تیتر امروز

بچه‌ها! نخندین!
افاضات اضافه

بچه‌ها! نخندین!

عوام‌الملک در هفته‌ای که گذشت از حمایت مردم و خواص از یک طرح جدید نوشته و ترانه‌ای هم به گوشش رسیده که می‌گفت: "بچه‌ها! نخندین!"

سه یادداشت از یک پژوهشگر دفاع مقدس

جعفر شیرعلی‌نیا به مناسبت هفته دفاع مقدس سه یادداشت منتشر کرده است و در آنها به قطعنامه 598؛ مشکلاتی که در راستای ادامه جنگ وجود داشته و سر آخر به مسئله تاریخ نگاری جنگ پرداخته است. در این یادداشت‌ها نکاتی بیان شده که خالی از لطف نیست.

کد خبر: ۱۰۸۷۹
۱۰:۴۸ - ۰۷ مهر ۱۳۹۷

دیدارنیوز ـ جعفر شیرعلی‌نیا سه یادداشت به نام‌های «ضعف سیاست خارجی ایران در سال‌های جنگ»، «آخرین دیدگاه‌های هاشمی رفسنجانی درباره تاریخ جنگ» و «نقدی بر متولی‌گری نظامیان در تاریخ‌نگاری جنگ» نوشته است. از آنجا که یادداشت‌های مزبور حاوی نکاتی خواندنی بود عینا آنها را منتشر ساختیم.

یادداشت اول:

ضعف سیاست خارجی ایران در سال‌های جنگ
 محمدجواد لاریجانی می‌خواست در مراحل تدوین قطعنامه ۵۹۸، به‌عنوان نماینده ایران به نیویورک برود و در جلسات شرکت کند، وزیر خارجه مخالف بود و این موضوع به چالشی در وزارت خارجه تبدیل شد. (علی خرم، از مقامات وقت وزارت خارجه، مصاحبه با جماران، ۲۸ تیر ۹۰).

اما ولایتی، وزیر خارجه در کتابش از تاثیرگذاری ایران بر قطعنامه ۵۹۸ می‌نویسد: «وزارت امورخارجه ایران تلاش وسیع و همه‌جانبه‌ای را برای تحقق خواست‌های ایران به‌عمل آورد.» او توضیح می‌دهد که با سفر معاون و مدیرکل امور بین‌الملل وزارت خارجه به پایتخت‌های مختلف، نظرات ایران تا حدی در قطعنامه تامین شده است. (تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی، ص. ۲۰۴)

ایرج همتی در کتاب «دیپلماسی ایران و قطعنامه ۵۹۸» نشان می‌دهد که این روایت چندان معتبر نیست و به بولتن دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت خارجه که چند ماه پس از قطعنامه منتشر شده اشاره می‌کند که در آن توضیح داده شده، با تحریم جلسات شورای امنیت، جلسات شورا درباره قطعنامه به جلساتی بدون مخالف برای آمریکا و عراق تبدیل شد و «درنتیجه مانور‌های سیاسی که از سوی بقیه کشور‌های مخالف جمهوری اسلامی ایران به عمل آمد قطعنامه به صورت و شکل فعلی آن به تصویب رسید.» (دیپلماسی ایران و قطعنامه ۵۹۸، ص. ۱۸۸)

آیا حضور مستقیم ایران در بحث‌های تدوین قطعنامه نتیجه بهتری نداشت؟
به نظر می‌رسد در سیاست خارجی ایران گاه مسیر‌های طولانی‌تر و پرهزینه‌تر بر مسیر‌های مستقیم و کم‌هزینه‌تر ترجیح داده می‌شود تا شعار‌ها آسیب نبینند.

وقتی مذاکره و مسیر دیپلماتیک رسمی مسدود است، دیپلماسی قاچاقی شکل می‌گیرد. مدتی پیش از آنکه ایران جلسات تدوین قطعنامه را تحریم کند، مذاکره مستقیم با آمریکایی‌ها، معروف به ماجرای مک‌فارلین، خارج از وزارت خارجه در جریان بود. در‌حالی‌که جنگ‌های لفظی شدید میان ایران و آمریکا، رسانه‌ها و گوش مردم را پر کرده بود معامله‌های پشت پرده‌ای با محوریت آزادی گروگان‌های آمریکایی و غربی در لبنان، انجام شد.

