دیدارنیوز ـ سعیده دهقانی*: در مطب دندانپزشکی منتظر نشسته بودم تا نوبت به من برسد. همینطور که مطالب ارسالشده در واتساپ را چک میکردم، خانمی جلو آمد و پس از سلام و احوالپرسی، گفت: "شما قبلا هم به ایشون مراجعه داشتین؟! کارشون چطوره؟". پاسخ دادم من مشتری دائمی اینجا هستم و تا به امروز، خوب بوده و مشکلی نداشتهام. درکنارم نشست. دلم میگفت چقدر این غریبه آشناست و من هیچ ترسی از دوستی با او احساس نمیکنم. برعکس دیگر افرادی که در بیرون با آنها آشنا میشوم و گذرا و موقتی هستند، ایشان رسم دیگری داشت. ردوبدلکردن شماره موبایل همانا و شروع دوستی هم همان!
نشستیم در کنار هم و از هر دری حرف زدیم. آنقدر آنالیز و تحلیل مسائل کردیم تا رسیدیم به اینکه "چرا مهاجرت کرده است!؟"
او تعریف کرد که چگونه سایه خاطرات یک عشق قدیمی در افکار و احساسات او مثل خورهای، بلای زندگی جدیدش شده بوده و به قول مشاورش: "دندان شیری موقتی و برای تجربه است و برای ادامه مسیر رشد، نیازمند دندان دائمی هستیم".
همین داستان و نپذیرفتن شرایط، موجب شده بود تا او مقدمات سفری طولانی را بچیند؛ به این امید که شاید اگر از محیط فاصله بگیرد، زندگیاش بهترشود. در حالی که به قول معروف "هر جا رویم آسمان همین رنگ است"، اما "تغییر درون" و دگرگونی احوال و افکار مهم است و رنگ آسمان را در جغرافیای زیستی آدمی، تغییر خواهد داد.
راستی یدککشیدن گذشتهها تا کی؟! زندگی با خاطرات تلخ پیشین تا چند؟!
دیروز رفته و کشیدنش به امروز، دردی که دوا نمیکند هیچ، به آلامِ آدمی اضافه میکند و سایهاش، فرداها را هم تیره و تار خواهد کرد!
...و ناگهان، منشی دندانپزشک مرا صدا زد و رفتم داخل مطب دکتر.
*دانشآموخته مدیریت جهانگردی(ساکن امارات)