تیتر امروز

اکبر حسنی: بانک‌ها برای تسهیلات تولید هزار بهانه می‌تراشند/ می‌توانستم با پولم دلار بخرم
بررسی موانع تولید در گفت‌وگو با مدیر عامل آریا چوب نفیس آفرینش+ویدیو

اکبر حسنی: بانک‌ها برای تسهیلات تولید هزار بهانه می‌تراشند/ می‌توانستم با پولم دلار بخرم

موانع، مشکلات و کارشکنی‌های مسیر تولید از ثبت درخواست و اخذ پروانه تا وارد کردن سخت افزار و موضوع ترخیص آن در گمرکات ایران در گفت‌وگوی دیدار با یک کارآفرین.
گزینه‌های اصولگرا‌های تندرو برای حذف قالیباف
چه کسی رئیس مجلس دوازدهم خواهد شد؟ دیدار گزارش می‌دهد:

گزینه‌های اصولگرا‌های تندرو برای حذف قالیباف

محمدباقر قالیباف گرچه نفر اول انتخابات مجلس دوازدهم از تهران نشد، اما همچنان انتظار دارد که در مقام شیخ مکلای جریان اصولگرا، در جایگاه خود ابقا شود، گزینه‌های دیگری نیز برای ریاست بر مجلس مطرح...
آینده معماری؛ از دانشگاه تا کف بازار کار
دیدار نخستین برنامه از "پریسکوپ" را منتشر می‌کند

آینده معماری؛ از دانشگاه تا کف بازار کار

با توجه به طیف گسترده علاقه مندی‌ها در دهه‌های اخیر در زمینه‌های شغلی و به طبع سردرگمی و عدم آگاهی نسل نوجوان و جوان (نسل Z) نسبت به آینده، بازار کار، میزان درآمد، جایگاه شغلی و اجتماعی هر حرفه...

مادر، صلابت است و جرات، اما چرا...؟!

برگی از تقویم ورق می‌خورد، مناسبت نمایان می‌شود، روزِ مادر... مادر بدون ترکیب‌شدن با واژه‌ای، خودش به تنهایی با مفردترین حالت ممکن، جان و جهانی‌ست بی‌تکرار.

کد خبر: ۱۱۹۶۸۰
۰۹:۲۴ - ۰۳ بهمن ۱۴۰۰

مادر، صلابت است و جرات، اما چرا...؟!

 

دیدارنیوز ـ زینب شکری*: برگی از تقویم ورق می‌خورد، مناسبت نمایان می‌شود، روزِ مادر. ترکیب کلمه اول با هر واژه‌ای که تکلیفش معلوم است‌، اما کلمه دوم بدون ترکیب‌شدن با واژه‌ای، خودش به تنهایی با مفردترین حالت ممکن، جان و جهانی‌ست بی‌تکرار.

حالا به رسم تکرار مناسبتش در تقویم، روان و قلم در هم گره خورده‌اند تا بنویسم برایت...، تا شاید واژه ۴ حرفیِ نامت  در دایره لغات محدودم، جرات نوشتن بهتر بدهد. جرات.... دیدی! دیدی! نامت، چه کولاکی کرد در همین آغاز نوشته؟

بله، جرات؛ واژه‌ای ۴ حرفی به مثال ِ مادر، اما درک و دریافت این جرات برای من، عمری از تو گرفت تا در ۳۰سالگی تازه بفهمم، یک زن، وقتی بعد از ازدواج به دور از جغرافیای خانه پدری و به دور از هر آشنایی، زندگی را شروع می‌کند، دوره بارداری را می‌گذراند، وضع حمل می‌کند و تا هنوز جان به طور کامل به جسمش باز نگشته، کودکانش را به اجبارِ کار در خانه تنها می‌گذارد و با چیدن خوراکی دور و بر بالش آنها، وقت می‌خرد تا خود را راس ساعت ۱۲ به خانه برگرداند، چقدر جرات‌مند است.

۳۰ سالی زمان گذشت تا این را دریابم، زنی که صبح چشم  وا می‌کند و ناهار وشام را می‌پزد و سفره صبحانه را می‌چیند و صبحانه خورده نخورده، راهی مدرسه که محل کارش است می‌شود، چقدر جرات‌مند است. تا ۳۰ سالگی در جهل دائم بودم که نمی‌دانستم، زنی که با هربار بیمار شدن فرزندانش، هیچگاه بغض نکرد، بلکه گاهی با توپ و تشر، لقمه غذایی به آنها خوراند، سنگدل یا بی‌رحم نبود که هیچ، چقدر جرات‌مند بود که ترس‌ها را مچاله می‌کرد و به روی قلب مهربانش نمی‌آورد که جانم برایتان می‌رود وقتی بیمارید.

بله، جرات اولین تصویری‌ست که نامه من به تو را زینت داد. جرات دل کَندن می‌خواهد، بندِنافِ تعلق را بریدن می‌خواهد، خودت را ندیدن می‌خواهد، و تو همه را یکجا داشتی و داری.

قلم‌ می‌رقصد و من چه عجیب لحظات با تو بودن را مرور می‌کنم. یادم هست  که در کودکی گریه جزء جدانشدنی از من به‌واسطه ظرافتِ خُلقم بود. هر بار با هر اشکی که ریختم، می‌گفتی یا از خودت دفاع کن یا اشک تمساح نریز.

۳۰ سال گذشت تا بفهمم، ناز نکشیدن تو در آن لحظاتِ من، سخت‌ترین کار بود، وقتی اشک‌های مرا می‌دیدی، کار راحتی بود که قربان‌صدقه‌کنان، بقیه را متهم و مرا مبرّا کنی از ضعف‌هایم، تا نازپروردگی، وصله تنم باشد، اما تو همیشه کارهای سخت، انتخاب اولت بود.

در کودکانه‌ترین گریه‌هایم، می‌گفتی ازخودت دفاع کن، گریه را همه خوب بلدند! تو راهی دیگر پیدا کن. و این شد که یاد گرفتم اشکی به‌جز اشک شور و شوق نریزم و هرجا زمین خوردم، دست بر زانوی خودم بگذارم و بلند شوم.

چه خوب شد که تقویم، بودنت را به روزشمارش افزون کرد تا بچرخم در دوران کودکی، نوجوانی و اکنون جوانی، تا رد پایِ بودنت در هر جا که موفقیتی در جریان زندگی‌ام بود ببینم. هرجا در راه زندگی مبتلای سکون شدم، مثل کودکی بگویی دفاع کن. معنی کلامت در پرونده عمر با عزتت کاملا مشخص است. هر بار خاطره حمله سگ ولگرد در روستای دورافتاده محل خدمتت حین رفتن سر کلاس درس، درست وقتی که ۱۲سال کوچکتر از سن اکنون من بودی، مرور شود، به من قوی‌ترین کلمات را برای آوردن در نوشته‌ام می‌دهد: جرات، شهامت، جسارت، شکرگذاری و....

هیچگاه از تو این را ندیدم که مرا با دوران گذر کرده زندگی‌ات در کفه ترازوی نابرابری‌ها قیاس کنی، چون پُرواضح است که کفه ترازوی لحظات گذشته بر تو سنگین‌تر از کفه همه دوران زندگی من خواهد بود.

حالا بعد از گذشت ۵سال از زندگی مشترکم، مادر مفهومی فراتر از آغوش‌های گرمت، نگاه‌های پر از عشقت دارد. مادر صلابت است و جرات است. کوه محکم زندگی من، جان و تنت غرق در سلامتی!

*نویسنده و فعال اجتماعی

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی