌اي ما را گستاخ‌تر، ‌عصبي‌تر و باشهامت‌تر کرده بود. اگر چنين نظريه‌اي هم بود، «از قضا سرکنگبين صفرا فزود». اتفاقا سرمقاله‌ها خيلي تندتر شدند. قشنگ يادم می‌آید تلافي آن حالت عصبانيت را که چرا اين قتل‌ها اتفاق افتاده است، در سرمقاله‌هاي خود درمی‌آوردیم.اگر امروز يک مطالعه صورت بگيرد مشخص مي‌شود قتل‌هاي زنجيره‌اي فضاي جامعه را خيلي تندتر، راديکال‌تر و بازتر کرده بود و هجمه دوم‌خردادي‌ها را  خيلي بيشتر کرده بود. عملا آن جريان اقتدارگرا حالت تدافعي به خود گرفته بود و ما در حالت طلبکاري و هجمه قرار داشتيم. تمام تلاش آن جریان اين بود که بگويد من بي‌تقصير هستم و گناهي نداشتم.

 يعني آن قتل‌ها کسي را نترسانده بود؟

اگر بگويم نمي‌ترسيدم، دروغ گفته‌ام. براي اينکه واقعا سعي مي‌کردم جايي تنها نروم. عادت دارم تا دانشگاه «جاگينگ» کنم، اما آن موقع ديگر نمي‌رفتم؛ چراکه مي‌ترسيدم کنار پارک‌وي بريزند سرم. اين ترس‌ها بود. در اوج آن جريانات، من را به مناسبت 16 آذر آن سال دعوت کرده بودند دانشگاه ايلام. با هواپيما به کرمانشاه رفتم. از دانشگاه ايلام آمده بودند فرودگاه. سوار يک پاترول شدم و دو، سه نفري هم عقب بودند. غروب بود که از کرمانشاه به سمت ايلام خارج شديم. من آن‌قدر ترسيدم، آن‌قدر ترسيدم... . آن زمان‌ها که موبايل نبود. تلفني به من گفته بودند از انجمن‌اسلامي ايلام هستند و فلان روز سخنراني است. با خودم فکر مي‌کردم آن کسي که با من تماس گرفت، واقعا چه کسی بود. اينها که در فرودگاه دنبال من آمدند که هستند که اين‌قدر ساکت‌اند. هوا هم رو به ‌تاريکي بود و من واقعا از ترس مردم و زنده شدم. ساعت هفت‌ونيم شب که شد و راديو بي‌بي‌سي را گرفتند، من فهميدم اينها خودي هستند (خنده). ترس وجود داشت؛ حالا شايد مرتضي مردي‌ها و عمادالدين باقي نمي‌ترسيدند، ولي من ترس داشتم، اما آن ترس باعث نشد در نوشتن سرمقاله‌ها ملاحظه يا چيزي را رعايت کنم.

 اين معما براي شما حل شد که چرا دست به اين قتل‌ها زدند؟

ترديد دارم، اما 80 درصد معتقد هستم يک گروه و جرياني در کار بود که فکر مي‌کرد آقاي محمدجعفر پوينده يا آقاي محمد مختاري، فرهنگ سکولار و ادبيات غيرديني را رواج می‌دهند.

 تأثير روزنامه‌ها چقدر بود؟

اگر فضاي مجازي مسئله خاشقجي را اين‌طور باعث گرفتاري مسئولان عربستان کرد، آن زمان فضاي مجازي نبود. آن زمان مطبوعات دوم‌خردادي بودند و آنها باعث شدند اين آتش شعله‌ور شود و هيچ‌طوری نشود خاموشش کرد.

آقای زیبا کلام چیزی باقی نمانده است؟

با دیگران کاری ندارم ولی من آن موقع خیلی دچار ترس شده بودم.

منبع: شرق/ ۳ آذر ۹۷
منبع: شرق
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی