دیدارنیوز ـ ما جامعه خشمگینی هستیم؟! شما به این سؤال چه پاسخی میدهید؟ اگر جوابتان مثبت است، سهم خودتان را در تولید این خشم تا چه اندازه پررنگ میبینید؟ در مقابل چه میزان سهم برای سیاستمداران، مدیران و مسئولانی قائلید که هر روز صدا و رفتارشان از رسانههای مجازی و واقعی پخش و باز پخش میشود! آیا وقتی حرفها و نقطه نظرات آنها را از شبکههای مختلف میشنوید، احساستان تغییر میکند؟ یا وقتی وعدهای میشنوید که سالهاست از زمان اجرایش گذشته یا اظهاراتی که حقیقت در آن بیمعنی است، دچار خشم نمیشوید؟! دکتر احمد بخارایی جامعه شناس و استاد دانشگاه در واقع با تشریح علل خشم در جامعه ایران، به این سؤال پاسخ میدهد که تا چه اندازه رفتارها، اظهارات و کنش مسئولان درتولید و بازتولید خشم در جامعه نقش دارد. پیش از این البته باید پرسید که اساساً آیا جامعه ایران، جامعه خشمگینی محسوب میشود یا خیر؟ اگرچه به گفته این استاد، جامعه ایران از این نظر در شرایط خوبی به سر نمیبرد!
بهتر است در ابتدا به سراغ این مسأله برویم که اساساً خشونت چگونه تعریف میشود، یعنی اگر فقط کسی فحاشی کرد یا بد کلام بود، اسمش خشونت است؟ یا نه خشونت لایههای پنهان دیگری هم دارد...
خشونت چه از نظر کلامی و چه از لحاظ رفتاری، از 4 زاویه قابل تأمل و تحلیل است. اول اینکه فرد چه هدفی را دنبال میکند، دوم، روش او برای بروز خشونت چیست، سوم به علت و ریشه خشونت بر میگردد و در نهایت اینکه این خشونت در چه قالبی بروز کرده و پوشش داده میشود، این 4 عامل موجب میشود تا بتوانیم خشونت را بشناسیم و سپس آن را تحلیل کنیم که چرا این اتفاق افتاده است. مثلاً در خشونت کلامی ممکن است ما به فردی بگوییم چقدر بیمصرف است. همین لغت، مصداق یک نوع خشونت و آزار زبانی است. در اینجا هدف، تحقیر طرف مقابل است و روش فرد، حمله به احساسات فرد از طریق خشونت زبانی است، اما آنچه مهم است ریشه و علت خشونت است. طبیعتاً اگر نتوانیم علت ها را تشخیص دهیم به درمان هم نمیرسیم.ریشه خشونت درواقع به حقارتهای پنهانی که در افراد وجود دارد، بر میگردد. در سطح خرد، فرد ممکن است که به خشونت کلامی متوسل شود اما در سطح کلان، جامعه دچار حقارت میشود و در همین نقطه، خشونت وسیع میشود و از سوی افراد زیادی در سطوح مختلف بروز میکند.
وقتی میگوییم خشونت را پوشش میدهیم، منظورمان چیست؟
مثلاً در خشونت کلامی وقتی شما اعتراض میکنید، چون فرد مقابل میخواهد رفتارش را بزک کند یا پوشش دهد، آن را به نوعی رد میکند، درحالی که خشونت اثر خودش را گذاشته است. خب اگر از سوی تعداد کمی باشد، چندان قابل اعتنا نیست، اما زمانی که گسترده شد، قضیه فرق میکند. ببینید خشونت کلامی از شکل حداقلی پنهان تا حداکثری ممکن است بروز کند که از شوخی و تحقیر گرفته تا فحاشی تغییر شکل میدهد. مثلاً خشونت کلامی در قالب فحاشی، همان چیزی است که در استادیومهای ورزشی مشاهده میکنید. وقتی افراد دورهم جمع میشوند، خود واقعیشان را بروز میدهند. در این وضعیت که افراد تحت رفتار جمعی تودهای قرار دارند، کاملاً میتوان بروز یک فرهنگ را تشخیص داد، چون افراد رها و خلاص هستند و خود اتو کشیدهشان را نشان نمیدهند. این رفتار اما وقتی بسرعت هیجانی میشود، به فحاشی تغییر شکل میدهد. این سلسله مراتب را میتوان در خشونت رفتاری هم دید. ما در جامعه شناسی البته سراغ شکل حداکثری و فراگیر آن میرویم که به یک ساختار تبدیل شده است.
سیاستمداران و مسئولان در گسترش خشونت چه نقشی دارند؟
خب در جامعه این سیاستمداران، مقامات مسئول و مدیران هستند که ساختارها را تقویت یا تضعیف میکنند و در حقیقت توان و قدرت ایجاد تغییر ساختاری را دارند. اگر خود این افراد تحت ساختارهای باقی مانده از گذشته باشند، طبیعتاً انتظاری از مردم نیست. ما این موضوع را باید در سطح کلان بحث کنیم.
شاید بهتر باشد که بپرسم ریشه خشونت درحال حاضر چیست؟ آیا سیاستمداران با ادبیات و لحنی که در پیش میگیرند در تولید خشونت در جامعه تأثیرگذارند؟
ریشه خشونت در جامعه ما دو منبع پنهانی دارد.اول بحث فرهنگ عامه مردم است. مثلاً میگوییم خلایق هرچه لایق! اصل این ضرب المثل درست است اما ما وقتی میخواهیم دیگران را تحقیر یا تمسخر کنیم از آن استفاده میکنیم که این یک نوع خشونت کلامی است. یا طنزهایی که درباره اقوام میسازیم، همان خشونتهای پنهان هستند. متأسفانه ما از لحاظ فرهنگی بشدت آسیبپذیریم که این یک ریشه تاریخی دارد. منبع دوم به بخش خاصی از فرهنگ برمیگردد که جنبه ارزشی و اعتقادی دارد. فرهنگ ما در حقیقت آمیزهای از فرهنگ عامه و ارزشی است. مشکل عمده ما هم از همین فرهنگ ارزشی نشأت میگیرد که از نظر مفهومی با دو ویژگی، منظومه فکری ما را شکل میدهد و زبان و رفتار ما را به سمت خشونت میبرد.
اول اینکه ما خود انتقاد نیستیم یعنی عادت کردهایم که به دیگران انتقاد کنیم و دوم به رفتار کنترلی ما برمیگردد که مدام میخواهیم دیگران را کنترل کنیم. این دو بخش بسیار مهم هستند و مانند یک اصل، منظومه فکری ما را در برگرفته و از نظر تاریخی و فرهنگی، تار و پود ذهن ما را تشکیل میدهد. متأسفانه این دو منبع مسیر غلطی را تعریف میکنند و ما برای رسیدن به هدف به ناچار دست به خشونت میزنیم، چون نمیتوانیم عقلانی رفتار کنیم.
متأسفانه نظام سیاسی ما هم برگرفته از همین فرهنگ است و این فرهنگ در شکل ساختاری، مرتب بازتولید و بازتعریف میشود.
یعنی مدیران و مسئولان هم دچار این نوع خشونت پنهان هستند؟
وقتی مسئولی به جای اینکه نواقص کار خودش را ببیند و عیب را در درون خود جستوجو کند، بهدنبال یک عامل بیرونی است و دیگران را مدام مقصر جلوه میدهد و به نوعی میخواهد همه را کنترل کند و نقش کنترلی داشته باشد، یعنی از همین فرهنگ پیروی میکند. ببینید هرکس که دست به رفتار خشونتآمیز میزند، یک خشم فروخفته دارد.
خب چرا این خشم فرصت بروز پیدا نکرده و جمع شده است؟
وقتی فردی در گذشته توان مقابله نداشته و به اجبار خشم خود را در مقابل دیگران نگه داشته است، وقتی به قدرت و موقعیت میرسد، شروع به تخلیه خشم خود میکند. شما میبینید که مردان در مقابل زنان به شکلهای مختلف خشونت خود را ابراز میکنند. این درواقع خشم فروخفته تاریخی دو جنس تلقی میشود.
آیا وقتی مسئولی آشکارا رودرروی مردم دروغ میگوید یا سعی میکند دیگران را به دروغگویی متهم کند و به آنها برچسب بزند، هم در تولید خشونت پنهان در جامعه نقش دارد؟
رابطه تنگاتنگی بین خشونت ورزی و دروغگویی وجود دارد. اگر بپرسید چه افرادی دست به خشونت میزنند؟ پاسخ روشن است. کسانی که مستعد دروغ گفتن هستند چون نمیتوانند از عقلشان درست استفاده کرده و حرف راست را بیان کنند، پس متوسل به کذبگویی میشوند تا به هدفشان برسند. این فرد وقتی یک مقدار جلو میرود، چون میترسد طرف مقابل متوجه دروغهایش بشود، دست به رفتار خشونتآمیز هم میزند. در عالم سیاست هم اگر در سطح کلان، مدیران و بزرگان ما خشونت ورز بودند، بدانید که قبل از آن دروغگو بودهاند. اینها باهم یک رابطه فلسفی و عقلانی دارند. خشونت لایههای زیادی دارد. فحاشی و جنگ آخرین مرحله خشونت است.
افراد خشونت ورز، البته رفتارهای تناقضآمیز زیادی دارند. یعنی به زبان میگویند ما معتقد به آزادی هستیم، ولی عملاً آزادی دیگران را محدود میکنند. این افراد مستعد خشونت ورزی می شوند، چون باید رفتارهای تناقضآمیز خودشان را به نوعی توجیه کنند و برای این کار دست به تحقیر شما میزنند.
این خشونت ذاتی است یا اکتسابی؟ مثلاً فردی وقتی بر مسند قدرت مینشیند دچار این خشم میشود؟
بخشی از خشونت در طبیعت انسان است، اما ما اینجا از خشونت ارادی صحبت میکنیم که از قدرت ناشی میشود. وقتی یک فرد عادی خشونت میورزد، این یک خشونت درجه 2 محسوب میشود.
اما خشونت ورزی در مقابل خشونت اولیه، خشونت درجه یک محسوب میشود یعنی در سطح کلان، اگر نظام سیاسی ما در مقابل رفتار تند یک شهروند که پرسشگر است، با خشونت جواب بدهد، شهروند یاد میگیرد که رفتار خشونتآمیز بروز بدهد. در این چرخه در یک رابطه رفت و برگشتی میان مردم و سیاستمداران، دروغ، سیاست و خشونت قویتر و ریشهایتر بازتولید میشود.
وضعیت ما از نظر خشونت درحال حاضر چگونه است؟
خشونت امروز در جامعه ما تبدیل به یک مسأله شده است. آستانه تحمل مردم و مدارای اجتماعی پایین آمده است، چون افراد نمیتوانند باهم گفتوگو کنند. چه در سطح خرد (دعوای دو راننده)، چه در سطح میانه (ورزشگاه ها) و چه در سطح کلان (میان سیاستمداران).
ببینید ما چقدر میتوانیم رفتارهای همدیگر را تحمل کنیم، حتی در سطح جهانی هم آستانه تحمل کشورها پایین آمده است. ما متأسفانه دچار غده بدخیمی هستیم که دیگر حتی قابل جراحی هم نیست. این وضعیت از ضعف فرهنگی شروع و در نظام اجتماعی ما تقویت شده است. نکته اینجاست که در چرخه خشونت، فاعل بیشتر از دیگران فاسد میشود، یعنی اگر ما رفتار خشونتآمیز داشته باشیم، بیش از سایرینی که آسیب میبینند، خودمان آسیب میبینیم.
منبع: ایران/حمیده امینی فرد/۲۳ آبان ۹۷