دیپلماسی قاچاق، علاوه بر اینکه در بلند‌مدت به اعتماد مردم آسیب می‌زند وزارت خارجه را هم تضعیف می‌کند و اگر مدیریت قوی در راس وزارت خارجه وجود نداشته باشد این ضعف در وزارت‌خانه نهادینه می‌شود و دیپلمات‌ها نیز نمی‌دانند تا چه حد اختیار دارند. به‌عنوان نمونه پس از تصویب قطعنامه ۵۹۸ در تیر ۶۶، ایران تلاش می‌کرد با تغییراتی در بند‌های قطعنامه به قطعنامه جدیدی برسد که مبنای پایان جنگ باشد و یا اینکه در روند اجرایی قطعنامه خواسته‌هایش را به‌دست آورد. به روایت ظریف، از دیپلمات‌های فعال ایران در ماجرای قطعنامه، در یکی از جلسات مهم با نماینده ژاپن، دو ساعت بر سر خواسته‌های ایران چانه زده، اما در پایان دیپلمات ژاپنی گفت: «اگر من به شما تضمین بدهم که من تمام درخواست‌های شما را عمل می‌کنم، شما حاضری قطعنامه را بپذیری؟» ظریف: «با سردرد عجیبی از آنجا بیرون آمدم. چون نمی‌توانستم بگویم می‌پذیرم. اجازه نداشتیم. تقریبا یک ساعت از این دو ساعت را معلق زده بودم که بگویم مثلا همکاری می‌کنیم...، ولی او می‌گفت: به من بگو آره یا نه... و من هم اجازه نداشتم این را بگویم.» (دیپلماسی ایران و قطعنامه ۵۹۸، ص. ۲۰۱)

پس از پایان جنگ نیز مذاکرات وزارت خارجه برای صلح با عراق تقریبا به بن‌بست می‌رسد. این بار نیز نامه‌نگاری‌های صدام با هاشمی تکلیف را روشن می‌کند و صدام در آخرین نامه در ۲۳ مرداد ۶۹، قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را مجددا می‌پذیرد. نامه‌ای که در فشارِ پس از حمله عراق به کویت (۱۱ مرداد) و تهدید‌های آمریکا نوشته شده بود. هاشمی در خاطرات ۲۴ مرداد درباره این نامه نوشته: «حاکی از تصمیم عراق به مقاومت در کویت در مقابل آمریکاست که به ما امتیاز داده است.» (اعتدال و پیروزی، ص. ۲۳۸)

پس از آن، معرفی عراق به‌عنوان آغازگر جنگ نیز دوباره با مذاکراتی پیرامون آزادی گروگان‌های آمریکایی و غربی در لبنان گره می‌خورد. دبیرکل سازمان ملل در خاطرات خود روند مذاکرات آزادی گروگان در سال‌های پس از جنگ را شرح داده و درباره اعلام عراق به‌عنوان آغازگر جنگ می‌نویسد: «در روز نهم دسامبر ۱۹۹۱ (۱۸ آذر ۷۰) شش روز پس از آزادی آخرین گروگان آمریکایی، من گزارشم را به شورای امنیت ارائه کردم که در آن مسئولیت آغاز جنگ عراق و ایران بر عهده عراق گذاشته شده بود.» (به سوی صلح، ص. ۲۰۸)

هرچند دکوییار علاقه ندارد اعلامِ آغازگر جنگ تحت تاثیر آزادی گروگان‌ها معرفی شود، اما در جای‌جای خاطراتش این ارتباط دیده می‌شود.

آیا مسیر‌های مستقیم، رسمی و شفاف در دیپلماسی که قابل‌نقد و اصلاح هستند از مسیر‌های پنهانی و غیرمستقیم بهتر نیستند؟ آیا دیپلماسی پنهانی و خارج از وزارت خارجه مردم را از حکومت دور و وزارت خارجه را ناکارآمد نمی‌کند؟

یادداشت دوم:
 
آخرین دیدگاه‌های هاشمی رفسنجانی درباره‌ تاریخ جنگ
چندسال قبل با رئیس یکی از مراکز معتبر پژوهشیِ جنگ گفتگو می‌کردم و او توضیح داد که به دلیل شرایط سیاسی نمی‌توانند با آیت‌الله هاشمی گفتگو کنند و سال ۹۳ نیز که برنامه سطر‌های ناخوانده را روی آنتن بردیم شاهد بودم که چگونه هاشمی نتوانست حتی در برنامه‌ای که بنا بود در آن نقد شود حضور پیدا کند، حالا این شب‌ها که او نیست برخی فرماندهان راحت‌تر می‌توانند کاستی‌های جنگ را به او نسبت دهند و در میدان بی‌رقیب بتازند. بخش‌هایی از مصاحبه‌هایم با هاشمی در سال ۹۴ که یک جلسه‌اش پیرامون مسایل جنگ بود:

در بحث قطعنامه ۵۹۸ از او پرسیدم: «گویا در آن مقطع گزارش دقیقی به امام رسید. آیا امکان نداشت که آن گزارش زودتر به امام برسد؟» گفت: «بعضی‌ها بودند که نمی‌خواستند واقعیت وجودی ذهن خود را پیش امام رو کنند. به من می‌گفتند که نیاز‌های زیادی داریم و نمی‌توانیم بجنگیم، اما به امام که می‌رسیدند، می‌گفتند: عاشورایی می‌جنگیم. امام هم در نامه معروفش به این نکته اشاره کردند. وقتی آن نامه را به من دادند، گفتم: من که نمی‌توانم این همه نیاز‌ها را تأمین کنم. اگر می‌خواهید به امام بگویید تا به دستور ایشان ضرورت‌های کشور هم صرف جنگ شود. در آن شرایط با کدام بودجه معمولی می‌توانستیم ۳۰۰ فروند هواپیما تهیه کنیم؟ می‌گفتند: آمریکا هم باید از خلیج‌فارس بیرون برود. یعنی شرطی که یک‌درصد هم انجام آن در اختیار ما نبود.»

برخی مدعی شده‌اند هاشمی به محسن رضایی گفته که در نامه معروف پایان جنگ چه بنویسد، اما هاشمی در این‌باره گفت: «واقعاً به آقای رضایی نگفتم چه بنویسد. گفتم: خواسته‌هایت را بنویس تا بدانیم چه می‌خواهید که جنگ را ادامه بدهید. او هم نوشت.»

در ذهن هاشمی اختلاف ارتش و سپاه در سرنوشت جنگ بسیار تاثیرگذار بود و گفت: «وقتی‌که بنی‌صدر رفت، ارتش و سپاه، برادرانه می‌جنگیدند. چون شهید صیاد، از نوع سپاهی‌ها بود. این دو نیرو، با هم خوب همکاری می‌کردند. اما بعد از آن، بحث میراث مطرح شد و اینکه بالاخره کی برنده جنگ است. ارتش هم از سپاه نگران بود و می‌ترسید که سپاهی‌ها، آن‌ها را ببلعند و کارشان تمام شود.»

به هاشمی گفتم از زمانی که فرمانده جنگ شدید، عمق خیلی از تلخی‌ها را از نزدیک احساس کردید. می‌دانستید که چگونه جنازه‌های شهدا در منطقه عملیاتی ماند. در عملیات بدر لحظه‌به‌لحظه از محاصره‌شدن نیرو‌ها خبر داشتید و تلخی‌ها را می‌چشیدید. آیا گزارش عمق تلخی‌های جنگ از طرف شما به‌عنوان فرمانده به امام منتقل می‌شد؟

گفت: «در دفتر امام، با نیرو‌های سطوح مختلفِ حاضر در میدان ارتباط داشتند. گاهی خبر‌هایی به امام می‌دادند که حاج‌احمدآقا، زمانی که در جبهه بودم یا وقتی برمی‌گشتم، از من می‌پرسید. امام بی‌اطلاع نبودند. گزارش‌های من بخشی از اطلاعات امام بود و از راه‌های دیگر گزارش‌های میدانی به ایشان می‌رسید. البته وقتی خبر‌ها را می‌شنیدند و نمی‌توانستند کاملاً اعتماد کنند، از من می‌پرسیدند.»

گفتم: «در یادداشت‌های بین کربلای ۴ و کربلای ۵ روز‌های خیلی سختی را توصیف کرده‌اید و نوشتید: تاکنون دچار چنین حالتی نشده بودم. می‌خواهم بپرسم که آیا امام در این سطح خبر داشتند؟ آیا چنین حالاتی برای امام هم پیش می‌آمد؟ چون نمونه‌ای منعکس نشده است.»

جواب داد: «درباره حالات من در آن مقطع هم درست می‌گویید. مدت‌ها کار کرده بودیم... نیرو و تجهیزات را فراهم کرده بودیم. تلاش می‌کردیم که آخرین عملیات باشد. چون همه مسائل به‌گونه‌ای طراحی شده بود که اگر درست عمل می‌شد، به اهداف خود می‌رسیدیم، ولی لو رفت که از اشکالات اساسی عملیات کربلای ۴ بود.»

درباره این سوال به جواب دقیقی نرسیدیم هرچند در جایی از مصاحبه درباره والفجر مقدماتی گفت: «فرمانده نبودم، ولی با اطلاعاتی که معمولاً از جا‌های مختلف می‌گرفتم، متوجه شدم که تلفات ما واقعاً وحشتناک بود. تا جایی که تا آخر رسماً گفته نشد آمار تلفات انسانی ما در شهادت، جانبازی و اسارت چقدر بود.»

شیوه برخورد با حزب توده در سال‌های میانی جنگ را اشتباه می‌دانست و گفت: «از وقتی در داخل با حزب توده آن‌گونه برخورد شد، شوروی خیلی جدی از صدام پشتیبانی می‌کرد. حتی مشاوران نظامی آن‌ها در بعضی از جلسات ستاد‌های جنگ ارتش بعث شرکت می‌کردند.»

تعریف کرد: «هنگام سحر ما را از خواب بیدار کردند و خبر از کشف کودتا دادند. حتماً به امام هم این‌گونه خبر داده بودند.» گفتم: «در خاطرات شما هست که گزارش‌های آقای شمخانی به‌تدریج سبک می‌شود. اول گفتند کودتا...» جواب داد: «بله گفتم که هنگام سحر پیش من آمدند و گفتند کودتا را کشف کردیم. احتمال کودتای شوروی‌ها را در آن شرایط می‌دادیم. وقتی کار‌ها تمام شد، در بازجویی‌ها دیدند که واقعیت نبود.»

یادداشت سوم:

نقدی بر متولی‌گری نظامیان در تاریخ‌نگاری جنگ
 «با معضل مهم دیگری مواجه هستیم و آن انحصار تاریخ‌نگاری جنگ و متولی‌گری نظامیان در این حوزه است. ببینید! مورخ شئوناتی دارد، باید‌ها و نباید‌هایی را مورد توجه قرار می‌دهد و روش تحقیق خاص خود را دارد، نظامیان هم باید‌ها و نباید‌ها و محدودیت‌های خاص خود را دارند و این‌ها به‌راحتی در یک نقطه جمع نمی‌شوند؛ لذا تاریخ‌نگاری نظامیان متفاوت است با تاریخ‌نگاری که برای مثال آقای کاوه بیات انجام می‌دهد.»
 
دو هفته پیش به همراه دکتر علایی (فرمانده نیروی دریایی سپاه و از فرماندهان ارشد سپاه در جنگ) میزگردی در نشریه صدا پیرامون تاریخ‌نگاری جنگ داشتیم. برخی از نکته‌هایی را که در آن جلسه گفتم این‌جا می‌آورم و پیشنهاد می‌کنم متن کامل را در نشریه که هم‌اکنون در کیوسک‌هاست ببینید:
 
تاریخ‌نگاری و نظامی‌گری 
«در دوره جنگ، ستاد تبلیغات جنگ اگرچه زیر نظر شورای عالی دفاع بود، اما مدیرانش اغلب مدیران فرهنگی و از مدیران وزارت ارشاد بودند. آن ستاد پس از جنگ همچنان پابرجا بود و پیام امام برای حفظ آثار جنگ هم در دستور کار آن قرار می‌گیرد. ولی بعد از رحلت امام اتفاقی رخ می‌دهد و به‌تدریج ستاد به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس تغییر نام می‌دهد و زیر نظر ستاد کل نیرو‌های مسلح قرار می‌گیرد. یعنی، نهاد متولی مسایل مربوط به تاریخ جنگ زیرمجموعه یک مجموعه نظامی قرار می‌گیرد و مدیرانش نیز به‌تدریج افراد نظامی می‌شوند و بعد‌ها بحث مجوز کتاب‌های تاریخ جنگ نیز به این مجموعه مربوط می‌شود.»

«اساساً زمانی که بحث تاریخ جنگ در ستاد کل نیرو‌های مسلح مطرح می‌شود، دوگانه سپاه و ارتش بسیار پررنگ می‌شود و سایر ابعاد تحت تأثیر قرار می‌گیرد و چالش‌ها و پرسش‌ها کانالیزه می‌شود و نقد‌ها تنها معطوف به این امر شود که کتاب «الف» نقش سپاه را پررنگ کرده یا کتاب «ب» نقش ارتش را پررنگ کرده است. حتی در مواردی کار به رهبری ارجاع می‌شود؛ یعنی از طریق نهاد‌های نظامی به دفتر رهبری نامه می‌نویسند و می‌گویند در روایت فلان کتاب در حق ارتش جفا شده است.»
 
مجوز رمانِ جنگی و ستاد کل نیرو‌های مسلح
 «منظور من آن نیست که نظامیان اساساً به حوزه تاریخ‌نگاری وارد نشوند، منظور من متولی‌گری است. متولی‌گری بدان‌جا ختم شده است که حتی گویا صدور مجوز رمان پیرامون دفاع مقدس هم به پژوهشگاه دفاع مقدس واگذار شده است.»

«ببینید! زمانی که مجموعه‌ای خارج از وزارت ارشاد بتواند برای یک کتاب تصمیم بگیرد، طبیعتاً دایره تاریخ‌نگاران محدود می‌شود. برای مثال، یک استاد دانشگاه چند سال وقت صرف می‌کند و کتابی تحلیلی می‌نویسد، سپس به او می‌گویند چند بخش از کتابت را تغییر بده یا حذف کن یا به‌کلی می‌گویند اجازه چاپ به تو نمی‌دهیم. این امر به‌نظرم معلول متولی‌گری نهاد نظامی در تاریخ‌نگاری است.»
 
نقد تقریظ‌های رهبری بر کتاب‌های جنگی
 «یکی از دوستان که از مدیران مؤسسات پژوهشی بود، می‌گفت: «دغدغه ما این است، کتابی بنویسم که بتواند تقریظ آقا را بگیرد.» تقریظ یکی از اثرگذارترین فاکتور‌ها در حوزه روایت جنگ است؛ زیرا در فروش کتاب‌ها به‌ویژه فروش ارگانی و... بسیار تاثیر‌گذار است و حتی در انتخاب کتاب برای ارسال به نمایشگاه‌های خارج از کشور. می‌خواهم نتیجه بگیرم این تقریظ‌ها اغلب مربوط به کتاب‌های حماسی است و روایت‌هایی از جنگ که مربوط به حماسه و پیروزی و... نیست، نه‌تن‌ها از سوی دستگاه‌های نظارتی که حتی ناشران نیز به آن اقبال چندانی ندارند.»
 
پیرمرد‌هایی که احساس جوانی می‌کنند
 «واقعیت آن است که پس از پایان جنگ، فرماندهان و کنش‌گران، شخصیت و جایگاه متفاوتی پیدا کرده‌اند؛ بعضی وارد رقابت سیاسی شدند، بعضی می‌خواهند مسئولیتی را بر عهده بگیرند. طبیعی است افراد علاقه ندارند ضعف‌هایشان آشکار شود، به‌ویژه وقتی هنوز احساس جوانی و میل به خدمت وجود دارد. در کنار این‌ها می‌بینیم سردار کارگر به‌عنوان متولی نهاد مرتبط با تاریخ‌نگاری جنگ رسماً اعلام می‌کند افرادی که در جنگ نبوده‌اند حق ندارند در رابطه فلان موضوعات اظهارنظر کنند. همه این‌ها ما را به نقطه‌ای می‌رساند که من آن را انحصار روایت نام‌گذاری می‌کنم. ببینید! ما با نسلی مواجه هستیم که به‌واسطه انقلاب و جنگ مسئولیت گرفته‌اند؛ این‌ها امروز نه‌تن‌ها از مسئولیت‌ها کنار نمی‌روند بلکه به واسطه سابقه‌شان اجازه بیان سخن تازه هم نمی‌دهند و به صورت غیرمستقیم می‌گویند انحصار روایت باید در دست ما باشد!»

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی